شهادت: 8/ تير/ 1365 ؛ شهيد على شرمى علمدارى فرزند محمدتقى در سيزدهم شهريور سال 1345 در يك خانواده مسلمان و مؤمن در يكى از روستاهاى شهرستان بابل بدنيا آمد
در اسفند ماه 1358 به خدمت سربازي در ارتش رفت و حتي براي معاينه از او سؤال مي‌شود؛ كه آيا بيماري خاصي داريد؟ در جواب مي‌گويد: من 20سال بدنم را براي چنين روزي آماده كرده‌ام...
پیام شهیدان را با پیوند خون به گوش تاریخ می رسانیم تا پیوند مکتب و خون را در تاریخ نهضتهای شیعه و انقلابهای توحیدی دوباره به تبلور عملی و معلومی برسانیم...
شهيد ناصر حساني بسال 1336دردهستان خبراز از توابع شهربابك دريك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود وپس ازطي دوران طفوليت واردمركزعلم ودانش يعني مدرسه گرديد...
نوید شاهد البرز : شهدای جهاد سازندگی در جنگ تحمیلی نقش بزرگی داشتند وبه گفته فرماندهان جنگ ، یکی از دلایل عدم شکست ایران در جنگ ، حضور شهدای این نهاد بود
سرانجام در پنجم خرداد ماه سال 1360 با سمت مسئول گردان ادوات محور عملیاتی سر پل ذهاب و در حالی که مشغول خدمت و انجام وظیفه بود با اصابت ترکش حاصل از انفجار گلوله خمپاره به قلب پر معنویت و صلابتش به پرواز درآمد و مرغ جانش به ملکوت اعلاء پیوست تا به عنوان اولین شهید شهر لاله جین بر پیشانی تاریخ پر افتخار ایران زمین بدرخشد و بر روی دستان مردم شهید پرور این شهر تشییع و به خاک سپرده شود.
هنگامي كه قصرشيرين در معرض سقوط قرار داشت، دو نفر از پرسنل ژاندارمري مانده بودند و در پشت يك قبضه خمپاره‌انداز تلاش مي‌كردند تا مانع پيشروي دشمن شوند. من و چند نفر از خواهران تفنگ بر دوش در كنار آنها بوديم.
نوید شاهد: هنوز از دروازه ی ورودي سر پل ذهاب خارج نشده بوديم که ديدم ماشيني از مقابل به سرعت در آن سمت جاده که مسير حرکت ما بود ، پيش مي آيد . با وجود مهارتي که راننده ام داشت ، نتوانستيم کاري کنيم و با آن شاخ به شاخ شديم ...
عليرضا در مبارزات انقلابی بسيار فعالانه شرکت داشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز براي خاموش کردن قائله کردستان وارد پيکار با ضد انقلاب شد. با آغاز جنگ تحميلي به عضويت سپاه درآمد و به جبهه‌هاي جهاد در راه خدا پیوست.
نوید شاهد: یک بار که مهدی در سرپل ذهاب بود ، من رفتم به او تلفن زدم و با وی صحبت کردم . خواهرش هم همان شب ساعت 8 به او تلفن کرد . شب من خواب دیدم که بهار است و دارد نم نم باران می آید . بعد دیدم که هیئت عزاداری خیلی سنگین از حسینیه مان بلند شد و