شهید «بهرام نجفی» در وصیتنامهاش مینویسد: «نماز جمعه را فراموش نكنيد و در خط امام باشيد و از امام عزيزمان پشتيبانىكنيد كه اين امام بود كه ما را از ظلمت و تاريكى به سوى نور و روشنایى هدايت كرد...»
به پاس رشادتها، مجاهدت و ایثارگری رزمندگان استان هرمزگان، مجموعهای از عکسهای تاریخی به جای مانده از رزمندگان و شهدای استان به صورت سری در نوید شاهد هرمزگان در حال انتشار است. شما را به دیدن این تصاویر دعوت میکنیم.
همسر شهید «غریب ترکی چاهستانی» میگوید: «شهید خیلی مردمدار و باخدا بود، اگر از همسایهها و آشنایان کسی برایش مشکلی پیش میآمد شهید کمکش میکرد. برای شناسایی شهید به بیمارستان رفتم، پاشنه پای شهید را که دیدم گفتم این غریب من است و...»
شهید «عباس غسالی دمشهری» در وصیتنامهاش مینویسد: «سفارش میکنم که قرآن را به خوبی فرا گیرید و نمازتان ترک نشود و ان شاءالله همیشه در اول وقت آن را به جا آورید؛ زیرا که امام زمان(عج) همیشه نمازش را اول وقت میخواند....»
خواهر شهید تعریف میکند: شهید از من پرسید تو مشغول به چه کاری هستی و من در جوابش گفتم من هم زندگی همیشگی خودم را دارم و حالم خوب است. شهید در آخر به من گفت: «سعی کنید زیاد به دنیا وابسته نشوید تا در آخرت راحت و آسوده باشید...»
آئین استقبال از جانبازان شناگر کشوری شرکت کننده در بیست و دومین سال برگزاری همایش کاروان شنای میثاق با شهدا، یادواره شهدای خلیج فارس و شهدای خدمت با حضور خانوادههای معزز شهدا و مدیران ارشد شهرستان همراه با گلباران گلزار شهدای قشم برگزار شد.
روز سهشنبه 12 تیر ماه سالروز شهادت 290 مسافر پرواز بیبازگشت 655 هواپیمایی جمهوری اسلامی با حضور فرماندار شهرستان قشم، فرمانده سپاه و جمعی دیگر از مسئولان گلباران شد.
در بیست و دومین سال شنای کاروان جانبازان میثاق با شهدا، ۲۶ شناگر جانباز هشت سال دفاع مقدس روز سهشنبه ۱۲ تیر ماه همزمان با سالگرد حمله ناوگان آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس، فاصله ۳/۵ کیلومتری اسکله کندآلو در جزیره قشم تا جزیره هنگام محل شهادتگاه مسافران این هواپیما را شنا کرده و پس از آن محل شهادت شهدا را گلباران کردند.
شهادتگاه 290 مسافر هواپیمای مسافربری ایرباس ایران در روز سهشنبه 12 تیرماه 1403 همزمان با سی و ششمین سالگرد حمله ددمنشانه ناوگان آمریکای جنایتکار به این هواپیما در خلیج فارس گلباران شد.
پدر شهید تعریف میکند: فرید عشق و علاقه زیادی به پرواز داشت و بزرگترین آرزویش این بود که خلبان جنگی شود. میگفت: «اگر خلبان جنگی شوم، تمام بعثیهای عراقی را میکشم که اینقدر روی سر مردم بمب نریزند...»
پدر شهید تعریف میکند: «داخل فرودگاه دبی برای دیدن خانوادهام لحظه شماری میکردم، به خصوص برای دیدن فخرالدین عزیزم، چون خیلی کوچک بود و نیاز به مراقبت بیشتری داشت و خودم دبی بودم و کنارشان حضور نداشتم...»
پدر شهید تعریف میکند: با توجه به اینکه ما خانوادهای مذهبی بودیم، محمد را از 6 سالگی به مسجد میبردم. خیلی دوست داشت مثل خودم پیشنماز شود و همیشه میگفت: «وقتی بزرگ شدم دوست دارم پیشنماز شوم...»