قسمت سوم؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "احمد جمالی" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در یکم شهریور 1348 به دنیا آمد. در عملیات بیت المقدس 4 در 10 فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و سه ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 7 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۲۴۹۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸
برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«بعضی از همبندهایم شهید شدند، ولی چون جثهام درشت بود و بنیهام قوی زود خوب میشدم. هر کاری کردند، نمردم. بالاخره آزاد شدیم. برگشتم خانه. نه موشکی آمد و نه خمپاره و نه تیری ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۴۹۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸
خاطرات شفاهی مادر شهید «سعید حسینی»؛
مادر شهید "سعید حسینی" در این مصاحبه خاطرات ی از لحظه رفتن شهید و چشم انتظاری 12 ساله برای بازگشت فرزندش برایمان گفت: «سعید دوم راهنمایی بود که گفت من می خواهم به جبهه بروم. 5 سال در جبهه بود و سرانجام در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید و پیکرش 12 سال در منطقه ماند و این مدت من چشم به راه بازگشت او بودم تا شاید دوباره او را بتوانم ببینم.»
کد خبر: ۵۲۴۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷
خاطرات شفاهی مادر شهید «محسن مرادلی»؛
مادر شهید "محسن مرادلی" در این مصاحبه از خوابی که تعبیرش شهادت فرزند بود گفت: «یک شب خواب دیدم که فریاد می زنم یا فاطمه (س) و یا زینب (س) که ناگهان از خواب پریدم. به دلم افتاده بود تعبیر این خواب شهادت محسن است. فردا برادر همسرم با چشمانی سرخ و گریان آمد و من با دیدنش دانستم فرزند شهید شده است.»
کد خبر: ۵۲۴۹۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷
خاطرات شفاهی والدین شهید «حمیدرضا غیاث آبادی»؛
مادر شهید "حمیدرضا غیاث آبادی" در این مصاحبه از خاطره رفتن فرزندش به جبهه نقل کرد: «حمیدرضا به زن دایی اش می گفت زن دایی تو ندای یاحسین (ع) رزمندگان را در جبهه ها درک نکرده ای! من نمی توانم بنشینم نگاه کنم تا بعثی ها در شهرهای ما رژه پیروزی بروند.»
کد خبر: ۵۲۴۹۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷
همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «علی 16 مهر 1394 برای اولین بار عازم سوریه شد. پس از 40 روز به خانه آمد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۴۹۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷
همسر شهید «حسن بارانی» نقل میکند: نفت خانه تمام شده بود. من و فرزندانم شب را در سرما به سر بردیم. در عالم خواب همسرم به دیدنمان آمد و گفت: نگران نباشید فردا برایتان نفت میآورم... در ادامه متن کامل این خاطره را میخوانید.
کد خبر: ۵۲۴۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۳
طوبی بیکمحمدی مادر شهید «داود سعادتی» میگوید: «بار آخری که به مرخصی آمده بود مرا بوسید و گفت: مرا حلال کن.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۴۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۶
«گفت: من تا حالا هم امام زمان و هم امام حسن مجتبی رو در خواب دیدم. جوانهای دیگر مسخرهاش میکردند، اما او گفت: امام مجتبی در خواب تاریخ مرگم را به من گفت.» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در دوبخش خاطرات ی از شهید «ایرج عربسرهنگی» را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۲۴۷۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۶
خاطرات شفاهی والدین؛
شهید صادق حصاری مطلق سی و یکم شهریور 1345 در شهرستان بجنورد به دنیا آمد. پدرش غلامحسین و مادرش زهرا نام داشت. دانشآموز سوم راهنمایی بود. بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و درنهایت بیست و دوم فروردین 1362 با سمت آرپیجی زن در فکه توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید عزیز را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۴۷۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۶
پدر شهید حلیمی نقل میکند: «من از دوران کودکی سعی کردم پسرم را به حفظ قرآن تشویق کنم، به همین دلیل هدیهای برای او تهیه کردم و از او خواستم چند سوره از قرآن را حفظ کند.»
کد خبر: ۵۲۴۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۱
شهید "حسین حلبی" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. برادر او نقل میکند: «روزی قاب عکس از خود به دیوار آویزان کرد و گفت روزی که من نیستم این بماند برای یادگاری.» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۲۴۷۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸
گفتگویی با جانباز «محمدحسین زمانیان»؛
جانباز و پیشکسوت جنگ تحمیلی "محمد حسین زمانیان" میهمان مصاحبه و خاطرات نگاری ما با مصاحبه گری آقای سعید وفایی بود و خاطرات شیرین خود را از جبهه های کردستان و مبارزه با ضد انقلاب بیان کرد که شما را دعوت به مطالعه آن می کنیم.
کد خبر: ۵۲۴۶۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
روایت «فرخنده حاجی زاده» از همسر شهیدش «عزیز رشیدی ذهابی»؛
شهید «عزیز رشیدی ذهابی» سوم مرداد ۱۳۴۰، در شهرستان الشتر به دنیا آمد. پدرش حسن، کشاورز بود و مادرش زینب نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارمند بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. پیکرش را در شهرستان خرمآباد به خاک سپردند.
در ادامه روایتی از همسر این شهید والامقام را می خوانید:
کد خبر: ۵۲۴۶۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۶
خاطرات مادر شهید «تیمور نیک روش»:
مادر شهید «تیمور نیک روش» در بیان خاطرات خود از فرزند شهیدش می گوید: از خدا خواستم چشمه اشکم را برای شهیدم خشک کند.
کد خبر: ۵۲۴۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
مادر شهید مدافع حرم "سید محمدحسین میردوستی" در خاطرهای از او میگوید: «محمدحسین علاقه خاصی به ائمه و امامان و اهلبیت بخصوص حضرت ابوالفضل(ع) داشت، برای من جالب بود وقتی عکسها و فیلمهای مُحرمش را نگاه میکردم، محرم سالهای قبل تیشرت با اسم «یا ابوالفضل(ع)» داشت...» ادامه این خاطره از شهید "سید محمدحسین میردوستی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ میخوانید.
کد خبر: ۵۲۴۶۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«عملیات کربلای ۵ ساعت یک نیمه شب با رمز مقدس یا زهرا (س) شروع شد. در محور شلمچه در همان ساعات اولیه خطوط دفاعی دشمن شکسته شد و بعثیها پا به فرار گذاشتند و یا تسلیم شدند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۴۶۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
«بازیدار» روایت یک سرباز عراقی گریزان از جنگ با ایرانیهاست که پس از دو بار فرار از جبهه به اردوگاه اسرای ایرانی منتقل میشود، جایی که آشنایی او با یک اسیر ایرانی ماجراهای زیادی را برایش رقم میزند.
کد خبر: ۵۲۴۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
خاطرات شفاهی؛
شهید «مصطفی مصطفی زاده» دوم فروردین ۱۳۴۹ در روستای شیرین کندی تابع شهرستان میاندوآب چشم به جهان گشود و سرانجام در سی و یکم خرداد ماه ۱۳۷۶ در سردشت بر اثر سانحه رانندگی به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۴۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵
خاطرات شفاهی والدین از «شهید محمد افسری»؛
مادر شهید محمد افسری می گوید: محمد علاقه خاصی به جبهه داشت و هر شب در بسیج محله حضور داشت. او به عزاداری های امام حسین علیه السلام عشق می ورزید و با دوستانش به هیات ها می رفتند. روزی که اسمش را برای جبهه ثبت نام کرده بود و عازم رفتن بود می گفت: ما باید برویم تا راه کربلا باز شود.
کد خبر: ۵۲۴۶۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۵