نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
ترکش های بی رحم بینایی را از محمد گرفته بود. این گونه زندگی در اسارت برایش سخت بود. مخصوصاً وقتی دسته جمعی کتک می زدند، یک باره دستش از دست دوستان رها می شد. او می ماند و صدها ضربۀ کابلِ نادیده، که از هر سو می آمد.
کد خبر: ۴۰۶۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶

با موضوغ خاطرات شهدا و رزمندگان مدافع حرم/
نشر آرما کتابی را با عنوان «سایه‌سار زینب(ع)» با موضوع گلچینی از خاطرات شهدا و رزمندگان مدافع حرم حزب‌الله لبنان منتشر کرد.
کد خبر: ۴۰۶۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲

دست نوشته های شهید احمدرضا احدی
امروز ساعت شش مشغول صرف شام بودیم. در همان حال یکی از برادران مسئول، تعدادی نامه آورد و بچه ها سراپا گوش شدند تا ببینند چه کسی نامه دارد. بالاخره خواندن نامه ها که تمام شد، عده ای خوشحال و عده ای ناراحت و عده ای بی تفاوت به نظر می رسیدند.
کد خبر: ۴۰۶۵۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲

قبل از آن که عملیات فتح المبین در نوروز 1360 شروع شود، عضو واحد اطلاعات سپاه مستقر در شوش بودم. نزدیک واحد ماه تیپ «21 حمزه سیدالشهدا» ارتش بود. از بالا دستور رسید، برای پیش روی، بچه های سپاه و ارتش دو شادوش هم حرکت کنند.
کد خبر: ۴۰۶۵۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲

جشن تموز بود؛ جشن پیروزی دار و دستۀ صدام، در کودتای بعثی ها. ما را جمع کردند وسط اردوگاه. رضا را تهدید کردند. به او گفتند: «باید آواز بخوانی! »
کد خبر: ۴۰۶۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲

این همه ترس و وحشت از این همه گناهانی بود که در عمر خود مرتکب شده بودم در این موقع فکر به گناهان گذشته خود کردم و وحشت در وجودم چند برابر شد...
کد خبر: ۴۰۶۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۳۱

پیرمرد بسیجی در عملیات خیبر صورت و دهانش مجروح شدو همانجا در دام بعثی ها افتاد. تا مدتی نمی توانست غذا بخورد؛ اما روحیه اش همه را شاداب می کرد. صبح بعد از نماز می نشست و دعا می کرد.
کد خبر: ۴۰۶۳۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۳۱

آنچه که سبب شده بود قلبهائي پاک با رخساره هاي تابان به اينجاها کشيده شوند ، جز عشق به دفاع از حريم اسلام چيز ديگري نبود
کد خبر: ۴۰۶۲۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۶

در آذر 62 ، کمین خوردم و به دست نیروهای ضد انقلاب افتادم. لحظه های سخت و پرمخاطرۀ آ نروزها را فراموش نمی کنم.
کد خبر: ۴۰۶۱۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۵

خاطرات شهید
روزهای آخر زندگی موقعی که می خواست به جبهه برود مثل این که می دانست دیگر به خانه بر نمی گردد
کد خبر: ۴۰۶۰۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۶

در دست بچه هاي کوچک شاخه هاي گل ديده مي شد که با شادي ، مرتب آنرا تکان مي دادند پدران و مادراني بودند که سبدهاي ميوه به همراه داشتند کم کم لحظه هاي حرکت کاروان عشق به سوي قربانگاه نزديک مي شد در جمع گروه اعزامي اسماعيل هاي زيادي ديده مي شد که عاشقانه به سوي وعده گاه حق و حقيقت به شتاب مي رفتند و مادراني بودند که همچون هاجر فرزندان خويش را بدرقه مي کردند.
کد خبر: ۴۰۶۰۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۴

بعد از آزادسازی خرمشهر فشار نظامی بر عراق شدت گرفته بود. این کشور نیروها و ادوات جنگی خود را در منطقه مرزی مستقر کرده بود و برای جبران این شکست در صدد حمله ای گسترده بود.
کد خبر: ۴۰۵۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۱

بزرگترین و پر افتخارترین پیروزی شهید و همرزمانش تسخیر پل ارتباطی جزیره بوارین بود
کد خبر: ۴۰۵۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۱

سال 1357 خفقان در شهر «نوشهر» موج می زد. مامورهای شاه جلوی هر فعالیت ضد رژیم را می گرفتند. هر چیز مشکوکی که می دیدد، سریع می آمدند ببینند قضیه از چه قرار است.
کد خبر: ۴۰۵۹۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۲

شهید عباس بابایی می گوید: این آیه را برایشان بخوان و معنی کن تا آن را بفهمند و وقتی از اینجا خارج می شوند چیزی از قرآن یاد گرفته باشند و اینگونه با حرف زدنهای بیخود وقت خود را بیهوده تلف نکرده باشند.
کد خبر: ۴۰۵۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۰

خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی
از کل آن نود نفر، فقط تعداد اندکی آشنا به فنون نظامی بودند، اکثرا برای اولین بار سلاح به دست می گرفتند. اگر چه روحیه شان آن قدر بالا بود که چوب هم به دستشان می دادی، دخل دشمن را می آورند. کلیه ی آموزش های نظامی را در همان میدان جنگ آموختند.
کد خبر: ۴۰۵۸۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۱

نگاهی به زندگی شهیدسرلشکر خلبان مصطفی اردستانی
برادرم، حاج مصطفی چندین ویژگی خاص داشت که از کودکی تا شهادت آنها را در وجود خود حفظ کرد. در مقابل اعمال ناشایست دیگران هیچ گاه ساکت نمی شست. کاری را که تشخیص می داد درست است و باید انجام بشود، در نهایت دقت انجام می داد، حتی اگر به ضررش تمام می شد.
کد خبر: ۴۰۵۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۹

اکنون در سنگري نشسته ام به درازاي 3×4 که سرپوشيده مي باشد خمپاره هاي زيادي در اطراف ما مي خورد و منفجر مي گردد . صدا براي کسي چون من که به آن آشنايي ندارم خيلي دردناک مي باشد. هر آن احتمال دارد يک خمپاره به سنگر بخورد و ما را به ديار دیگر ببرد .
کد خبر: ۴۰۵۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۹

کلاغ ها آسمان را به قار قار گرفته بودند. من در وجودم احساس مرگ مي کردم .پيش خودم مي گفتم الان گرگ ها مرا خواهند خورند. جانوران کوهي که از گرسنگي حال راه رفتن را نداشتند در گوشه و کنار ديده مي شدند...
کد خبر: ۴۰۵۷۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۸

آن وقت ها تو جبهه ی «چنگوله»، نیروی کمی بود. بچه ها مجبور بودند برای جبران کمبود نیرو، شب ها چند ساعت بیشتر نگهبانی بدهند. آن شب نوبت من بود. فکر این که آن همه ساعت را باید از خواب شیرین بزنم و نگهبانی کنم، کلافه ام کرد.
کد خبر: ۴۰۵۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۹