شهید بسیجی - صفحه 32

شهید بسیجی

پدر یکی از شهدای قزوین آسمانی شد

غلامرضا علیپوربشری پدر شهید گرانقدر «مهدی علیپوربشری» به فرزند شهیدش پیوست.

گزارش تصویری از زندگی شهید "شکیب‌زاده"

پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین گزارشی تصویری از زندگی شهید "قاسم شکیب‌زاده" را منتشر کرده است که در ادامه از شما دعوت می‌کنیم این تصاویر را مشاهده کنید.

ولایت‌فقیه را یارى کنید، البته نه مانند مردم کوفه!

شهید "مرتضی بهبودی" در وصیت‌نامه‌اش آورده است: «ولایت‌فقیه را یارى کنید، البته نه مانند مردمان کوفه! بلکه شعارى که مى‏‌دهید باید همراه با شعور باشد یعنى بر روى حرف خود استوار و ثابت قدم باشید ...».

بسیجی بود و تا پای جان برای دفاع از آرمان‌های انقلاب ایستادگی کرد

شهید «امرالله محمدعلیخانی» از سوی بسیج راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و تا پای جان برای دفاع از آرمان‌های انقلاب مقابل دشمنان ایستادگی کرد.

نگذارید گل‌ها خشک شوند

«یک شب در خواب دیدم که در به صدا در آمد. سراسیمه خود را پشت در رساندم. وقتی در را باز کردم، همسرم امیدعلی را دیدم، در حالی که دسته گلی در دست داشت، آن را به من داد و گفت: این‌ها را ببر آب بده تا خشک نشوند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «ایرج آموخت» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

این شهید مفقودالاثر علاقه وافری به آموزش دانش‌آموزان داشت

شهید مفقودالاثر«داود رشوند» علاقه ویژه‌ای به آموزش و تربیت نسل آینده انقلاب بویژه در مناطق محروم داشت و برای دفاع از حریم اسلام و انقلاب با شرکت در عملیات والفجر 8 به مقام والای شهادت نایل شد.

ماهی سیاه عراقی!

«یک ظرف پلاستیکی در دستش بود. نظرم را به سوی خودش جلب کرد. حیرت‌زده پرسیدم: این دیگر چیست؟ با خنده پاسخ داد: سوغات جبهه است. گفتم: مگر در جبهه غیر از تفنگ، چفیه و ساک، سوغات دیگری هم هست؟ ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید «غلامحسین مردانی‌فر» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

بعد از شهادتم لباس سیاه به تن نکنید

شهید "ایرج آموخت" در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: « بعد از شهادتم لباس سیاه بر تن نکنید چرا که من به معشوقم رسیده‌ام. عشقم الله است، من بنده او هستم و حجله عزای من، حجله دامادی من است...»

جانمازت را جمع نکن!

«گفت: جانمازت را جمع نکن من هم نماز را بخوانم. در قیام رکعت دوم بود که خمپاره به نزدیکی او اصابت کرد و...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «کریم اصغری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

قلب اسلام ولایت‌فقیه است

شهید "حیدرعلی صوفی‌نیارکی" در وصیت‌نامه‌اش آورده است: « قلب اسلام ولایت‌فقیه است، پس ولایت‌فقیه را باید نگه داشت تا اسلام در معرض خطر قرار نگیرد...»

روزه به جای دروغ

« یک روز وقتی به منزل آمد، بیشتر از همیشه ناهار خورد، گفتم: محمد چی شده مگر پولت را خرج نکردی. گفت: امروز دروغ گفتم...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات برادر شهید «محمد حامدی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهادت پسر در آغوش پدر

شهید «ایرج آموخت» در عملیات والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش در آغوش پدر به شهادت رسید و پیکر مطهرش در جوار پدر در گلزار شهدای شهر آبیک به خاک سپرده شد.

روایتی خواندنی از ماجرای جبهه رفتن سیدِ جوان

پدر شهید «سید مصطفی حاجی‌میری» مخالف سرسخت حضور پسرش در جبهه بود، غافل از آنکه سید مصطفی رگ خوابش را دانسته و با شگردهایی رضایت پدر را جلب می‌کند... این روایت جذاب و خواندنی از زبان پدر شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

همواره از راه شهدا پاسداری کنید

شهید "حسن حیدری" در وصیت‌نامه‌اش آورده است: «ای برادران و خواهران عزیزم در راه اعتلای کلمه حق همچون امام مظلوم حسین(ع) و زینب کبری (س) باشید و از راه شهدا پاسداری کنید...»

پدر شهید «کرمیان‌زیارانی» آسمانی شد

ابراهیم کریمیان (کرمیان‌زیارانی) خَیِّر و پدر شهید «شکرالله کرمیان‌زیارانی» آسمانی شد.

خط سرخ شهادتم را ادامه دهید

همزمان با سالروز شهادت شهید "شیرقلی اسپرورینی" در وصیت‌نامه‌ این شهید بزرگوار می‌خوانیم: خط سرخ شهادتم را ادامه دهید، دست از رهبر عالی قدر امام عزیزمان بر ندارید و همیشه در فکر انقلاب باشید تا پیروزی نهایی به دست آید...

شهید «مهرزاد مهدی‌پوربقال‌قزوینی» و جزیره مجنون

شهید «مهرزاد مهدی‌پوربقال‌قزوینی» به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و بیست و هفتم فروردین ماه سال ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید.

من کورکورانه به جبهه نرفتم

شهید "رجبعلی بابا" در وصیت‌نامه‌اش آورده است: چشمم را باز نگه دارید که معنایش این باشد که من کورکورانه به جبهه نرفتم؛ بلکه با عشق حسین(ع) به جبهه می‌روم...

شهید 15 ساله‌ای که تا پای جان از انقلاب دفاع کرد

شهید «سعید پایروند» 15 ساله و بسیجی فعال بود که در جبهه‌ها مقابل دشمنان سرسخت ایستاد و تا پای جان از انقلاب اسلامی دفاع کرد.

پسرم قبل از شهادت، مزارش را به من نشان داد

بعد از اتمام دعای کمیل با سعید به مزار شهدا رفتیم، به قطعه آخر که رسیدیم، سعید ایستاد. گفتم: سعید جان چرا ایستادی؟ گفت: مادر، اینجا که می‌بینی، خانه من است و مرا... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «سعید پایروند» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه