نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
كتاب «خداحافظ دنيا» مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم «محمد شالیکار» به نويسندگى «مصیب معصومیان» به همت دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری مازندران گردآوری شده است.
کد خبر: ۴۵۱۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۲

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
بعد از اینکه دعا تمام شد، بلند شدم و حرکت کردم به سمت چادر خودمان. نیمه شب بود که از چادر آمدم بیرون. هوا بسیار سرد بود. یک دفعه دیدم سه نفر با لباس نظامی پریدند داخل آب سد!! با خودم گفتم: این دیوانه ها کی هستند؟! قصد خودکشی دارند! خیلی تعجب کرده بودم. سریع دویدم کنار سد و دیدم که همان سه نفرند.
کد خبر: ۴۵۰۷۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

خاطراتی از شهید سید جمال احمد پناهی
سید جمال بود بلند شد دست دادیم و احوالپرسی، می خندید و از شب سختی که گذرانده بود می گفت از آتش دشمن، از تلاش بچه ها، خیلی سرحال بود نمی دانم چقدر طول کشید خداحافظی کردم و از او دور شدم در حالی که برایم دست تکان می داد. ساعتی نگذشته بود که خبر دادند سید جمال شهید شده یکه خوردم و متاثر، آخر ما از یک محله و مسجد بودیم لحظات آخر را در ذهنم مرور می کردم خوشحالی سید جمال بی دلیل نبود او می دانست لحظات آسمانی شدن نزدیک شده است.
کد خبر: ۴۵۰۶۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۹

خاطرات
افسوس که نمی توانم صحنۀ این جبهه را برای شما توصیف کنم درست است که شما همه جبهه بوده اید تمامی این مسائل را بهتر و واضح تر از من می دانید و لیکن این بار جبهه اوج دیگری دارد اینجا آنچنان صدای العفو با سوز و شوق عشق است که دیگر برادران را از جا بلند می کند و بسوی عشق یار و گفتن اللهم اغفر للمؤمنین می کشاند.
کد خبر: ۴۵۰۵۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۸

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.
کد خبر: ۴۵۰۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۴

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.
کد خبر: ۴۵۰۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲

فیروز به سمت برجک رفت تا نگهبانی دهد حدود کمتر از دو ساعت بود که متوجه شدم تیر خورده گفتم : بچه ها بیائید که فیروز رحمانی شهید شده ، از پلکان برجک بالا رفتم دیدم روی شکم افتاده و دشمن با تیر به سمت او شلیک می کرد .
کد خبر: ۴۵۰۴۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۴

خاطراتی از شهید «حسین نادری»
حسین با ناراحتی گفت: به نمازخانه هم که مي روم يا يک عده از بچه ها آنجا خوابيده‌اند و استراحت مي کنند و يا تعدادي دارند مناجات مي کنند که من نمي خواهم مزاحمشان شوم .
کد خبر: ۴۵۰۳۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۲

شهید دهقان دهنوی یه روایت برادرش
شهید محمود دهقان­ دهنوي پانزدهم اسفند 1345، در شهرستان مهريز چشم به جهان گشود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. يازدهم اسفند 1362، تك‌تيرانداز در جفير بر اثر اصابت تركش به گردن، شهيد شد.
کد خبر: ۴۵۰۲۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۱

خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛
هر شب كه از تمرين بر مي گشتيم، از خودم سؤال مي کردم: « چگونه با اروند بجنگيم ؟!» شب عمليات باد و باران و موج و طوفان مأمور شدند ما را به آن سوي اروند ببرند، بدون آنکه با اروند بجنگيم.
کد خبر: ۴۵۰۱۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۰

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
گفتم: برای چی؟ گفتند: نماز نمی خواند، سیگار می کشد، رفتار مشکوکی دارد. چند دقیقه بعد رفتم پیش حمید و گفتم: حمید یکی از کسانی که باید رویش کار کنی همین جوان است؛ من نمی دانم. این جوان را به خودت می سپارم. نزدیک به یک ماه از این قضیه گذشت. به منطقه جنوب اعزام شدیم، به اردوگاه شهید مدنی دزفول.
کد خبر: ۴۵۰۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۸

خاطراتی از شهید محمد علی تک
چند روز پس از بازگشت، شهيد كه خود را مهياي سفر به جبهه مي كرد مجدداً نزد مادر رفته و مي گويد در مورد آن قضيه كه گفتم ازدواج من منظور خاصي نداشتم مگر اينكه تكليف را از گردن خود برداشته و به گردن شما بياندازم و با دين كامل از دنيا بروم. نمي دانيم در زيارت امام هشتم بر او چه گذشته بود كه اينگونه خود را مهياي سفر مي كرد آري محمدعلي سفر كرد سفري طولاني كه 13 سال گذشت تا آنگونه كه خود مي خواست مفقودالاثر شود و تنها استخوان هاي بدنش خبر پرواز او را براي ما بياورند
کد خبر: ۴۵۰۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۷

شب سال تحويل بود، سيد هنوز در جبهه بود، به تنهايي سفره هفت سين را انداختم و آرام شروع به خواندن قرآن كردم
کد خبر: ۴۴۹۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۴

28 اردي بهشت ماه سال 83 بود كه براي آخرين بار حاجي را تا تهران هم راهي مي كردم. قرار بود كه نادعلي را بعد از يك سري معاينات و آزمايش ها براي چندمين بار به آلمان اعزام كنند.
کد خبر: ۴۴۹۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

در آخرين لحظاتي كه در كنار شهيد مهدي حبيب تبار بودم، از من «سيب» خواست تا بخورد، وقتي سيب را در دهان پر زخم خود گذاشت، به علت زخمهاي شديد و درد دهان، قادر به خوردن آن نبود و با عصبانيت آن را بيرون انداخت و كم كم احساس نااميدي زيادي به او دست داد.
کد خبر: ۴۴۹۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

شهید عباسعلی فتاحی؛
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود. سال شصت به شش زبان زنده ی دنیا تسلط داشت. تک فرزند خانواده هم بود.
کد خبر: ۴۴۹۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۸

شهید والامقام عباس پهلوان پانزدهم اردبیهشت 1317 در شهرستان فاروج دیده به جهان گشود ور از طریق پشتیبانی جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد و در نهایت در چهارم اسفند 1365 در عملیات کربلا 5 در شلمچه به مقام شهادت نائل گردید.
کد خبر: ۴۴۹۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴

روایتی خواندنی از شب عملیات والفجر هشت از همرزم شهید «محمدرضا قلعه نویی» منتشر شد
شب عملیات والفجر هشت بود. محمدرضا قلعه نویی تمام آموخته های نظامی اش را جمع کرد تا در مأموریتی حساس شرکت کند. مأموریتی که پنج ساعت زودتر از عملیات انجام می شد و رمز پیروزی را با خود داشت. کاری که محمدرضا بارها از پس آن برآمده بود. باید از سیم خاردارها می گذشت و به همراه سه تن از همرزمانش نقاط حیاتی را شناسایی می کرد.
کد خبر: ۴۴۹۶۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۳

روایتی خواندنی از حميد زواريان همرزم شهید «وجیه الله بیگلری بهادر» منتشر شد؛
نيروهاي جندالله از شهر سقز جهت کمک به ما به روستاي کسنزان آمدند و قرار شد به اتفاق به نيروهاي دشمن که در روستاهای همجوار مستقر بودند حمله کنيم. نيروهاي جند الله از يک طرف و برادر بيگلری و تعداد ديگری از برادران بسيجی و سپاهی از جناح ديگر به روستايی که کموله ها در آنجا مستقر بودند حمله کردند و در اين حمله بود که برادر بيگلری و تعدادی از همرزمان، به فيض عظيم شهادت نائل گشته و در رحمت حق آرميدند.
کد خبر: ۴۴۹۶۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۰۳

خاطرات به یادگار مانده از شهید «محمدرضا حیدرنژاد» منتشر شد؛
مادرش هر وقت از او می پرسد کجایی، چه کار می کنی؟ به مادرش می گفت: من زمینی میرم و هوایی بر می گردم، وقتی دوباره اصرار می کردیم، می گفت: ش، م، م(شهید می شوم می دانم) روز آخر که آمد مرخصی، ساکش را مادرش نگه داشت و نگذاشت که برود و گفت مامان جلوی ش، م، م، مرا نگیر. که رفت و آمدنش مرخصی آخرش بود که به حاجتش رسید. و روز تولد امام رضا به دنیا آمد و روز تولد امام رضا هم شهید شد.
کد خبر: ۴۴۹۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰