خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «شیخ عباس فلاحی» در ذکر خاطرات ی از شهید میگوید: «همسرم میدانست شهید میشود چرا که از قبل خواب شهادتش را دیده بود.» در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر میشود.
کد خبر: ۵۷۲۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان»
«وقتی چشمم به پیکرش افتاد، به یاد حضرت علیاکبر(ع) و امام حسین(ع) افتادم، ناراحت و متاثر شدم و با ترکیدن بغضم شروع به گریه کردن کردم. نوحه گلی گم کردهام میجویم او را زمزمه کردم. خواستم خودم با دستان خودم به خاک بسپارم اما به دلیل ازدحام و شلوغی این کار میسر نبود ...» آنچه میخوانید ناگفتههای مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان» است که در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد قزوین تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۷۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
مادر شهید ناصر باباخانی:
«لباسهای نو به تن نمیکرد. بیشتر قدیمی میپوشید تا کسی دلش نخواهد از آنها بپوشد و مکروهی را مرتکب شود ...» آنچه میخوانید ناگفتههای مادر شهید «ناصر باباخانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۷۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
قسمت سوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
مادر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل میکند: «سید مهدی نشانهای نداشت. به او گفتم: مهدیجان! سلامم رو به مادرت زهرا برسون و بگو روز قیامت گوشه چشمی به من گناهکار رو سیاه کنه.»
کد خبر: ۵۷۲۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
قسمت نخست خاطرات شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی»
فرزند شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی» نقل میکند: «محرم که میشد، نوحهخوان دسته سینهزنی بود. آخر کار کنار تیرک وسط حسینیه میایستاد و مردم دورش جمع میشدند. شور میگرفت. هنوز صدای یا ابوالفضلش توی گوشم است.»
کد خبر: ۵۷۲۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳
« حمید نگران و دلواپس بالای سر من ایستاده بود. دل این را نداشت که مرا در آن وضعیت ببیند با مهربانی از در و دیوار صحبت میکرد که حواسم پرت بشود میگفت تا سه بشماری تمامه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالیمرادی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
«به رفعتالله گفتم تو چرا با اون ریخت و قیافه اومده بودی خواستگاری؟ پیش خودت فکر نکردی من ردت میکنم و پیش خودم میگم این آقا چقدر آدم بینظمییه؟ ...» ادامه این خاطره از شهید «رفعتالله علیمردانیپرچینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
«شهید ابوترابی متوجه عکسالعمل اسرا نسبت به مأموران صلیب سرخ شده بود، گفتند اصلاً نباید به مأموران صلیبسرخ بدی کرد چرا که وجود آنهاست که ما زندهایم، اگر آنها نیایند و اطلاعات مربوط به زنده بودن ما را انتقال ندهند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
قسمت دوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
پدر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل میکند: «گفت: «از سید جمال قبل از شهادت شنیدم که با رفتن به جبهه میتونیم از گناهانمون کم کنیم. گفتم: منظورش چی بود؟ گفت: داداش میگفت: با یاد شهدا سعی میکنیم از گناه خود کم کنیم.»
کد خبر: ۵۷۲۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با والدین سرافراز شهید «حسن مرادی مزرعه نو» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۷۲۵۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
شهید عملیات مرصاد«اسداله پناه»
پدر شهید«اسداله پناه» بیان میکند: وقتی انقلاب شد و جنگ شروع شد او هم طاقتش نیامد می گفت من هم باید بروم. سه ماه با بسیج داوطلبانه به جبهه رفت. می گفتم پسرجان بیا برایت زن بگیرم می گفت: نه جبهه زن من است.
کد خبر: ۵۷۲۵۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسرم برای عزت و سربلندی ایران اسلامی از فرزندش گذشت و رفت.
کد خبر: ۵۷۲۵۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۷
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«رودرروی ما دشمن حدود چهل، پنجاه دقیقه اول را مقاومت کرد تا خط نشکند، اما خط را شکستیم. دیگر هیچکس نبود ما هم سرمان را انداختیم پایین و رفتیم تا روبهروی پاسگاه زید و مرز خودمان ایستادیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
در قسمتی از کتاب «آخرین وداع» که روایتی از خاطرات آخرین وداع ۷۲ مادر شهید با فرزندانشان است، میخوانید: «ولی پسرم این بار خیلی زود برگشت؛ به او گفتم، ولی چرا زود آمدی به خنده گفت، چه شده نمیخواهید، همین حالا برگردم؛ چند روز مانده بود که آمد و گفت مادر من میخواهم به جبهه بروم ...»
کد خبر: ۵۷۲۵۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
قسمت نخست خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
دایی شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل میکند: «روزها با پیشنهاد او در طرح جهاد سازندگی شرکت میکردیم. درو کردن گندم، آبرسانی به باغها و ... گفت: دعا کن تابستان تموم نشه تا توی همین فی سبیلالله باشیم و فیض ببریم!»
کد خبر: ۵۷۲۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
قسمت دوم خاطرات شهید «مجتبی سبوحی»
همرزم شهید «مجتبی سبوحی» نقل میکند: «وقتی بچهها را جمع میکرد و از آنها میخواست که جبهه را خالی نگذارند، خودش جلوتر از بقیه راه میافتاد. از عالم بیعمل متنفر بود. میگفت: عالم باید با عملش زنده باشه.»
کد خبر: ۵۷۲۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
قسمت نخست خاطرات شهید «مجتبی سبوحی»
مادر شهید «مجتبی سبوحی» نقل میکند: «بارها گفته بود: راضی نیستم با ماشین بیای تشییع جنازهام. دلم میخواد پیاده بیای که ثواب بیشتری ببری. مبادا بیوضو بری بین خونوادههای شهدا! خبر شهادتش را که آوردند، طنین صدایش توی گوشم بود.»
کد خبر: ۵۷۲۴۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۰
قسمت پنجم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شهید «رجایی» که سالها با شهید «سید کاظم موسوی» آشنا بود، میگفت: «موسوی، مؤمن و متعهد به انقلاب و رهبر بود. من به عنوان یه شاگرد، نه، یه نخستوزیر درباره ایشان میگم که او همواره به انقلاب عشق میورزید.»
کد خبر: ۵۷۲۴۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «عباس محسنی» میگوید: آخرین باری که داشت به جبهه اعزام میشد با دفعات قبل فرق میکرد این بار بعد از روبوسی چند بار به پشتم زد و گفت: مادر خدانگهدار و بهم سفارش کرد بعد از شهادتم گریه و زاری نکن، چون یک قطره اشک تو گلولهای است به قلبم.
کد خبر: ۵۷۲۴۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۹
«اولی صورتش رو کمی عقب کشید و ضربه دست دومی محکم به صورت گروهبان عراقی خورد و نقش بر زمین شد عراقیها که از دیدن این منظره حسابی عصبانی شده بودند. بچهها را داخل سلول ریختند و شروع به ضربوشتم آنها کردند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸