خاطرات شهید - صفحه 37

آخرین اخبار:
خاطرات شهید
شهید آبان ماه;

دیدار با شخص نامرئی !

علي بحراني د در سال 1344 ( هـ . ش) چشم به جهان گشود. باشروع جنگ علی با اینکه دوره راهنمایی را هنوز تمام نکرده بود عازم جبهه جنگ شد.او پس از رشادت‌هاي فراوان در صحنه‌ي نبرد، 61/8/11 ، عمليات «محرم» به شرف شهادت نائل شد

شهید «علیرضا عربنژاد» به روایت مادر/ ریشه اسلام از شهدا جان می گیرد

علیرضا که شهید شد یاد خوابم افتادم و گفتم پسر من سروی بود که به جان گرفتن ریشه اسلام کمک کرد.
خاطراتی از شهید حسینعلی مونسان

جایگاه نماز و حجاب از دیدگاه شهید حسینعلی مونسان

خاطره‌ای از یک دبیر شهید/چهره‌اش قابل شناسایی نبود

صمد عبداله‌زاده دوست شهيد حسين متذكر خاطره‌ای از سال 62، تعریف می‌کند که چهرة شهيد بزرگوار چنان با خاك و غبار و خاكستر پوشیده شده بود که قابل شناسایی نبود.
من پسر امام خمینی ام

شهید اکبر بابادی از زبان پدر

این انقلاب نیاز به خون دارد و ما باید خانه ای یک شهید بدهیم تا اینکه بتوانیم اسرائیل و آمریکا را از بین ببریم .
«شهید مجید حجتی»؛

یاد و خاطره‌ای از شهیدی که در حین تهیه گزارش خبری به شهادت رسید

«ناصر خسروي نيک» دوست و همسنگر شهید حجتی، در خاطره‌ای یاد دوست را گرامی می‌دارد و از اتفاقات روزی تعریف می‌کند که انفجار رخ داد و دوستانش به شهادت رسیدند.
خاطره دوستان از فرمانده سپاه پاسداران نقده؛

خیانت‌های بنی‌صدر را از ابتدا پیش‌بینی کرده بود

شهید «رجبعلی علمی نیک»، فرمانده سپاه پاسداران نقده بود که به دلیل بینش عمیق سیاسی خود، تحلیل بسیار درستی از شخصیت‌های سیاسی ارائه می‌داد که در کمتر کسی چنین بینش عمیقی پیدا می‌شد.
خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛

صحبت های حسین، امام جمعه را به گریه انداخت!

بعد از صحبت هاي حسين، امام جمعه گريه مي کرد و مي‌گفـت: « خاک بر سر ما. يک عمر توي حوزه زحمت کشيديم، حالا يک جوان با قاطعيت مي‌گويد من شهيد مي شوم و ما را نصيحت مي‌کند که دست از اختلاف برداريم .»
شهید محمد رضا مهری

روایتی مادرانه به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادت

امروزمان مصادف است با سی و دومین سالگرد شهادت شهید محمد رضا مهری ، به همین مناسبت نگاهی می اندازیم به زندگی نامه شهید و خاطراتی که مادر شهید نقل می کند.
به مناسبت سالروز «ولادت» منتشر شد؛+دستخط شهید

خاطرات خود نوشت شهید «حسین هنر»

روز سی ام دی ماه 1361 چهارشنبه ظهر بود که به فکر افتادم خاطراتی را که در ایام دوره و در پادگان دو کوهه و هم جاهای دیگر بودم بنویسم بطور کلی من خاطرات زیادی ندارم و اگر هم دارم الآن یادم نمی آید خلاصه چند خاطره دارم که بطور خلاصه می نویسم .
خاطرات;

مشتاق جبهه

شهيد عبدالرضا حكيمي برازجاني در 15 آبان 1341 بدنيا آمد .وی بخاطر صاف بودن كف پايش از خدمت سربازي معاف شده بود ولی عازم جبهه جنگ شد و سه ماه بعد به شهادت رسید.
بُرشی از کتاب «سیره شهید رجایی» قسمت هفتم/

رجایی؛ آینه سادگی‌ها/سادگی در تردد و رفت‌وآمد

غلامعلی رجایی در کتاب «سیره شهید رجایی» در قالب خاطراتی از زبان اعضای خانواده، همکاران و آشنایان شهید رجایی، به شیوه ساده‌زیستی و منش و شخصیت این دولتمرد شهید پرداخته است.

صوت/ مصاحیه با محمد میبدی همرزم شهید احمد رضا احدی

هميشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر مي ديد و به محاسبه و مراقبت از نفس خويش اهتمام مي ورزيد چنان که اعمال نيک و بد خود را رمزگونه در دفتري جداگانه ثبت مي کرد. حضور پياپي او در جبهه هاي غرب و جنوب به عنوان يک دانشجوي پزشکي هيچگاه باعث برتري و غرور وي نمي شد چرا که او دنياي غرور و خودخواهي را سخت سست و بي مقدار مي شمرد.

صوت/ مصاحبه با مهدی پاک طینت همرزم شهید احمد رضا احدی

احمدرضا که نوجواني و جوانی خويش را در ميدان هاي جنگ آغاز کرده بود در مقام معرفت و سلوک علمي مدارج روحاني را در مقام انقطاع از دنيا و اتصال به مبدأ اعلي درمي نورديد و چنين بود که بسيجي مرد ميدان هاي جنگ سرانجام پس از شرکت فعال در عمليات کربلاي 5 و مجروحیت از ناحیه پا، بلافاصله برای جمع آوری اطلاعات برای عملیات بعدی روانه جبهه شد و در شب دوازدهم اسفند ماه سال 1365 همراه تني چند از همرزمانش از جمله مجيد اکبري در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد و به لقاءالله پيوست و پس از 10 روز که پيکر خونينش ميهمان آفتاب بود توسط سردار شهید علی چیت سازیان بازگردانيده شد و پس از مراسم تشییع و وداع، درآرامگاه عاشوراي ملاير به آغوش خاک سپرده شد.

صوت/ مصاحبه با محسن عبدالمحمدی همرزم شهید احمد رضا احدی

احمد رضا احدي بيست و پنجم آبان ماه سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانواده اي مذهبي و ساده زیست به دنیا آمد. پدرش درجه دار ارتش و مادر وي خانه دار بود. در شش سالگي وارد دبستان شد و مراحل تحصيل ابتدايي را با موفقيت کامل و احراز رتبه هاي اول طي کرد. دوره راهنمايي را نيز با معدل هاي 19 و 20 گذراند.

از شهادتش خبر داشت

ايشان هرچه اصرار كرد روي اين موضوع من هم طفره مي رفتم و روي نظر خودم پافشاري مي كردم و حاضر نبودم از حرف خودم ذره اي كوتاه بيايم
خاطراتی پیرامون شهید غلامحسین خزاعی؛

کعبه ی من جبهه است!

لباس بسيجي من مثل همان لباس احرامي است که تو برتن مي کني و به مکه مي روي. تيري که از سلاح من به سوي دشمن شليک مي شود، مثل سنگي است که تو در منا به شيطان مي زني . همانطور که تو با عشق و علاقه به طواف کعبه مي روي، من هم با همان عشق به جبهه آمده ام. کعبه ي تو آن جاست، کعبه ي من اينجاست.

در اوج تنهایی/ خاطراتی پیرامون شهید «عبدالرضا نوری»

دوستانم با دیدن من حیرت زده شده بودند و می گفتند ما فکر می کردیم که شما شهید می شوید و من موضوع را برای آنها تعریف کردم و آنها مرا در آغوش کشیدند و گفتند عبدالرضا تو چه کار کردی که این اتفاق افتاد گفتم من همیشه به یاد امام زمان (عج) بودم.

نذري در خواب

علي اصغر توي يكي از مأموريت ها به سختي سرما خورده بود! يك شب دير وقت آمد به خانه، ساعت يازده و نيم شب بود، چون خواب بودم از روي ديوار پريده بود

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

شهيد سبزيكار اعتقادات خاصي داشت، تمام اعمال و رفتار و گفتار ايشان براي ما الگو بود، او در نمازش آن طور كه شايسته ي خدا بود ظاهر مي شد و با خدا صحبت مي كرد.
طراحی و تولید: ایران سامانه