زندگینامه شهید حسین اربابی کرقند/ شهادت هفتم تیر،خرمشهر

اسطوره های شهادت ، با عزم و رزم جانانه ، نام و یاد جاویدان در تاریخ از خود به جا می گذارند . شهید حسین اربابی کرقند یکی دیگر از این اسطوره ها ، به تاریخ 5/1/1345 در روستای کرقند از توابع شهرستان قاین ، پا به عرصه وجود می گذارد . او که در خانواده ای کشاورز و زحمتکش پرورش می یابد ، از 5 سالگی به نماز و قرآن خواندن روی می آورد . دوران ابتدائی را در روستای زادگاهش با موفقیت به اتمام می رساند . دوران انقلاب و شور و عشق مردم برای سرنگونی رژیم طاغوت و استقرار جمهوری اسلامی ، او را نیز بر آن داشت تا همگام با دیگران در صفوف راهپیمائی و مبارزات انقلابی شرکت نماید . شبها با دیگر جوانان و نوجوانان بر روی دیوارها شعارنویسی می کرد و در مجالس وعظ و روضه خوانی شرکت می نمود . اخلاقی خوب و با مردم بسیار مهربان بود . به پیران و ضعیفان همراهی و کمک می کرد . با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج مستضعفین ، ترک تحصیل کرد و به خدمت در بسیج روی آورد . با شروع جنگ تحمیلی و فرمان رهبر کبیر انقلاب ، مبنی بر حضور گسترده مردم در جبهه ها و مبارزه بر علیه متجاوزین ، ندای رهبر را لبیک گفته و از طریق بسیج ، در سال 1359 حدود سن 14 سالگی در منطقه عملیاتی طریق القدس و آزادسازی بستان شرکت نموده و از ناحیه پا مجروح گردیده و در بیمارستان صحرائی مورد معالجه قرار گرفت و در برگشت به روستا ، مجروحیت خود را از خانواده پنهان نگاه داشت . هنوز چند مدتی از آمدنش نگذشته بود ، که با اصرار فراوان به جبهه برگشت و در عملیاتهای زیادی شرکت نمود ، ازجمله عملیات نفت شهر ، فتح المبین ، بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر و ........... حسین اهل نماز شب بود و با خدای خود رمز و راز شبانه داشت . او همیشه شهادت در راه خدا را طلب می کرد ، تا اینکه سر انجام در تاریخ 7/4/1363 در جبهه رحمانیه خرمشهر ، به آرزوی دیرینش دست یافت و با خیل شهدا به سمت معبود پرکشید . وصیت نامه اش ، گویای احساس وظیفه خطیر بر دوش اوست : اينك وصيت نامه خود را آغاز مى كنم . برادران و خواهران ! امروز وظيفه اى سنگين بر دوش ما گذاشته شده است كه بايد تلاش كنيم تا در انجام آن كوتاهى نكنيم . امروز كه نداى اسلام و امام عزيزمان بلند است حقير وظيفه خود ديدم كه به جبهه بروم تا بلكه بتوانم تا اندازه اى به وظيفه خود عمل كرده باشم .
آرزوی او شهادت بود و در فرازی از وصیت نامه اش چنین می گوید : .......... من به آرزوى خود كه همانا شهادت است رسيدم و از قومان و خويشان خود مى خواهم كه اگر از من ناراحتى ديدند به بزرگى خود ببخشند . ..........
اگر شهيد شدم براى من گريه نكنيد، چون من از على اكبر حسين بهتر نيستم پس براى امام حسين گريه كنيد ...........
روحش شاد ویادش گرامی .