نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
مادر شهید "محمدرحیم صحراکارنیان" می‌گوید: هنگام بدرقه‌ فرزندم گفتم: رحیم جان نمی‌دانم چرا این قدر توی دلم آشوب است و نگرانم. او خندید و دستش را دور گردنم انداخت و گفت... ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

اسطوره ی مقاومت در قاب خاطرات/ 3
همسر شهید در این رابطه یادآور می شود: «یادم هست که زمانی که با همسر «حریری» به ملاقات رفتیم، به من می گفتند که شوهر این خانم در زندان روزی 2-3 جلد قرآن می سوزاند (نعوذبالله) این ها عقیده شان عوض شده است. همین خانمی که با هم دوست بودیم و با یکدیگر به ملاقات شوهرانمان می رفتیم، ابتدا با چادر، بسیار سفت و سخت رو می گرفت، ولی مدتی بعد گفت: «نمی دانم چرا شوهرم گفته این دفعه که برای ملاقات می آیی باید با مانتو و روسری باشی».
کد خبر: ۴۶۹۵۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

اکران فیلم مستند «خاطرات موتورسیکلت» در سیزدهمین جشنواره بین‌المللی سینما حقیقت با موج پرشور استقبال مخاطبان همراه شد که دوربین تسنیم به تصویر آن پرداخته است.
کد خبر: ۴۶۹۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

گفتم: چند روزی است که انگشتری‌ام را گم کرده‌ام. همسرم با لبخندی که بر لب داشت، گفت: انگشتر‌ی‌ات پیش من است... آنچه می خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «قربانعلی حدادی» است که تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۶۹۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۴

با مشکل کم‌آبی مواجه شدیم این در حالی بود که هوا بسیار گرم بود و بچه‌ها تشنه شده بودند، آقای مسعود پرویز مرتب به بچه‌ها سفارش می‌کرد که از آب بسیار کم استفاده کنند تا به مشکل جدی برخورد نکرده و بتوانند به عملیات ادامه دهند... آنچه می خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۶۹۴۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۳

جای خالی حمید در کلاس کاملا" پیدا بود او روز قبل همراه معلمان خود به تظاهرات رفته بود. مشت های گره کرده کوچکش را هیچ وقت فراموش نمی کنم.
کد خبر: ۴۶۹۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۲

خاطره روز نوشت شهید نظری (3)؛
شهید عبدالرضا نظری در دفتر خاطرات خود می نویسد: پليس راه گفت:در روز 19خرداد1363 با 17نفر از بچه ها با يک دستگاه ميني بوس که ... مأموريت از سپاه گرفته بوديم از کازرون حرکت کرديم و به تيپ المهدي که مستقر در پايگاه پنجم شکاري اميديه بود رفتيم داخل گردان فجر که اکثر نيروهاي آن کازروني بود.
کد خبر: ۴۶۹۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۰

شهيد فريدون کاردانی در دفتر خاطرات خود می نویسد: باران نسبتاً تندي که از ديشب باريدن گرفته بود بعد از ظهر از بارش ايستاد . نماز ظهر را به جماعت خواندم که البته احد در سمت راست من ايستاده بود .
کد خبر: ۴۶۹۱۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۸

شهيد فريدون کاردانی در دفتر خاطرات خود می نویسد: حدود ساعت 12 ظهر بود که گفتند کساني که به جبهه رفته اند به صف بايستد که مطابق معمول من و ساير دوستانم به اتفاق ساير کساني که به جبهه رفته بودند به رديف پشت سر هم ايستاديم .
کد خبر: ۴۶۹۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۸

به همراه بچه های تفحص بودیم و از همراهی شان کسب فیض می کردیم، گه گاه پای خاطراتشان می نشستیم، از جمله پای خاطرات جانباز شهید حاج علی محمودوند.
کد خبر: ۴۶۹۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۸

قسمت نخست خاطرات شهید «سید ابراهیم سیادت»
هم‌رزم شهید «سید ابراهیم سیادت» نقل می‌کند: «یکی از بچه‌ها که در بین دسته ما رفت و آمد می‌کرد، خبر شهادت سید را که نفر آخر دسته ما بود به من داد. صبح شد و مأموریت ما پایان گرفت. همه دور جنازه او حلقه زدند و گریه کردند. یکی می‌بوسید. یکی مرثیه می‌خواند... سید برای ما مثل پدر بود.»
کد خبر: ۴۶۹۰۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۶

رزمنده پیشکسوت، مرتضی نادر محمدی معاون گردان تخریب لشگر 32 انصار الحسین (ع) استان همدان: امروز کفر جهانی با تمام توان کمر همت بسته تا اسلام را نابود کند و ما که خود را شیعه حضرت امیر المومنین علی (ع) می دانیم باید با تمام توان در مقابل آن بایستیم. امروز حرب الهی بی تفاوت وجود ندارد. حزب الهی یا در خط مقدم است و یا در حال پشتیبانی و سازندگی است.
کد خبر: ۴۶۹۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۴

گفت: مادر یه تاوه باقلوا درست کن و برای من بفرست جبهه. سریع دست به کار شدم و آماده کردم ولی کسی که آمد باقلوا را ببرد، خبر شهادتش را آورده بود...
کد خبر: ۴۶۸۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۲

کد خبر: ۴۶۸۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۲

ابوالفضل با لبخند می‌گفت: مادر فدایت شوم؛ برایم دعا کن، خیلی‌ها به ما نیاز دارند، الان وقت خانه ماندن نیست! وقت کمک به دیگران و محرومان است.
کد خبر: ۴۶۸۸۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۱

جانبازان پیام‌رسان راه و منش شهدا هستند و همچنان در اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت و احیای آرمان‌های شهیدان تلاش می‌کنند.
کد خبر: ۴۶۸۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۰

شهید صنعتکار آمد بالای سرم. آهسته بیدارم کرد و گفت: اینجا سنگر کمین است پسر! گشتی‌های عراق، هر لحظه امکان بریدن سرت را دارند...
کد خبر: ۴۶۸۷۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۰

اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من می‌گذرد که گاهی موجب می‌شود شیطان با وسوسه‌هایش مرا به گناه بکشاند...
کد خبر: ۴۶۸۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۹

شهید عزت الله سلیمانی در دفتر خاطرات خود می نویسد: روز چهارشنبه 19 آبان 1361 من در برج باهنر پادگان شهيد چمران نگهباني مي دادم ماشين ها را مي ديدم که از شيراز به کازرون و از کازرون به شيراز و ديگر مناطق کشور مي رفتند. فرمانده ي بسيج پادگان شهيد دستغيب اسم برادران که ملاقات داشتند مي خواند.
کد خبر: ۴۶۸۶۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۰

شهید "عزت الله سلیمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: 24 بهمن 1360 بعدازظهر در خانه نشسته بودم و در همين روز هم امتحانات ثلث دوم که آخرين امتحان هم عربي بود به پايان رسيد و تا عيد 6 روز ديگر مي خواهيم.
کد خبر: ۴۶۸۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۷