خاطره - صفحه 2

navideshahed.com

برچسب ها - خاطره
برادر شهید «ناصر باقری» می‌گوید: پایبند به مسائل دینی و مذهبی بود و اهل غیبت کردن نبود و همیشه می‌گفت مراقب اعمال خود باشید و تمام رفتار و حرکات او برای ما الگو بود.
کد خبر: ۵۸۲۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۱

همرزم شهید «حسینعلی اکبرپور منصور» می‌گویند: شهید همیشه آرزوی حضور در جبهه را داشت. او در جبهه یکی از سربازان دلیر اسلام بود که هیچگاه ترسی در خود راه نمی‌داد.
کد خبر: ۵۸۱۹۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۰

برادر شهید «احمد تازیكی» با بیان ویژگیهای اخلاقی او در زمان، زندگی اش می گوید: او به پدر و مادرمان احترام می کرد و با مهربانی و عطوفت فراوان با آنان برخورد داشت.
کد خبر: ۵۸۱۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۸

خواهر شهید «محمدعلی زارع» می‌گویند: یادم می‌آید وقتی ماموران برادرم را در نزدیکی حمام و مسجد محل دستگیر کردند. او در تدارک سخنرانی بعدازظهر بود و اعلامیه‌ای در جیب ایشان بود که با زیرکی در داخل حمام جا سازی نمود.
کد خبر: ۵۸۱۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۴

برادر شهید «محمد محمدپور» می‌گوید: زمانی که به مرخصی می‌آمد، از امام صحبت می‌کرد که پیرو ولایت فقیه باشید تا آسیبی به نظام نرسد. او علاقه زیادی به امام و نظام جمهوری اسلامی نشان می‌داد.
کد خبر: ۵۸۱۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۲

خواهر شهید «مهدی فرجی کله بستی» می‌گویند: وقتی برادرم برای آخرین بار داشت اعزام می‌شد، به من گفت: من شهید می‌شوم، ولی سر ندارم تو به مادر چیزی نگو، خودت برای شناسایی من بیا.
کد خبر: ۵۸۱۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۱

دوست شهید «غلام حیدر رضائیان غریب محله» می‌گویند: به خانواده شهدا علاقه وافری داشت در کارخانه که با هم همکار بودیم او به جای پدر شهید نگهبانی می‌داد تا او استراحت کند.
کد خبر: ۵۸۱۱۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۰

برادر شهید «احمدعلی حسین پور» می‌گوید: از نظر امانت داری الگو بودند برای مثال ایشان شورای محل بودند اسم خودشان را در قرعه کشی میگذاشتند و هیچ وقت نمی‌خواستند بدون قرعه سهمیه‌ای از این اموال را برای خود بردارند.
کد خبر: ۵۸۰۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۷

دوست شهید «علی ارجمند» می‌گویند: ایثارگری اش اصلاً قابل ذکر نیست چنان که در منطقه مرخصی‌های خود را به همرزمان و دوستان خود می‌داد. اصلاً به فکر مال دنیا و مادیات نبود.
کد خبر: ۵۸۰۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۶

مادر شهید «علی اکبر جعفرنژاد» می‌گوید: همیشه موقع خداحافظی پیشانی‌ام را می‌بوسید و می‌گفت؛ پیشانی مادر بوی بهشت را می‌دهد.
کد خبر: ۵۸۰۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۶

خواهر شهید «محمدرضا جوادی کوچکسرایی» می‌گویند: یک سال ماه رمضان در فصل تابستان بود، او روزه داشت از شدت گرما پیراهنش را بالا زده بر روی موزائیک خوابیده بود.
کد خبر: ۵۸۰۷۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۵

پدر شهید «سید جواد باقرتیچی» می‌گوید: به اصرار من تن به ازدواج دادند و در روز عروسی لباس پیغمبری را بر تن کردند و مدت کوتاهی نگذشت که به جبهه رفتند.
کد خبر: ۵۸۰۳۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

دوست شهید «قاسم شیری» می‌گوید: علاقه‌ی زیادی داشت که به جبهه اعزام شود. بالاخره به جبهه اعزام شد و به آرزوی خودش یعنی شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۰۱۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷

فرزند شهید «عزیزالله باقری» می‌گوید: خواندن قرآن او با دیگران فرق داشت. همیشه یک صفحه از قرآن را با معنایش می‌خواند و چندین بار تکرار می‌کرد تا تمام مفاهیم آن را بفهمد.
کد خبر: ۵۷۹۴۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۵

خواهر شهید «رحمت الله پوررمضان کبوتر دانی» می‌گوید: نسبت به بی‌حجابی و خواندن نماز اول وقت بسیار حساس بود و دائما ما را بدین مسائل توصیه می‌کرد.
کد خبر: ۵۷۹۳۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۴

برادر شهید «رزاق تقی زاده» می‌گوید: به من گفتند اگر من شهید شوم شفاعت شما را می‌کنم و اگر شما شهید شدید شفاعت من را بکنید و توصیه می‌کردند باید راه شهدا را ادامه داد.
کد خبر: ۵۷۹۱۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۲

برادر شهید «علیرضا تولایی» می‌گوید: جنگ که شروع شد، پایگاه به او اجازه رفتن نمی‌داد؛ چون قدّش کوتاه بود و وقتی تفنگ را می گرفت، به زمین می خورد.
کد خبر: ۵۷۸۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۸

برادر شهید «مسعود آقاجانی» می‌گوید: عشق و علاقه خاصی نسبت به نماز‌های جمعه و جماعات داشت حتی زمانی که محصل بود از طریق مدرسه به نماز جمعه می‌رفت.
کد خبر: ۵۷۸۸۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

مادر شهید «محمد هرسینی» می‌گوید: آقایی فرزندم را از بغل من گرفت و دست آیت الله قاسمی داد تا ایشان را به عنوان طفل کوچک امام حسین (ع) بر دست بگیرد. در این هنگام محمد از جای خود برخاست و سلامی به پیشگاه امام حسین داد.
کد خبر: ۵۷۸۷۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۶

برادر شهید «حسن حسن‌زاده جویباری» می‌گوید: شهید تعریف می‌کرد که یک بار وارد خاک عراق شدند و نزدیک بود به اسارت گرفته شوند می‌گفت که یک آیه‌ای از قرآن را خواندیم عراقی‌ها از پیش ما رفتند، ولی ما را ندیدند.
کد خبر: ۵۷۸۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۵