نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (46)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «رخسار زرد رنگ پهنه دشت همچون چهره معلولين بود و نسيم ملايم آن همانند آه سوزناک آن طفل يتيمی که از فراق پدر اشک های ماتم بر گونه هايش...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۲

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (45)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «از شوش خارج شديم. فاصله ميان راه تا خاکريز را همه به ياد و انديشه خاکريزهای برديه و دهلاويه بودم. بيشتر بچه ها بار اول بود که به جبهه می آمدند با اينکه مدتی زيادتر از آن ها در جبهه بودم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۹

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (44)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «روحانی که روز گذشته صحبت کرده بود آمد. باز برای برادران از خدا سخن گفت. از معجزه ها، از عنايات امام زمان صحبت کرد ولی نمی دانم چرا وقتی از خدا صحبت می کنند، تمام برادران رزمنده گريه می کنند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۶

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (43)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برادر روحانی يکی از جبهه هائی را که امام زمان به آنجا آمده بود نام برد. می گفت فرماندهان عملياتی گروه ها در يکی از سنگرها بودند بعد از دعای سمات و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۵

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (42)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «همان روز در نزديکی های عصر با برادر امين به اهواز آمديم. اول به مقر تبريزی ها و بعد هم به پادگان دشت آزادگان رفتيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲

نوید شاهد - شهيد "عيسی اردشيری" در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «دوباره با اتوبوس ما را به طرف مياندوآب حرکت دادند و از آنجا که آمديم از چندين شهر عبور کرديم. آذر شهر، عجب شير، بناب، مياندوآب و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱

نوید شاهد - شهيد "عيسی اردشيری" در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «مرداد سال 1364 برادران گردان ابوذر در 35 کيلومتری اهواز به خط شديم و برادر جوکار فرمانده گردان دستور داد تمام تجهيزات را کامل کنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

نوید شاهد - «موقع بیرون آمدن از محل عروسی، چند تن از جوانان بزهکار روستا را در حال مصرف مشروب دیده بود. با چهره‌ای که از شدت عصبانیت برافروخته شده بود، سر آن‌ها فریاد زده و می‌گوید: شما خجالت نمی‌کشید که عمر و جوانی‌تان را در این راه صرف می‌کنید؟ ...» ادامه این خاطره از شهید "محمدعلی برجی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

نوید شاهد - نخستین نشست هماهنگی مراحل ساخت مستند ثبت تاریخ شفاهی والدین معظم شهدا«قرار عاشقی»، در شهرستان اسلامشهر آغاز شد.
کد خبر: ۵۱۵۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

خاطراتی از شهید «علی يار شول»؛
نوید شاهد - وقتی به شهید شول می‌گفتيم بيشتر پيشمان بماند، میگفت اين حرف را نزنيد، مگر امام حسين (ع) خانواده نداشت. مگر علي‌اكبر جوان نبود. وظيفه‌ي ماست كه بجنگيم براي پيروزي ايران و اسلام. من كه خودم به خانواده‌ی رزمنده‌ها مي‌گويم خودشان را بايد برای همه چيز آماده كنند. شهادت، اسارت و مجروح شدن؛ چه طور خودم اينجا بمانم.
کد خبر: ۵۱۵۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - صغری پایین‌شهری مادر شهید «فرامرز منصوری» نقل می‌کند: «شبی خواب دیدم محمد ساک، پوتین و یک بسته شیرینی همراهش بود. تعجب کردم. محمد جلوتر آمد و بسته شیرینی را به من تعارف کرد. من نمی‌دانستم که او شیرینی شهادت را برام آورده است.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۱۴۹۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد «ابتدا فکر کردیم هواپیما‌های ایرانی هستند و شروع به سر دادن شعار و تکبیر کردیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی به گوش رسید همه وحشت زده به بیرون دویدیم. صدای آژیر آمبولانس‌ها و همهمه مردم شهر را فرا گرفته بود ...» ادامه این خاطره از "ابوالفضل ابراهیم‌خانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۹۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸

برگرفته از کتاب خاکریز؛
نوید شاهد - «در قصر شیرین برف نمی‌بارید و مردم به سرمای زیاد عادت نداشتند. یک روز که برف زیادی بارید، دانش‌آموزان در مدرسه بودند و رفتن به خانه برایشان سخت بود، معلم‌ها نگران یخ زدن آنها بودند. نه می‌شد درس داد و نه می‌شد درس خواند ...» ادامه این خاطره از رزمنده "علی‌اصغر فلاح‌حسینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۷

نویدشاهد- کتاب «قرارگاه عبور» شامل خاطرات شفاهی حاج‌محمدجعفر مظاهری از دوران دفاع مقدس نوشته محسن صیفی‌کار توسط نشر ۲۷ منتشر و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۱۴۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد استان قزوین:
نوید شاهد - بازگویی خاطرات والدین شهدا مروج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه است لذا انجام این مهم، اکنون با تولید آثار فاخر هنری مانند فیلم، کلیپ و مصاحبه در دستور کار بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین است.
کد خبر: ۵۱۴۸۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

نویدشاهد- کتاب «بادگیرها چشم به راه‌اند» خاطرات شهید ابراهیم بشکرد‌ی‌زاده، رزمنده کهنسال دفاع مقدس به قلم اعظم پشت‌مشهدی، منتشر شد.
کد خبر: ۵۱۴۸۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - حاجیه خانم ماریه لطفی مادر شهید "احمدرضا اسدی" با یاد فرزند شهیدش گفت :«خانواده های زیادی دو سه شهید در راه اسلام داده اند، من یک شهید قابل داشتم و آن را در راه خدا دادم؛ ان شالله که خدا بپذیرد.»
کد خبر: ۵۱۴۸۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

نوید شاهد - شهید «حمید رضایی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. مادرش در روایت از او می گوید: «مدتی گذشت تا اینکه یک شب در تلویزیون دیدم، می گویند برخی از جهادگران ما به اسارت دشمن در آمده اند و جمعی از آنان شهید شدند. با این خبر دلم پر از آشوب شد. بهرام ما شهید شده بود. چند روزی بعد یکی از هم‌رزمان حمید به خانه ما آمد و همسرم را با خود به جایی برد و غیرمستقیم به او خبر داد که حمید به شهادت رسیده است. پدرش هم فوری به خانه آمد و بی مقدمه خبر شهادت پسرم را به من گفت!» ادامه این روایت را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵

خواهر شهیدان زرآبادی‌پور روایت می‌کند؛
نوید شاهد - «او را بیدار می‌کنند و می‌پرسند چرا قرآن می‌خواندی؟ ایرج می‌گوید: خواب دیدم که اسیر شده‌ام به قرآن متوسل شدم و گفتم قرآن بخوانم تا یک بار دیگر مادرم را ببینم و دوباره برگردم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "ایرج زرآبادی‌پور" از زبان خواهر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۴۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵

گفتگو با مادر شهید:
نوید شاهد- مادر "شهید امیر ارشادی" می گوید: «فرزندم در جبهه مسئول آب رسانی به رزمندگان بود. به هنگام صبح در حین خدمات رسانی مورد هدف دشمن قرار می گیرد و به شهادت می رسد.»
کد خبر: ۵۱۴۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵