پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۱۳
« ایشان را به زور از خواب بیدار نموده و وادارش کردند که با آنها بیرون روستا برود. من اسرار کردم و می خواستم بدانم که ایشان را کجا می برند و ناچار شدم که دنبالشان راه بیافتم. یکی از این افراد مسلح برگشت و...» متنی که خواندید، قسمتی از خاطره همسر شهید «اسماعیل اکرامی» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی، شما مخاطبان عزیز را برای مطالعه زندگینامه این شهید جان بر کف دعوت می کند.

به زور و با حیله همسرم را به بیرون برده و به شهادت رساندند

نوید شاهد آذربایجان غربی؛ شهید «اسماعیل اکرامی» یکم مهر ۱۲۹۱ در روستای شهر امین تابعه شهرستان آذرشهر دیده به جهان گشود. پدرش حبیب کارگر بود و مادرش فاطمه نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست سال ۱۳۳۰ ازدواج کرد و صاحب ۴ دختر شد و سرانجام هجدهم آبان ۱۳۶۲ در روستای حاجی لک بوکان هنگام درگیری با گروه‌های ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

در ادامه خاطره ای از همسر شهید را می خوانید.

 

بسم رب الشهداء

((خاطره ای از همسر شهید))

 

اینجانب صالحه روحنده که ساکن روستاي حاجی لک می باشم و حدود شصت سال پیش در این روستا سکونت گزیده ام و تا دوران انقلاب و بعد از آن نیز با شوهرم در این روستا زندگی می کردیم.

 در طول این مدت شوهرم به شغل های حلبی سازی و کفاشی مشغول بود و بعد از مدت ها این شغل ها را رها کرده و به کار کشاورزی مشغول شد. تا چند سال بعد از انقلاب که به فرمان حضرت امام(ره) شوراهای اسلامی در روستاها تشکیل شد، شوهر بنده نیز بنابه رضایت روستا به عنوان شورای روستا انتخاب شد.

چون ایشان در امر مسئولیت کارهای روستا صادق بوده و گاهی نیز با نیروهای انتظامی یا سپاهی که به روستا می آمدند، همکاری می کرد و برای رفع مشکلات روستا می کوشید و در همین زمینه بود که مورد اعتراض ضدانقلابیون قرار گرفت و چندین بار از طرف ضدانقلاب به ایشان اختار شد که دست از کار شوراگری بردارد و چون اهالی روستا به ایشان اعتماد داشتند، به ایشان اجازه ندادند که از سمت خود کناره گیری کند و در رابطه با همین مسؤولیت بود که سبب شد شبی ساعت12 الی12/30 شش نفر مسلح، در خانه را کوبیدند و ایشان را برای راهنمایی جهت شناسایی راه روستاهای اطراف طلبیدند .

ایشان را به زور از خواب بیدار نموده و وادارش کردند که با آنها بیرون روستا برود. من اسرار کردم و می خواستم بدانم که ایشان را کجا می برند و ناچار شدم که دنبالشان راه بیافتم. یکی از این افراد مسلح برگشت و به من گفت که شما به خانه برگردید و چای درست کنید که ما الآن برمی گردیم و همین سبب شد که من مطمئن شوم و به خانه برگردم و مشغول درست کردن چای شوم.

 تا نزدیکی های صبح منتظر شدم که شوهرم با این افراد برگردد، اما متأسفانه ایشان الآن هم برنگشتند و قبل از طلوع آفتاب ناچار شدم بیرون بیایم و به همان راهی که آنان شب داشتند می رفتند، بروم و بعد از جستجو و کوشش های بسیار متوجه شدم که به ایشان دو گلوله اصابت شده است و متوجه شدم که شوهرم توسط ضد انقلابیون ربوده شده و به شهادت رسیده است.

روحش شاد و یادش گرامی.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده