«گفت:میشه بگین کی به کفش هام دست زده؟ مادرش از توی آشپزخانه گفت:بد شده؟ به آشپزخانه رفت و با ناراحتی گفت:مادر گلم! کفش های من رو شما که نباید واکس بزنین. مادرش خندید و گفت:حالا یک بار که هزاربار نمیشه...» آنچه خواندید به نقل از پدر شهید "جلال زرین پور" است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۹۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۸
«نیمه شب بلند شد رفت توی اتاق سرد و نماز شب خواند. از صدای گریهاش بلند شدم. گفتم پسر مگر تو چه گناهی کردهای که اینقدر گریه میکنی؟ ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «سید علیاکبر حاج سیدجوادی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۹۱۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۷
«از حرفهایش دلم گرفت. مثل بچهها قهر کردم، به اتاق رفتم و برای بدرقهاش هم نرفتم. وقت رفتن آمد و گفت: مادر قهر نکن! قول میدهم زود زود برگردم ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «قربانعلی حدادی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۹۰۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۶
«کارش همین بود. هر چی میتونست زبون میریخت که از بابا جمال پول بگیره. اصلا نمیدونستیم چقدر حقوق میگیره! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۹۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵
سایت نوید شاهد کرمانشاه به مناسبت بزرگداشت روز معلم ویژه نامه ای تحت عنوان "شهدای معلم" که شامل مجموعه از زندگی، وصیت نامه، خاطرات و ...شهدای معلم می باشد را در اختیار کاربران می گذارد.
کد خبر: ۴۷۹۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵
«گفتم: نرو، صبر کن برادرت بیاید بعد تو برو. گفت: نه باید بروم، مگر تو دوست داری که من اینجا بمانم و مثل بعضی از افراد لاابالی شوم؟ ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «علیاکبر سلیمیتوپقرا» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۹۰۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴
«یک شب در خواب دیدم که در به صدا در آمد. سراسیمه خود را پشت در رساندم. وقتی در را باز کردم، همسرم امیدعلی را دیدم، در حالی که دسته گلی در دست داشت، آن را به من داد و گفت: اینها را ببر آب بده تا خشک نشوند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «ایرج آموخت» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۸۹۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳
همرزم شهید "محمد اسلامی نسب" در خاطره ای می گوید: چند روزی مانده بود به عملیات کربلای چهار، که گردانهای لشکر فجر در کنار امامزاده «زید» در حوالی شوشتر مستقر شده بودند، برای آموزش، در دفتر ستاد نشسته بودیم که برادر امیری، مسئول سمعی و بصری لشکر وارد شد، پیش من نشست و گلایه کرد... متن کامل این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۹۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵
«یک ظرف پلاستیکی در دستش بود. نظرم را به سوی خودش جلب کرد. حیرتزده پرسیدم: این دیگر چیست؟ با خنده پاسخ داد: سوغات جبهه است. گفتم: مگر در جبهه غیر از تفنگ، چفیه و ساک، سوغات دیگری هم هست؟ ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید «غلامحسین مردانیفر» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۹۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳
«وقتی آقای دکتر برای معاینه به سر کلاس دختران رفت بعضی از آنها را که حجاب داشتند مسخره کرد و گفت: از این پس به جای روسری لحاف سر کنید!...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» در برخورد با این دکتر فاسد است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۸۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۲
همسر شهید"محمد اردکانی زاده" نقل می کند: «محمدگفت: این یکی پسره. خدا خواسته درِ رحمت رو ببنده و در برکتش را به رویمان باز کنه.
پرسیدم:چطور؟ مگه علم غیب داری. مامایی هم سرت میشه؟ گفت: دیشب خواب دیدم که جایی هستم تاریک و پر از ظلمات. حتی جلوی پایم را هم نمی توانستم ببینم. یک مرتبه یک نوری ظاهر شد و همه اون فضا رو روشن کرد. در اون روشنایی یک آقایی با لباس سبز ظاهر شد و ...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
مادر شهید "مهدی ظل انوار" در خاطره ای می گوید: بر سر خاک پسرانم نشسته بودم ، قلبم آرام نمی گرفت . خانمی پیشم آمد ، صورتش پوشیده بود . دستش را روی قلبم گذاشت و شروع کرد به دعا خواندن... ادامه متن را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۷۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «12»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «بعد از نماز صبح چند لحظهای به نماز مستحبی و قرآن پرداختم و حالا که...» متن خاطره دوازدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۷۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳
برادر شهید حاج "منصور خادم صادق" در خاطره ای می گوید: نوجوان که بود به کلاس موسیقی و تئاتر در کتابخانه پارک ولیعصر (عج) می رفت. خدا رحمت کند برادر بزرگ ما «آقا اسماعیل»، سراغ منصور را گرفت: « گفتیم رفته کتابخانه!»... متن کامل خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۷۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴
همسر شهید "علی رایج کفشگیری" نقل میکند: «همسرم تمام مدتی که برای مرخصی به خانه می آمداز خاطرات جبهه و جنگ برایمان می گفت.»
کد خبر: ۴۷۸۷۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰
یکی از همرزمان شهید حاج "منصور خادم صادق" در خاطره ای می گوید: بعد از عملیات کربلای 5 و 8 آتش دشمن برای باز پس گیری جزایر مجنون روی این منطقه متمرکز شده بود. همچنین دشمن سکوهای 30 متری ایجاد کرده بود که تانک ها به راحتی روی آن مستقر می شدند و با گلوله مستقیم مواضع ما را هدف قرار می دادند... ادامه خاطره را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
«گفت: جانمازت را جمع نکن من هم نماز را بخوانم. در قیام رکعت دوم بود که خمپاره به نزدیکی او اصابت کرد و...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «کریم اصغری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۸۷۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰
همسر شهید دلی نقل میکند: «وقتی از همسرم خواستم به دلیل تکفرزند بودن از رفتن به جبهه منصرف شود به من گفت: خداوند در کتابهای آسمانی وعده بهشت را برای مومنینی که درراه خدا پیکار میکنند داده است.» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
کد خبر: ۴۷۸۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰
« یک روز وقتی به منزل آمد، بیشتر از همیشه ناهار خورد، گفتم: محمد چی شده مگر پولت را خرج نکردی. گفت: امروز دروغ گفتم...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات برادر شهید «محمد حامدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۸۶۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹
"علی اصغر بابایی" همرزم شهید محمدعلی رفیعی:
تواضع و اخلاص شهید "محمدعلی رفیعی" بارزترین ویژگی این شهید و فرمانده بزرگوار بود.
کد خبر: ۴۷۸۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰