قسمت سوم خاطرات شهید «محمدمهدی پریمی»
پدر شهید «محمدمهدی پریمی» میگوید: «اعتقاد ما این است که شهیدان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میگیرند و در گرهگشایی ما در این عالم سهیم هستند.»
کد خبر: ۵۴۹۵۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۲
قسمت دوم خاطرات شهید «سیامک افرادی»
مادر شهید «سیامک افرادی» نقل میکند: «سیامک گفت: تو خرمشهر بعثیها مییان توی خونه و زندگی مردم میریزن؛ پدرها و مادرها رو میکشن و حیثیت، آبرو و عفتمون رو میبرن. این فکرا داره دیوونم میکنه.»
کد خبر: ۵۴۹۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۱
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدمهدی پریمی»
پسرعموی شهید «محمدمهدی پریمی» نقل میکند: «پسری پاک، منزه و خوش قلب بود در ایام کودکی و در دورانی که فرزندان نیاز به مهر مادری دارند، محمد مادرش را از دست داد. او در زمره اهل تقوا و ایمان قرار داشت.»
کد خبر: ۵۴۹۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۱
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدمهدی پریمی»
همرزم شهید «محمدمهدی پریمی» نقل میکند: «شهید پریمی کم سن و سال بود؛ اما از خواب زود بلند میشد و از سنگر بیرون میآمد. با توجه به آن سرما و لباس غواصی خیس، آن را بر تن میکرد و با عشق و علاقه داخل آب میشد. میگفت: این لباس دامادی من است و بایستی با این لباس به شهادت برسم.»
کد خبر: ۵۴۹۴۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
روایتی از خاطرات سردار شهید «علیرضا ماهینی» در قالب موشن گرافیک به عنوان «سردار لالهها» منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۹۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۵
مادر شهید «حسین افشار» نقل میکند: «بعد از شهادتش، لباس دامادی، یک دست رختخواب و تعدادی دیگر از وسایل را برای کمک به جبهه فرستادم، وسایلی که بوی حسینم را میداد.»
کد خبر: ۵۴۹۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
قسمت چهارم خاطرات شهید انقلاب «محمدعلی ایجی»
همسر شهید «محمدعلی ایجی» نقل میکند: «حرفهای دیشب محمد در گوشش میپیچید: به دلم افتاده که توی این راه کشته میشم. انشاءالله امام میآد و شاه سرنگون میشه! مبادا امام رو تنها بذارین! مرور روزهای با او بودن به یادش آورد که هرگز با هم ننشستهاند، الا اینکه محمد صحبت خدا و امام را داشته است.»
کد خبر: ۵۴۹۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
قسمت سوم خاطرات شهید انقلاب «محمدعلی ایجی»
پسرعموی شهید «محمدعلی ایجی» نقل میکند: «عروسی محمد توی زمستان بود. آخر شب مهمانها میخواستند بروند که چراغ والور برگشت و در لحظهای شعلهور شد. محمد دوید طرف حیاط و منبع آب سرد را که نصفی از آبش مانده بود، روی دست آورد و برگرداند روی آتش. اسمش را گذاشته بودند: داماد پهلوان.»
کد خبر: ۵۴۸۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۹
قسمت دوم خاطرات شهید انقلاب «محمدعلی ایجی»
برادر شهید «محمدعلی ایجی» نقل میکند: «با بچههای مسجد میرفتند و عکس و اعلامیه امام را پخش میکردند. شده بود عاشق امام. وقتی حرفش را میزد اشک میریخت و میگفت: ما باید امام رو بشناسیم و راهش رو بریم، اگر چه آخرش مرگ باشه.»
کد خبر: ۵۴۸۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۸
کلیپ با ستارهها؛ معرفی شهید «رجب پریمی»
کلیپ «با ستارهها» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و گروه تلویزیونی بسیج صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. در این کلیپ به معرفی شهید «رجب پریمی» پرداخته شده است که توجه شما را به دیدن آن جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۴۸۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
همسر شهید «اکبر پژم» میگوید: «گفتم: اکبر آقا! یعنی واقعاً لازمه تا این وقت شب سر کار باشین؟ استکان را از من گرفت و گفت: تنهایی میترسی؟ گفتم: نه. لبخندی زد و گفت: من حاضرم بیشتر از این هم کار بکنم، ولی بتونیم رو پای خودمون بایستیم.» نوید شاهد سمنان به مناسبت دهه فجر، خاطرهای به نقل از همسر این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۴۸۵۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
قسمت دوم خاطرات شهید انقلاب «محمدرضا قریببلوک»
مادر شهید «محمدرضا قریببلوک» نقل میکند: «آن سال تابستان خیلی گرمی داشتیم. به علت کمبود بارندگی خشک سالی شده بود. حاضر شدیم تا برای مراسم تشییع و تدفین محمدرضا برویم. جمعیت زیادی جمع شده بود. با وجود آفتاب داغ، انگار بوی باران میآمد.»
کد خبر: ۵۴۸۳۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
قسمت نخست خاطرات شهید انقلاب «محمدرضا قریببلوک»
مادر شهید «محمدرضا قریببلوک» نقل میکند: «امام را در لباسی سبز درحالی که هالهای از نور اطرافش بود زیارت کردم. با زبان دل حاجتم را برایش گفتم. امام (ع) با دست مبارکش پنج زنجیر طلایی به دستم داد. خیلی خوشحال شدم. میخواستم از حرم خارج شوم که یکی از زنجیرها از دستم افتاد.»
کد خبر: ۵۴۸۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
قسمت سوم خاطرات شهید «محمد اشتری»
همرزم شهید «محمد اشتری نقل میکند: «نوزدهم بهمن ماه ۱۳۶۴ بود. به طرف منطقه عملیاتی والفجر هشت حرکت کردیم. از بچهها طلب مغفرت و شفاعت میکردیم. محمد گفت: موسیجان! رضایم به رضای خداست. یک جان ناقابل دارم، پیشکش خدا.»
کد خبر: ۵۴۸۱۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
مادر شهید «اسماعیل برهانی» نقل میکند: «بعد از عملیات بیتالمقدس دو در منطقه گوجار، خبر آوردند پسرت شهید شده، اما نیاوردنش. از آن روز بود که فهمیدم چشم انتظاری یعنی چه؟ سه ماه بعد پیکرش پیدا شد، اما نگذاشتند ببینمش. آتش حسرت جانم را سوزاند.»
کد خبر: ۵۴۸۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
قسمت دوم خاطرات شهید «محمد اشتری»
پدر شهید «محمد اشتری» نقل میکند: «در حالی که انگشتم را روی صورت محمد گذاشته بودم، عکس را نشانش دادم. لبخندی زد و گفت: مثل ورزشکارها نشسته. گفتم چرا اینطوری نشسته. گفت: زانوهای شلوارش رو وصله زده. نمیخواسته شما ببینین و براش شلوار نو بخرین.»
کد خبر: ۵۴۸۰۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
قسمت نخست خاطرات شهید «محمد اشتری»
پدر شهید «محمد اشتری» نقل میکند: «به نظرم پتوی محمد نورانی شده بود. با احتیاط پتو را کنار زدم. محمد که غافلگیر شده بود، سریع چراغ قوه را خاموش کرد. بلند شد و با خجالت در رختخواب نشست. با بغض گفتم: محمد! بابا، توی دعاهات ما رو هم فراموش نکن.»
کد خبر: ۵۴۷۹۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
مادر شهید «علیرضا نهروانحیدرآبادی» نقل میکند: «یازده سال چشم انتظاری، جانم را به لبم رسانده بود. نمیدانستم زنده است یا نه. خانمی که نمیشناختمش، سه تا قبر را نشانم داد و با اشاره گفت: پسرت اونجاست!»
کد خبر: ۵۴۷۸۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
پدر شهید «علی بایگانی » نقل میکند: «یک روز گفتم: پسرم! چرا تو خیابون اینقدر سرت رو پایین میگیری، اگه کسی از روبرو بیاد و آشنا باشه متوجهاش نمیشی. گفت: پدرجان! ممکنه یک نامحرم از روبرو بیاد، اون وقت چشمم به او میخوره.»
کد خبر: ۵۴۷۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴
قسمت سوم خاطرات شهید «محمود اکبری»
پدر شهید «محمود اکبری» نقل میکند: «نماز که میخوندم با این که خیلی کوچک بود، میایستاد و یک مهر میگذاشت و ادای من رو درمیآورد! مادر میگفت: کنار من دست و پا و صورتش رو میشست؛ مثلاً وضو میگرفت!»
کد خبر: ۵۴۷۶۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۳