نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
خاطره ای از شهید محمد قلی احمدخسروی؛
با صدای خمپاره های عراقی ها،همگی از خواب بیدار شدیم و اسلحه ها را برداشتیم و به حالت آماده باش به انتظار نشستیم. در همین حین کبوتر سفیدی در نزدیکی ما نشست...
کد خبر: ۴۱۴۶۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۷

معرفی کتاب
آواز گندم ها {مجموعه خاطرات برگزیده ششمین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان هرمزگان} شامل بیست و سه خاطره از شهدای استان هرمزگان می باشد
کد خبر: ۴۱۴۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۱

شهید سیدرضا طباطبایی سلیمانی
دهم مرداد 1342، در شهرستان دلیجان به دنیا آمد. پدرش سیدحسین و مادرش صدیقه خانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1362 ‏ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی 1365، در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۱۴۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۹

خاطره ای از شهید شکراله خرامش؛
خیلی نگران حالش بودم و بسیار به درگاه خدا استغاثه می کردم. بعد از گذشت یک ماه ، دیدم شکرالله ژولیده و به هم ریخته به خانه آمد و جلوی من ظاهر شد.
کد خبر: ۴۱۴۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۷

نماینده ولی فقیه در سپاه شهدای آذربایجان‌غربی گفت: کنگره شهدای روحانی هفتم آذرماه برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۱۳۹۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۶

فرهنگنامه جاودانه های تاریخ استان سمنان/شهید احمد صادقی شهمیرزادی
علاقه زيادي به مطالعه داشت و در اوقات فراغت آثار شهيد مطهري و شهید بهشتی را مطالعه می کرد.11 عقيده داشت: «کتاب را فقط برای بالا بردن سطح معلومات نباید خواند، بلکه برای این بخوایم که به آن عمل کنیم».
کد خبر: ۴۱۳۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۷

در سالروز شهادت
وقتی از بچه­ های همکلاسیم با خوشحالی خدا حافظی کردم، با 11 تن دیگر از بچه­ ها به طرف سپاه رفتیم همه رزمنده ها را دیدم که در بین آنها خردسال هم بود، نوجوان و جوان و پیرمرد هم بود. همگی از خانه­ های خودشان خداحافظی کرده بودند و عاشقانه به سوی جبهه می­شتافتند ...
کد خبر: ۴۱۳۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵

در سالروز شهادت «شهید «سید امیر توکلی»
موقع سربازی «سید امیر » فرا رسیده بود و من خیلی ناراحت بودم. وقتی می خواست برود می گفت: مادر من باید بروم چون جنگ است و من نمی توانم اینجا راحت بنشینم و خاک مملکتم به تصرف در آید. من خیلی امیر را دوست داشتم او یک فرشته بود...
کد خبر: ۴۱۳۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۰

وقتی مهتاب گم شد
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
کد خبر: ۴۱۳۲۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹

وقتی مهتاب گم شد
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
کد خبر: ۴۱۳۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹

وقتی مهتاب گم شد
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
کد خبر: ۴۱۳۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۰

وقتی مهتاب گم شد
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
کد خبر: ۴۱۳۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۹

خاطره ای از شهید قربانعلی عسگری؛
قربانعلی در یکی از قبرهای آماده شده برای شهدا،بدون هیچ ترس و هراسی می خوابد و یکی از همراهان نیز بلافاصله با استفاده از دوربین عکاسی موجود، از این صحنه جالب و کم نظیر عکس می گیرد.
کد خبر: ۴۱۳۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۶

نوید شاهد: من جا مانده ام اثری است از نگاه جانباز سيد محسن حسينی به قلم علی اكبر خاوری نژاد در هفت سفر كه در آن سعی شده به شمه ای از ايثارگری های شهدا و جانبازانی كه جسم و جانشان را برای دفاع از صيانت انقلاب تقديم نموده اند، بپردازد
کد خبر: ۴۱۲۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۴

وقتی مهتاب گم شد
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
کد خبر: ۴۱۲۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸

نگاهی بر خاطرات شهید لشکرخلبان علیرضا یاسینی
زمستان بود و هوا سرد، صبح زود از منزل بیرون آمدم و عازم محل کار شدم، هوا چنان سرد بود که اگر لباس گرم نمی پوشیدی، سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد.
کد خبر: ۴۱۲۶۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۱

شهید اسماعیل خادم همدانی
وحشت زده از خواب پریدم. تمام بدنم خیس عرق شده بود. گالن 20 لیتری رو دادم دست صادقی راننده دانشگاه. گفتم این 20 لیتری رو ببر خونه شهید خادمی.
کد خبر: ۴۱۲۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۳۰

تنها یک چیز می توانست گروه فدائیان اسلام را با آن نوع ترکیب، آن گونه پاک و خالص گرداند تا در جهادشان در راه خدا، ذره ای ریا و ناخالصی دیده نشود؛ فرهنگ انسان ساز عاشورای حسینی!
کد خبر: ۴۱۲۵۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۳۰

برای عملیات در ارتفاعات بلند شمال غرب آماده می شدیم که محمدظاهر عباسی به جبهه آمد. او قبلا در سرپل ذهاب مسئول موضع خمپاره 120 بود و تجربه داشت. بوی عملیات شنیده بود و مسئولین سپاه ملایر را اراضی کرده بود که برای 45 روز به جبهه بیاید و دوباره به عنوان محافظ امام جمعه به ملایر برگردد.
کد خبر: ۴۱۲۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۳۰

همراه حاج احمد برای بازرسی به یکی از پایگاه های مرزی رفتیم، سر ظهر بود. آن ها از حاج احمد خواستند تا نهار را پیششان باشد. التماسش می کردند. قبول کرد و گفت: «باشه، ناهارو با شما می خورم» سفره پهن شد و غذا را آوردند.
کد خبر: ۴۱۲۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۹