روز شمار تولد شهدا (22 فروردین ماه)
شهید ناصر ارژه، بيستم فروردين 1346، در شهرستان بستك به دنيا آمد. پدرش عبدالكريم، مغازهدار بود و مادرش عايشه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و دوم تير 1367، در شمال فكه به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۵۲۸۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۶
روز شمار تولد شهدا (22 فروردین ماه)
شهید ناصر ارژه، بيستم فروردين 1346، در شهرستان بستك به دنيا آمد. پدرش عبدالكريم، مغازهدار بود و مادرش عايشه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و دوم تير 1367، در شمال فكه به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۵۲۸۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۶
گفتگو با مادر شهید
روایت کوتاهی از زندگی شهید احمد غفوری پور فیروزآبادی که در گفتگو با مادر بزرگوار این شهید ضبط و ثبت شده است
کد خبر: ۴۵۲۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۶
مادرم به شهید گفت:این بار را به جبهه نرو. اوگفت: نه مادر هنوز توی جبهه به من احتیاج دارند مسئولیتم آنجا سنگین تر است. تازه اگر من به جبهه نروم دیگری هم نرود پس کی می خواهد جلوی دشمن را بگیرد.
کد خبر: ۴۵۲۶۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۴
خواهر شهید رسول موسوی از برادر خود چنین میگوید: گاهی رسول بغض می کرد و می رفت توی اتاق. تا اینکه دیدم هر بار رسول از مدرسه برمیگردد پشت شلوارش خاکی است. آنوقت ها لباس فرم مدرسه شان کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید بود. رسول هم همیشه لباسش را با سلیقه و تمیز نگه می داشت.
کد خبر: ۴۵۲۶۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۴
در سالروز شهادت؛
در تاريخ 30خرداد ماه 1365 در ميعادگاه عاشقان الله نماز جمعه اعلام کردند که در تاريخ 2تیر ماه 1365 اعزام به جبهه حق عليه باطل است من با کسب اجازه از رياست محترم شرکت نفت تقاضاي کتبي خود را اعلام داشتم و در تاريخ 1تیر1365 براي ثبت نام به بسيج مراجعه کردم...
کد خبر: ۴۵۲۳۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۰
خاطراتی از شهید محمدرضا رضایی
همه بچه ها روی زمین دراز کشیدند . شهید محمدرضا رضایی هم روی زمین دراز کشید و من هم در پایین پای او که کمی گودتر بود دراز کشیدم و سرم را روی پای او گذاشتم در آن لحظات دائماً این ذکر را می گفت: الهی رضاً برضائک داشتم به او نگاه می کردم که در یک لحظه یک گلوله به قلب آن شهید اصابت کرد و در دم به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۲۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۲
شقایق محله شهید آباد زرگنده تهران / یادداشتی از شهید توکل قره گزلو یک /15 دقیقه قبل از عملیات
شهید توکل قره گزلو فرزند زین العابدین در یکم فروردین ماه سال 1341 در شهر تهران چشم به جهان گشود و در پانزدهم مرداد ماه سال 1362 در عملیات ولفجر2 در حاج عمران بدرجه رفیع شهادت نائل شد و مزار پاک آن شهید در بهشت زهرا(س) می باشد
کد خبر: ۴۵۲۱۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷
شهید اباصلت سهرابی هجدهم خرداد ۱۳۲۲، در روستای شیخ جابر از توابع شهرستان ایجرود به دنیا آمد.
کد خبر: ۴۵۲۰۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۹
خواهر شهید بهرام حیدری از برادر خود میگوید: آبجی من تا حالا کلی چیز یاد گرفتم. دیگه نیازی به کلاس هم ندارم. همین روزا گیرنده ام رو کامل می کنم.
کد خبر: ۴۵۲۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۴
برادر شهید ولی پیران از برادر خود چنین میگوید: شهید به ما گفتند اگر من و امثال من نرویم و در خانه بمانیم شما را نمیگذارند راحت بنشینید.
کد خبر: ۴۵۱۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۰
خواهر شهید عشقعلی احمدی چنین روایت میکند: شوهرم که جبهه بود، بیشتر وقت ها میآمد و پیش من و بچه ها می ماند تا از تنهایی نترسیم.
کد خبر: ۴۵۱۸۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
مادر شهید ناصر اشتری از فرزند خود چنین میگوید: به راه آهن زنجان رفتیم و هنگام خداحافظی خواستم دستم را به دور گردنش انداخته و پیشانیش را ببوسم، او مانع از این کار شد.
کد خبر: ۴۵۱۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
روایتی خواندنی از روح الله محمودی همکار شهید "سید یونس عطاری ابراهیم زاده" منتشر شد
شروع کار ایشان با معظلات فراوانی روبرو بود؛ کمبود امکانات – سازمان غیررسمی- باندبازی از عواملی بودند که مانع میشدند ایشان بتوانند برنامه های خود را اجرا نمایند ناچاراً تصمیم گرفت که به حزب نیروهای جدید و گزینش نیروها اقدام ورزد
کد خبر: ۴۵۱۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
پدر شهید صفت اله آقامرادی از فرزند برومند خود چنین میگوید: وقتی به مرخصی میآمد روزها را میشمرد تا مرخصیاش تمام شود و زود به جبهه برود.
کد خبر: ۴۵۱۶۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲
خواهر شهید رضا ابوبصیری از مادر خود درباره برادرش شهیدش میگوید: رضا آن روز به حرف من خندید. داشت می گفت ببین مادر امروز وقت رفتنم نیست. من حالا حالاها باید زنده بمونم.
کد خبر: ۴۵۱۶۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
خاطرات و خصوصيات بارز شهيد خليل شمشيربند به نقل از همسر و فرزندان شهيد كه نويد شاهد براى نخستين بار آن را منتشر كرد.
کد خبر: ۴۵۱۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲
خواهر شهید میرزاعلی رستمخانی میگوید: اصلا نفهمیدم چه شد. زانوها و دست هایم محکم روی زمین کوبیده شدند و صدای افتادن دیگ توی گوشم پر شد. دیگ چپه شد و شیر زیادی روی زمین ریخت. میرزا از صدای افتادن ظرف برگشت اما دیگر دیر شده بود.
کد خبر: ۴۵۱۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
خاطراتی از شهید هادی بنائیان
در موقع حركت قبل از اعزام از بستگان و فاميل خداحافظي مي كند و به ايشان مي گويند كه اين ديدار آخراست من مي روم تا براي شما شربت شهادت بياورم
کد خبر: ۴۵۱۱۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
گیتی احدی سردار شهید حمید احدی میگوید: بابا خسته و کلافه نشست سر سفره. گفتم: کاش داداش حمید هم بود. آبگوشت دوست داره. بابا انگار منتظر حرف من باشد با ناراحتی گفت: داداش حمیدت رو توی شهر دیدم. مثل اینکه توی این مدت با دوستاش می اومدن شهر. کاراشون رو می کردن و دوباره برمی گشتن دِه.
کد خبر: ۴۵۱۱۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵