خاطره نگاری والدین شهدا؛
در ۱۳ بهمن ۱۳۶۰، حمله هوایی دشمن بعثی به منزل خانواده عسگری، زندگی آنها را برای همیشه تغییر داد. در این بمباران تلخ، بابک عسگری، پسر اول خانواده، به شهادت رسید و پسر دوم با جراحاتی عمیق، جانباز شد. مادر این خانواده با غرور از فداکاری فرزندانش میگوید: "زندگیمان دگرگون شد، اما همیشه به آرمانهای بزرگی که فرزندانم جان خود را برایش فدا کردند، افتخار میکنیم."
کد خبر: ۵۸۲۸۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۶
خاطره نگاری والدین شهدا؛
پدر شهید احمدرضا صیادی گفت: « از ۱۷ سالگی با شور و ایمان راهی جبهههای نبرد شد. او با وجود مخالفتهای خانواده، بارها با تأکید بر فرمان امام، عازم میدان جنگ شد. احمدرضا پس از دو دوره بازگشت، در سومین اعزامش، به آرزوی شهادت رسید و جاودانه شد.»
کد خبر: ۵۸۲۸۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۷
خاطره نگاری والدین شهدا؛
مادر شهید "احمد محمودیان" از روز وداع با پیکر فرزند شهیدش میگوید؛ زمانی که خانواده تصمیم به انتقال پیکر او به زادگاهش گرفتند، اما مسئولین با تاکید بر اینکه شهید متعلق به همه مردم است، خواستار برگزاری مراسمی باشکوه شدند. او از خاطرات آن روز میگوید: "چند عکس یادگاری با شهید گرفتیم و فردا صبح، پیکر پاکش با افتخار به زادگاهش بدرقه شد."
کد خبر: ۵۸۲۸۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۸
خاطره نگاری والدین شهدا؛
پدر شهید احمد کمالی مقدم از فرزندش بهعنوان جوانی با طرز تفکری متفاوت و بلوغی فراتر از سنش یاد میکند. احمد، در میان دوستانش جایگاه ویژهای داشت و با شروع جنگ، راهی جبهه شد. او در بازگشت از مرخصی با لبخند گفت: "جبهه برای من مثل خانه است، جایی که معنای واقعی آرامش را حس میکنم."
کد خبر: ۵۸۲۸۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۹
خاطرهای از شهید «عیسی نیکان»
همسر شهید تعریف میکند: او با فرزندانش بسیار مهربان بود؛ برایشان کتاب داستان میخرید و همیشه برایشان میخواند. سورههای قرآن و نماز را از همان کودکی به آنها یاد میداد و میگفت؛ بچهها باید از کودکی با این مسائل آشنا شوند. همیشه بر نماز خواندن فرزندانش تأکید داشت.
کد خبر: ۵۸۲۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۵
خاطره نگاری والدین شهدا؛
پدر شهید ابراهیم شعبانعلی گفت: «ابراهیم نوجوان ۱۵ سالهای که تحصیل را رها کرد تا در جبهههای نبرد از میهن دفاع کند، چهار ماه بیخبری را به خانوادهاش تحمیل کرد. او پس از این مدت به مرخصی آمد، اما هنگام بازگشت، آسمانی قرمز و غمگین، وداعی تلخ را رقم زد. تنها ۱۵ روز پس از این لحظه، خبر شهادت او خانواده را در غمی عمیق فرو برد، اما یاد و خاطره اش برای همیشه جاودانه ماند.»
کد خبر: ۵۸۲۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۰
خاطره نگاری جانبازان؛
سیدمحمدعلی ولیاللهی، جانباز دفاع مقدس، از خانوادهای مذهبی برخاست و از سال ۱۳۶۱ به مدت پنج سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشت. او در این مدت، چهار بار مجروح شد و در عملیاتهای بدر، والفجر ۸، خط پدافندی شلمچه و کربلای ۴، ایثارگریهای بینظیری از خود نشان داد. سرانجام، در جریان عملیات کربلای ۴، با جراحت شدید از ناحیه سر، به جانبازی با وضعیت نیمهبینایی رسید.
کد خبر: ۵۸۲۸۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۱
خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز سمندعلی چمنپیرا، از رزمندگان دفاع مقدس، در یکی از عملیاتها با حملات شیمیایی دشمن مواجه شد. او و همرزمانش، بیخبر از آلودگی ماسکها، به نبرد ادامه دادند. در جریان حملات هوایی دشمن، او مجروح شد و پس از مراحل درمانی در درمانگاه صحرایی، اهواز و بیمارستان روزبه تهران، به جانبازی نائل آمد. تجربه او، گوشهای از سختیهای جنگ و ایستادگی رزمندگان در برابر دشمن را بازگو میکند.
کد خبر: ۵۸۲۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۲
خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز سعید نوروزی فراهانی، از رزمندگان عملیات کربلای ۴، روایت میکند که این عملیات به دلیل لو رفتن و شرایط جغرافیایی دشوار منطقه، با چالشهای بزرگی مواجه شد. او که در این عملیات از ناحیه دست چپ مجروح شد، به ایستادگی و از خودگذشتگی همرزمانش اشاره میکند. با وجود کمبود مهمات و سختیهای منطقه باتلاقی، رزمندگان موفق به شکستن خط دشمن شدند، اما شرایط سخت، آنها را به عقبنشینی وادار کرد.
کد خبر: ۵۸۲۸۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۳
خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز رمضان خسروخانی، یکی از سربازان ارتش جمهوری اسلامی ایران، در لشکر 21 حمزه خدمت کرد و به مدت 6 ماه در اهواز و به عنوان عضو دسته شناسایی و تخریبچی فعالیت داشت. او مسئولیت باز کردن مسیر برای عملیاتهای محوری را بر عهده داشت. اما در جریان مأموریتی در منطقه دهلران، به اسارت نیروهای دشمن درآمد و پس از آن، مسیر پر پیچ و خمی از ایثار و مقاومت را در ادامه راه خود طی کرد.
کد خبر: ۵۸۲۸۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۴
خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز رضا طهماسبی از لحظات فراموشنشدنی جنگ میگوید؛ زمانی که برادر همرزم اصفهانیاش در تپه کلهقندی به شهادت رسید و او وظیفه انتقال پیکر پاکش را بر عهده گرفت. این مسیر سه کیلومتری شیبدار با پیکر شهید بر دوش، برای او تنها نمادی از ادای وظیفه برادری بود، بیآنکه سختی یا خستگی را احساس کند.
کد خبر: ۵۸۲۸۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۵
یکی از همرزمان شهید «یعقوبعلی محمدی» توضیح میدهد: چند روز او را زیر نظر گرفتیم. نیمه های شب که می شد، بی سروصدا بر می خواست و به نماز شب می ایستاد. یک روز از او پرسیدم: یعقوب، راستی! چرا این کار را توئ پنهان می کنی؟ نماز خوندن که این حرفا رو نداره!
کد خبر: ۵۸۲۸۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۴
خاطرهای از شهید «محمدزمان آشوری»
خواهر شهید تعریف میکند: یک روز نامهای از او به دستمان رسید. در نامه نوشته بود؛ غصه نخورید، حالم خوب است و به زودی برمیگردم. او گفته بود که برمیگردد، اما هرگز به وعدهاش عمل نکرد.
کد خبر: ۵۸۲۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۴
مادر شهید «سیدعلی ذراری» میگوید: روزی یکی از کبوترهای غریب به منزل ما آمده بود، او تصمیم گرفت که او را گرفته و به صاحبش برگرداند. آنقدر این در و آن در زد تا روز به شب رسید کلی وقتش گرفته شد، اما کوتاه نمیآمد. بالاخره او را به صاحبش پس داد. بعد از این کار میگفت مادرم امروز احساس آرامش میکنم، چون امانتی را به صاحبش برگرداندم.
کد خبر: ۵۸۲۷۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۳
مراسم بزرگداشت سالگرد شهید «سید باقر علمی» در قزوین برگزار میشود.
کد خبر: ۵۸۲۷۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۳
مادر شهید «اکبر سعادتی» تعریف میکند: همیشه سعی میکرد کمک مردم باشد. اگر کسی ندار بود و مریض میشد، اکبر با پول توجیبیاش او را دکتر میبرد. داروهای او را میگرفت. برایش میوه و غذا میبرد و حسابی رسیدگی میکرد.
کد خبر: ۵۸۲۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۳
خاطرهای از شهید «حسین نظری»
پدر شهید تعریف میکند: شهید اخلاق بسیار پسندیدهای با اقوام و همسایهها داشت. حتی یک تبعه افغانستانی که شهید محبت و کمک زیادی به او کرده بود، پس از شهادت پسرم مانند یک برادر برایش اشک میریخت و گریه میکرد.
کد خبر: ۵۸۲۷۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۳
خاطرهای از شهید «غلام رنجبر خیرآباد»
همرزم شهید تعریف میکند: وقتی میخواستم بروم و تیربار را خاموش کنم، یک کلاه عراقی برای محافظت بر روی سرم گذاشته بودم و یادم رفته بود آن را بردارم، بچهها هم به همین خاطر من را با عراقیها اشتباه گرفته بودند و من هم غافل از این قضیه با فریاد زدن و صدا زدن غلام به طرف او رفتم.
کد خبر: ۵۸۲۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۳
خاطرهای از شهید «شنبه وطنخواه»
مادر شهید تعریف میکند: شوق شهادت در چشمهای شنبه موج میزد و این را بارها از راز و نیاز شبانهاش با خداوند شنیده بودم. خداوند هم دل پسرم را نرنجاند و او را به آرزوی دیرینهاش رساند.
کد خبر: ۵۸۲۶۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲
خاطرهای از شهید «عبدالمجید قنبری باغستانی»
مادر شهید تعریف میکند: جوانهای پرشور و انقلابی با مشتهای گره کرده شعار میدادند و مامورین امنیتی، هم دیوانهوار تیراندازی میکردند تا جمعیت متفرق بشوند ولی فایدهای نداشت که نداشت.
کد خبر: ۵۸۲۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۲