نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شفاهى
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «فریبرز فیض الهی»
جانباز کرمانشاهی«فریبرز فیض الهی»، می گوید: من چون بچه منطقه اسلام آباد بودم برای شناسایی با نیروهای سپاهی همراه شدم. به منطقه شیان که رسیدیم یک جیب پارک شده بود و منافقین پیکر شهدای عزیزمان را کنار آن گذاشته بودند که روحیه مردم را تضعیف کنند، هیچوقت این لحظه را از یاد نمی برم.
کد خبر: ۵۶۶۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷

خاطرات شفاهی جانبازان
«قاسم مرادی میرشکاری» جانباز 30 درصد جنگ تحمیلی می‌گوید: «سال 1366 برای جبهه نام‌نویسی کردم و به کردستان اعزام شدم. کنار سنگر بودم که یک خمپاره به آن برخورد کرد، خواستم بلند شوم که خمپاره دوم هم کنارم اصابت کرد و از ناحیه چشم مجروح شدم. ما تا آخر پای شهدا و انقلابمان ایستاده‌ایم...»
کد خبر: ۵۶۶۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷

گفتگوی تصویری با پدر شهید ارتشی «مصطفی ناصری»
«یار مراد ناصری» می گوید: مصطفی از سال 1388 لباس مقدس ارتش جمهوری اسلامی را به تن کرد. مسئول توپخانه آتش بار یک پادگان ابوذر بود که حین خدمت برای خسارت وارد نشدن به اموال دولت در انبار مهمات در یک آتش سوزی به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۶۵۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۶

خاطرات شفاهی جانبازان
«قاسم بکتاش» جانباز 25 درصد جنگ تحمیلی می‌گوید: «از خانواده تعهد گرفتم و آن را به مسئول اعزام دادم، به من گفت تو کفالت مادرت را داری ولی من گفتم می‌خواهم برای دفاع از ناموس و خاکم بجنگم و در نهایت از طریق سربازی به جبهه رفتم...»
کد خبر: ۵۶۶۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «ولی‌اله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: پسرم تنها ۱۷ بهار از عمرش گذشته بود که شهید شد، همیشه عکس امام روی سینه اش بود. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۴

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمدابراهیم امیدی» می گوید: ابراهیم خیلی خوشرو بود. با اینکه نامزد داشت اما مدام به جبهه می رفت، هر زمان از بیرون می‌آمد دست من و پدرش را می‌بوسید و می‌گفت: شما کار نکنید، تا من را دارید غم نداشته باشید.
کد خبر: ۵۶۶۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۴

تاریخ شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «علی کوشکی» می گوید: موقعی به جبهه میرفت، به او میگفتم این بچه ها کوچیک هستند، اگر شهید شوی، کسی نیست به آنها رسیدگی کند. در جوابم گفت: تو از حضرت زینب (س) بهتری!؟...تازه ایشان را به اسارت بردند اما کسی با شما کاری ندارد.
کد خبر: ۵۶۶۴۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۳

تاریخ شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عبداله نوریان» می گوید: همسایه‌ای داشتیم که مستمند بود و آب لوله کشی نداشت. عبدالله از آب لوله خودمان یک انشعاب برایشان زده بود. الان همه همسایه‌ها از او تعریف می کنند. عبداله می‌گفت این دنیا ارزشی ندارد باید مردم از تو راضی باشند.
کد خبر: ۵۶۶۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۲

خاطرات شفاهی جانبازان
«علی بلکامه» جانباز 30 درصد جنگ تحمیلی می‌گوید: «به دلم زد که به جبهه بروم و به کشورم خدمت کنم. پنج مرحله به جبهه رفتم، در مرحله سوم بود که از ناحیه دست و پا مجروح شدم. بعثی‌ها، خاکریز را گرفته بودند و به هر کسی که روی زمین افتاده بود تیر می‌زدند و ...»
کد خبر: ۵۶۶۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «آقا رضا زند بیرانوند» از شهدای سرباز استان ایلام است که فروردین سال ۱۳۶۵ در پادگان آموزشی اسلام آباد به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: آقا رضا پسرم بزرگم بود، منتظرم آمدنش بودم تا دامادش کنم که یک روز قبل از نامزدی‌اش به آرزویش رسید.
کد خبر: ۵۶۶۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

خاطره نگاری آزادگان
آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز و آزاده سرافراز «سیدحسین سالاری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۶۶۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

خاطرات شفاهی جانبازان؛
«ابراهیم زمانی» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: «سال 1362 عملیات والفجر 4 ما را به کردستان اعزام کردند که این عملیات موجب آزادی شهر پنجوین شد. تقریباً یک ساعت از عملیات می‌گذشت که یک ترکش به دست چپم اصابت می‌کند. تمام لحظه‌های جبهه برایم شیرین بود و من تلخی از آن ندیدم.»
کد خبر: ۵۶۶۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «غلامحسین اسدی» می گوید: غلام‌حسین برای اینکه بتواند به آن فامیلمان که محتاج بود کمک کند، از پدرش خواست که در کارهایش به او کمک کند و در مقابل پدرش به او دستمزد بدهد و پدرش نیز پذیرفت. غلام‌حسین پولی را که پدرش به‌عنوان دستمزد کار کردنش به او پرداخت می‌کرد را به آن فامیل می‌داد. در ادامه بخشی از مصاحبه مادر شهید را می‌بینید:
کد خبر: ۵۶۶۱۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «عزیزعلی محمدی» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: پسرم خیلی احترام من و پدرش را داشت. بعد از شهادتش، اقوام نگذاشتند من پیکر پسرم را ببینم و مدام در مراسم تشییع او می‌گفتم «من فرزندم را فدای امام حسین (ع) کردم.»
کد خبر: ۵۶۶۱۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «خسرو کاکاوند» می گوید: پسر من به هیچ کس ظلم نمی کرد، بدی از او ندیدم و از پسرم راضی هستم. از خدا می خواهم دستش را از دست حضرت فاطمه «س» جدا نکند.
کد خبر: ۵۶۶۱۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۷

گفتگوی تصویری با مادر شهید «امین رضایی»
«وجیهه کرمی مال امیری» می گوید: مسجد می رفت خیلی دوست اش داشتم بعد از اینکه به شهادت رسید خیلی ناراحت بودم که یک شب در خواب به من گفت: جای من خوب است ناراحت من نباش، او را فدای امام حسین (ع) کردم.
کد خبر: ۵۶۶۰۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۴

گفتگوی تصویری با همسر شهید «احمد محمدی»
«مینا خدا کرمی» می گوید: شهید به این معتقد بود که دشمن از روی پیکرش رد شود اما وطن و خانواده اش به دست بیگانه نیفتد.
کد خبر: ۵۶۵۹۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۴

گفتگوی تصویری با همسر شهید «عزیز احمدی»
«فهیمه مریدی» می گوید: ساعت 7 صبح بود که خبر شهادت همسرم را به ما دادند. او در دره شهیدان به شهادت رسیده بود. همسرم بسیار دلسوز، مهربان و مسئولیت پذیر بود.
کد خبر: ۵۶۵۹۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۴

خاطره نگاری آزادگان
آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز و آزاده سرافراز «رضا دهستانی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۶۵۹۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۴

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «نظرعلی کریمی» می‌گوید: به خدا فرزندم خیلی عزیز بود که موقع شهادتش همه آبادی‌های اطراف عزادار شدند چون هرچه داشت به افراد ضعیف می‌بخشید حتی اگه در جیبش ۵ تومن بی‌ارزش هم بود آن را می‌بخشید و می‌گفت خدا بزرگ است.
کد خبر: ۵۶۵۹۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۴