خاطره

آخرین اخبار:
خاطره

خاطره شنیدنی رهبر انقلاب از سخنرانی مرحوم ابوترابی/ ویدیو

خاطره شنیدنی رهبر انقلاب از سخنرانی مرحوم ابوترابی در حسینیه امام خمینی پس از آزادی از اسارت رژیم صدام را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

وظیفه زدن معبر در عملیات کربلای ۶ را داشتم

جانباز ۵۰ درصد «میراحمد سیدآقازاده» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در لشگر کرمانشاه مسئول دسته شناسایی شدم و در عملیات کربلای ۶ وظیفه زدن معبر را داشتم که متاسفانه تعدادی از رزمندگان هم شهید شدند و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

بر خود وظیفه دانستم که عازم جبهه‌ها شوم

جانباز ۶۰ درصد «صادق بیگلری» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «بر خود وظیفه دانستم که عازم جبهه‌ها شوم و به همین خاطر با دوستانم از مدرسه انصراف دادیم و در بسیج ثبت نام کردیم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

جانبازانی که ماندند شهید زنده هستند

جانباز ۶۵ درصد «محمد علی صفر علیزاده» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «جانبازان و رزمندگانی که ماندند همه شهید زنده هستند، آنها همیشه زیر رگبار و بمباران بوده و هستند و ...»
جانباز ۵۰ درصد بیان می‌کند

فداکاری برای وطن به یاد فداکاری‌های رزمندگان دفاع مقدس

جانباز سرافراز «نجفعلی محمدی» با افتخار بیان می‌کند: «به همه جوانان توصیه می‌کنم پشتیبان ولایت باشند و با یاد فداکاری‌های رزمندگان، آنها هم برای فداکاری در راه وطن همیشه و در همه سنگر‌ها آماده باشند ...»

شهدا و جانبازان زیادی برای امنیت این سرزمین فدا شدند

جانباز سرافراز «یعقوب رستمی» در گفتگویی با افتخار بیان می‌کند: «بسیار شهید و جانباز برای امنیت امروز این سرزمین فدا شدند. بدون اغراق می گویم باز هم برای دفاع از سرزمینمان میروم، این وطن مال ماست و ما باید این راه را برویم ...»

جانباز ۶۰ درصد: هرچه داریم در سایه امنیت است

جانباز سرافراز «یونس واحدی» در گفتگویی بیان می‌کند: «الان هم اگر باشد جوان‌ها می‌روند، چون ناموس و وطن انسان فرق دارد، امنیت خیلی مهم است و اگر امنیت نباشد دنیا به درد نمی‌خورد، می‌توان گفت هرچه داریم در سایه امنیت است ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

اصابت ترکش هنگام بمباران شهر

جانباز ۵۵ درصد «یوسف قاسم پور بالو» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «چون خط خوبی داشتم تابلونویسی می‌کردم و در روز بمباران در حال رفتن به محل کارم برای تابلو نویسی بودم که شهر را بمباران کردند و ترکشی به من اصابت کرد و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

تیر خلاص به مجروح و سربازی که در کنارمان بودند

جانباز ۲۵ درصد «هادی قلیزاده» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در میانه راه مهاباد به سردشت، به کمین گروه معاند حزب دموکرات برخورد کردیم و بعد از یک ساعت درگیری میان سپاه و گروه معاند، نارنجک پرتاب کردند که پدرم نابینا شد و سپس یک نفر به ما نزدیک شد و به مجروح و سربازی که در کنارمان بودند یک تیر خلاص زد و ...»
خاطرات همسر شهید «سیداکبر علم الهدی شیخ الاسلامی »

زخم پر از نمک پاداش گریه برای امام حسین (ع) بود

معصومه ابراهیم پور همسر «سید اکبر علم الهدی شیخ الاسلامی» به بیان خاطراتی از همسر شهیدش می‌پردازد: ایشان در زمان اسارت، در روز عاشورا عزادار امام حسین (ع) بود و گریه می‌کردند. سرباز عراقی علت را پرسید، گفتند: پدر بزرگم فوت کرده است. اما یک ایرانی منافق خبر رسانده بود که شیخ الاسلام دروغ می‌گوید، امروز، روز عاشوراست و او به خاطر امام حسین (ع) گریه می‌کند، علاوه بر اینکه او سید هم هست. عراقی‌ها او را می‌برند، دستش را برش می‌زنند و آن را با نمک پر می‌کنند و می‌دوزند و می‌گویند: تا تو باشی که ما را سر کار نگذاری.
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

بیش از ۱۲ سال میادین مین را پاکسازی کردم

جانباز ۵۰ درصد «نادر موسی وند» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «بعد از انفجار مین و قطع یکی از پاهایم، بعد از چند ماه دوباره سرپا شدم و مسئولیت بخشی از پاکسازی میادین مین را بر عهده گرفتم و بیش از ۱۲ سال میادین مین را پاکسازی کردم و ...»

روایت «زینب سلیمانی» از لحظات بمباران شهرک دقایقی

خاطره «زینب سلیمانی»، از شبی که شهرک دقایقی توسط رژیم منحوس صهیونیستی مورد هدف قرار گرفت را در نوید شاهد می‌خوانید.
گزارش اختصاصی دبیر نوید شاهد تهران بزرگ

از قطعه ۴۲ بهشت زهرا (س) تا دشت نینوا

امروز غروب جمعه سیزدهم تیرماه ۱۴۰۴ بود، وقتی پا به بهشت زهرا گذاشتم، گویی وارد سرزمینی متفاوت شده‌ام. بنرهای سیاه و سفید قطعه ۴۲ همه جا خودنمایی می‌کردند، انگار دستانی نامرئی مردم را به سوی این قطعه هدایت می‌کرد، قطعه‌ای که این روزها به نمادی از مقاومت و مظلومیت تبدیل شده است.

روایت عشق و شهادت یک معلم روستایی؛ از دیزان تا مهران

زیر آسمان آبی طالقان، در روستای ساده و صمیمی دیزان، کودکی متولد شد که بذر عشق به حسین (ع) با قطرات اشک مادر در جانش کاشته شد. زندگی اللهوردی آقااحمدی، از تماشای بی‌زبانی کودکی تا شهادت در عملیات کربلای یک، روایتی است از جستجوی حقیقت، گناه، توبه و عاقبتِ عاشقان‌های که در میانهٔ باران خمپاره‌ها به وصال رسید. اینجا داستان مردی است که آرزو داشت که در آتش توپ‌های دشمن بسوزد...

تعبیر خواب رزمنده هشت سال دفاع مقدس درباره شهدای مدافع وطن زنجانی

عباس لشگری بسیجی جانباز در خاطره ای از شهدای مدافع وطن می گوید: وقت رفتن به تشیع جنازه شد. ماشین را برداشته و به سوی مزار شهدای پایین رفتم. ماشین را گوشه ای پارک کرده و به سمت سبزه میدان راه افتادم. همه خیابان های منتهی به سبزه میدان را بسته بودند. مسیر طولانی بود و پیاده روی با یک پای مصنوعی ، برایم خیلی سخت بود.
معرفی کتاب

مروری بر خاطرات جانباز و آزاده سرافراز میکائیل احمدزاده در کتاب «اردوگاه ۱۵ تکریت»

انتشارات شاهد معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی آذربایجان غربی، کتابی با عنوان «اردوگاه ۱۵ تکریت» را که به مرور خاطرات جانباز و آزاده سرافراز میکائیل احمدزاده نگاشته شده منتشر کرده است.
خاطرات شفاهی جانبازان ‌

‌می‌خواستند بین ما تفرقه بیندازند

جانباز ۳۵ درصد «محمد حسین یعقوبی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «گفتند با ارتشی‌ها کاری نداریم، اما بسیجی‌ها و سپاهیان را می‌کشیم، می‌خواستند بین ما تفرقه بیندازند و ...»
خاطره ای از پدر شهید «محمدرضا آذر فر»

اسکورت بالگرد مجروحان در عملیات «فتح‌المبین»

پدر شهید «محمدرضا آذرفر» در خاطره ای از فرزندش بیان می کند: پسرم در عملیات «فتح‌المبین» پس از سرنگونی هواپیمای دامادم (سروان جوانمردی)، با اسکورت بالگرد مجروحان را نجات داد و فرماندهان نیروی هوایی در منزل ما از او تقدیر کردند.

ماجرای شکنجه اسرا جهت بی احترامی به امام خمینی(ره)

آزاده زنجانی در خاطرات خود می گوید: امام خمینی(ره) آنقدر برای رزمندگان و شهدا جایگاه ویژه ای داشت که بارها و بارها به دلایل مختلف از سوی دشمن مورد حمله قرار می گرفتند و حتی شکنجه های شدید می شدند اما به عشق امام خمینی(ره) که معتقد بودند راه سید الشهداء(ع) را می رود کم نمی آوردند و دشمن را در مقاصد شومش شکست می دادند.
انتشار به مناسبت سالگرد رحلت سید آزادگان حاج آقا ابوترابی

بخشش در «دقیقه نود»، خاطره ‌ای از آزاده ایلامی

آن زمان وجود رادیو خیلی ارزشمند بود، چون اخبار و اطلاعاتی که از ایران و از پیروزی رزمندگان اسلام به گوش می‌رسید به مثابه خون تازه‌ای بود که به رگ‌های کم جان اسرا حیات تازه می‌بخشید... در ادامه خاطره ‌ای از آزاده شهید «صارم طهماسبی» از نحوه قایم کردن رادیو در اردوگاه توسط اسرا با هدایت حاج آقا ابوترابی برگرفته از کتاب ساعت به وقت بغداد را بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه