نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
به مناسبت ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار؛
نوید شاهد کرمانشاه، به مناسبت ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار ویژه نامه الکترونیک «فرشتگان رحمت» را که شامل؛ خاطرات پرستاران، کلیپ، یادداشت و ... است را تقدیم مخاطبان ارجمند می کند. (علاقمندان برای خواندن مطالب روی نوشته های داخل کادر کلیک کنند.)
کد خبر: ۵۴۴۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۹

«پدرم تلاش می‌کرد که مشـکل کسـی را حـل کنـد، در کمک بـه دیگران پیشتاز بود و بیشـتر از هـرکاری ابراز رضایت می‌کرد و ارتباط با خدا را دوسـت داشـت....» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع سلامت «حسن میانه‌ساز» است که به مناسبت ولادت حضرت زینب(س)، روز پرستار تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۴۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۹

پدر شهید «محمدقلی نیرنگی» نقل می‌کند: «زمانی که آیت‌الله بهشتی به شهادت رسید، او تا یک هفته غذا نمی‌خورد. می‌گفت: «ما باید انتقام خون این شهید و شهدای دیگر رو بگیریم.»
کد خبر: ۵۴۴۳۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
هم‌رزم شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل می‌کند: «بعد از این که از پارکینگ خارج شدیم، از زیرگذر به فلکه آب رسیدیم. من کنار فلکه ایستادم و گفتم: حالا آدرس بده تا زودتر بریم دکتر. حاجی یه نگاه به من کرد و در حالی که می‌خندید، برگشت به حرم امام رضا (ع) اشاره کرد و گفت: دکتر آقاست!»
کد خبر: ۵۴۴۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«از سردخانه با من تماس گرفتند و گفتند خانم پرستار بدن این شهید که هنوز گرم است نکند زنده باشد؟! سریع خود را به سردخانه رساندیم و علایم حیاتی مجروح را کنترل کردیم زنده بود ...» ادامه این خاطره در آستانه روز پرستار از زبان «شهربانو چگینی» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۴۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

همسر شهید« مرتضی حسنی خوانسار» می گوید: قرار بود مرتضی به مرخصی بیاید چند وقت گذشت و از او خبری نشد تا اینکه خود به اهواز رفتم و دوستانش را آنجا دیدم و سپردم به شهید بگویند که من به منزل اقوام رفته ام به آنجا بیاید با بچه ها نشسته بودیم که به یکباره صدای زنگ دَر شنیده شدم گفتم بچه دویید بابا برگشت همین که در را بازکردیم به ما خبر شهادت را دادند.
کد خبر: ۵۴۴۳۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
فرزند شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل می‌کند: «هر شب جمعه سیدی به خوابش می‌آمد و او را به زیارت امام رضا (ع) می‌برد. علت را پرسید. سید گفت: پُل چوبی که درست کردی، مزدت رو امام رضا (ع) در این توفیق زیارت داده.»
کد خبر: ۵۴۴۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷

گفتگو با همسر شهید «حشمت الله دانش»؛
همسر شهید «حشمت الله دانش»، می‌گوید: شهید مسئول تدارکات سپاه پاسداران بود، در مناطق مختلفی خدمت کرد تا اینکه عملیات مرصاد شروع شد و به منطقه اسلام آباد غرب اعزام می شود. او یادآور می‌شده؛ ما باید دین اسلام را حفظ کنیم اگر ما به جنگ با دشمن نرویم چه کسی می رود.
کد خبر: ۵۴۴۲۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷

همسر شهید جاویدالاثر «برامسی پور»:
همسر شهيد «رزوقی برامسی پور» از شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس می‌گوید: «خداوند را بابت داشتن بچه های خوبم شکرگزارم.» فیلم مصاحبه با همسر این شهید والامقام در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۴۴۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«ما، چون امکان بیرون آمدن و ایستادن در بیرون از سنگر برایمان مقدور نبود نمازهایمان را به صورت نشسته و در درون سنگر می‌خواندیم از سوی دیگر دشمن به این نتیجه رسیده بود که موقع نماز و یا خوردن صبحانه، ناهار و شام بهترین زمان برای وارد کردن تلفات به رزمندگان می‌باشد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۴۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۶

برگی از خاطرات؛
«در منطقه باراجین دست شهید علی میوه‌چین برای آموزش انواع سلاح ما بازتر بود در اینجا شهید میوه‌چین و شهید عبدالحسین قنبری نارنجک پرتاب می‌کردند و به ما مهلت جان پناه گرفتن هم نمی‌دادند ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «دکتر پرویز لطفی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۴۱۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۶

خاطرات شفاهی مادران شهدا
مادر شهید «علی حیدری توانا» روایت می‌کند: «علی از سوی بسیج به جبهه اعزام شد و در خاک شلمچه به شهادت رسید. پیکرش سالها مفقودالاثر بود تا اینکه توسط پلاکش شناسایی شد.»
کد خبر: ۵۴۴۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۶

خاطرات شفاهی پدران شهدا
حیدر صفری پدر شهید «علی‌اصغر صفری» می‌گوید: «علی‌اصغر 14 سالش بودکه قصد رفتن به جبهه را در سر داشت. من نیز در این راه همراهش بودم. هر چه دوستانش به او می گفتند، که نمیتوانی به جبهه بروی قبول نمی‌کرد و طاقت ماندن در خانه را نداشت.»
کد خبر: ۵۴۴۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۵

آسمان، آبی‌تر؛
"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از "آسمان، آبی‌تر" با والدین شهید «مهدی بهجتی اردکانی» به مصاحبه پرداخته است. مادر شهید والامقام چنین می گوید: «وقتی جنازه فرزندم را دیدم قلبم آرام گرفت.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۵۴۳۹۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۳

همسر شهید«علی مرادیان»، می گوید: اوایل ازدواج ما تظاهرات انقلابی شروع شده بود. همسرم در این تظاهرات ها شرکت می کرد تا اینکه ساواک به او حمله می کند و از ناحیه گوش زخمی می شود به منزل که آمد از او پرسیدم چه شده؟ جواب داد چیزی نیست قطره ای خون در راه خداوند ریخته شده است.
کد خبر: ۵۴۳۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۲

شهید «امیدرضا گنجی پور سراجی» يكم اسفند 1346، در شهرستان بندرعباس چشم به جهان گشود. پدرش محمد، كارمند بود و مادرش بلقيس نام داشت. دانشجوي دوره كارشناسي در رشته الكترونيك بود.
کد خبر: ۵۴۳۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۲

«برای آموزش نظامی به عنوان بسیجی به اردوگاه آموزشی رفته بودم که با یکی از انسان‌های الهی (مهدی شالباف) آشنا شدم. وی یک بسیجی بود و برای اعزام به جبهه آموزش می‌دید بی‌آلایش بود، غذایش غذای مانده دیگران و استراحتگاهش روی خاک‌ها بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۳۹۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۲

جانباز گرانقدر هفتاد درصد «علی عیسی نژاد»؛
جانباز ۷۰ درصد «علی عیسی نژاد» بسیجی دوران دفاع مقدس، ۲۹ بهمن ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک منطقه قلاویزان مهران به وسیله تیر مستقیم دشمن از ناحیه نخاع به درجه جانبازی نایل آمد. وی با اولین گروه بسیج دانش آموزی عازم جبهه شد و در عملیات‌های مختلفی نقش آفرینی کرده است، او می‌گوید: بیشتر همرزمان و دوستانم به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
کد خبر: ۵۴۳۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۱

گفتگوی تصویری با همسر شهید «علی شبانی»؛
همسر شهید «علی شبانی» می‌گوید: شهید دوم مهر 1359 اولین روزی که دخترم را به مدرسه برد، به من گفت: دخترمان را از مدرسه برگردان من باید به قصر شیرین بروم، دشمن وارد خاک ایران شده. به گفته همرزمانش آقای بنی صدر به آنها می گوید جلو بروید و ما نیرو اعزام می کنم بدون پشتوانه به دل دشمن می زنند که اولین موشک به شهید و همرزمانش برخورد می کند و همانجا به شهادت می رسند.
کد خبر: ۵۴۳۸۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۱

برگی از خاطرات؛
«داخل حیاط مسجد هم آموزش خیز و استتار می‌دیدیم. لطفی ارتشی بود و پرستیژ خاصی داشت و عجیب سخت‌گیری می‌کرد که خیلی به درد ما نیرو‌های بسیجی می‌خورد به قدری ما را در داخل حیاط مسجد با حالت خیز و استتار می‌برد و می‌آورد که تمام دست‌های من ترک خورده بود ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «دکتر پرویز لطفی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۱