- گزارش

navideshahed.com

شهید محسن وزوایی از زبان همرزمان و خانواده

شهید محسن وزوایی از زبان همرزمان و خانواده

آنچه در این گزارش می‌خوانید، روایت‌هایی شنیدنی از همرزمان، خانواده و نزدیکان شهید والامقام محسن وزوایی است که در شماره 135 ماهنامه فرهنگی-تاریخی شاهد یاران آمده است و با نگاهی زنده و عمیق به ابعاد مختلف شخصیت و نقش او در دفاع مقدس می‌اندازد.
شهید «حسن شفیع زاده»: مبتکر بومی‌سازی صنعت دفاعی

شهید «حسن شفیع زاده»: مبتکر بومی‌سازی صنعت دفاعی

«خدایا! من به جبهۀ نبرد حق علیه باطل آمده‌ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی...» و خدا دعایش را اجابت کرد و خود، خریدار جان او شد. شهیدی که در میدان فرماندهی، پایه گذار واحد توپخانه سپاه و بانی یکی از مهمترین بسترهای بومی سازی و توسعه صنعت دفاعی کشور بود و در عرصه عرفان و عبودیت، تندیسی از خلوص، معنویت و عشق.
رتبه یک «کنکور»، رتبه یک دانشگاه «عشق»

رتبه یک «کنکور»، رتبه یک دانشگاه «عشق»

«ما کار کوچکی نکردیم. بالای نرده‌های لانه جاسوسی آمریکا که بودیم، احساس کردم فرشته‌های هفت ‌آسمان نگاهمان می‌کنند. به خود گفتم ما که این کار را کردیم، یا از روی نرده‌ها به آسمان چنگ می‌زنیم، یا با سر به قعر جهنم می‌رویم.» این سخن یک دانشجوی خط امام است که تصویرش آن روزهای تصرف لانه جاسوسی، مرتب روی صفحه تلویزیونهای جهان بود. رتبه یک کنکور کشور، دانشجوی نخبه دانشگاه «شریف»، اما نگاهش به افقی دیگر بود. او باید رتبه یک آزمون عشق می‌شد. برای جان «محسن وزوایی» خریداری جز خدا نبود!...
از «شیخ شهید» ما تو یادآر...

از «شیخ شهید» ما تو یادآر...

در بیت علم و فقاهت و تقوی، در خانه مجتهدی عارف بدنیا آمد که استاد اخلاق و عرفان «امام» بود. «شیخ مهدی» فرزند «آیت الله شاه آبادی بزرگ»، درس مبارزه با ظلم را هم مثل پرهیزکاری و خلوص و معرفت، از پدر آموخته بود. او همسنگر سالهای سخت مبارزان نهضت روحانیت بود و همسفر زندان و تبعید حلقه حواریون نزدیک روح الله (ره) که پس از پیروزی هم کرسی نمایندگی نتوانست مانع از حضورش در جبهه های عشق و شرف و شهادت شود. «جزیره مجنون»، معراجگاه اصحاب خیبری عاشورا بود و قرارگاه وصال «شیخ شهید»

شهیده زینب کمایی؛ دختری با قلبی به وسعت ایثار

در میان ستارگان درخشان آسمان ایثار و شهادت، نام دختری نوجوان می‌درخشد که در کوتاه‌ترین سال‌های زندگی‌اش، بلندترین قله‌های ایمان و شجاعت را پیمود. زینب کمایی، دختر ۱۴ ساله‌ای که با انتخاب آگاهانه مسیر حق، به نمادی از بصیرت و استقامت در برابر ظلم تبدیل شد. در روز دختر، بازخوانی زندگی این شهیده نوجوان و آثاری که در نشر شاهد درباره او منتشر شده‌اند، فرصتی است برای زنده نگه‌داشتن یاد و راه دخترانی که الگوی تمام‌قد غیرت و ایمان‌اند.
زیر لب گفت: «الهی رضا برضائک» و جان داد!

زیر لب گفت: «الهی رضا برضائک» و جان داد!

قهرمان کردستان، فاتح لانه جاسوسی شیطان، شیر «طریق القدس»، خورشید «بیت المقدس»، در آخرین لحظات، در داخل آمبولانس، مرتب زمزمه می‌کرد: «الحمدالله، الحمدالله، الهی رضا برضائک، تسلیما بقضائک، مطیعا لامرک». زمانی که آمبولانس به پشت خط رسید، «غلامحسین بسطامی» در حال از هوش‌رفتن بود. آخرین جملات او اصرار از مولا و امامش حضرت صاحب الزمان (ع) بود که در این آخرین لحظات جدایی روح از بدن، بدیدارش بیاید. می‌گفت: «مهدی جان! الهی که قربانت بروم! بیا تا ببینم‌ات آقاجان» چندین بار این جمله را تکرار کرد و... الی الرفیق الاعلی!