افتتاحیه طرح اسوه در اردوگاه شهید زینالدین مشحون از خاطرات این سردار رشید شد
نوید شاهد: دبیر کارگروه قرآن قرارگاه خاتمالاوصیاء با روایت سه خاطره شخصی از شهید زینالدین ایجاد و حفظ روحیه دینی و انقلابی در فعالیتها را به قاریان نوجوان طرح اسوه یادآور شد.
کد خبر: ۳۹۰۳۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۷
به روایت مادر و همرزم شهید در کتاب جهاد در قاب ایثار(یادنامه شهدای جهاد کشاورزی استان هرمزگان)
با همین حرف ها شب را به صبح رساندیم ، اما وقتی بازگشت دوباره گفت: نه، به هر حال من رفتنی ام و من با همان لحن شوخی جواب دادم مطمئن باش اسماعیل، ماشینی که تو را می خواهد ببرد پنچر می شود و هر دو خندیدیم . درست همانی شد که می خواست. انگار معلوم بود آنهایی که باید بروند چه کسانی هستند. ظاهرا از جنس خاک بودند اما روحشان به افلاک پیوست.
کد خبر: ۳۹۰۳۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۷
ویژه نامه شهیدان رجایی و باهنر " مردان آسمانی"
نوید شاهد: آقای رجايی كه وضع مردم این محل را به خصوص در سالهای 1340 به بعد می دانست كه اكثراً از طبقه سوم جامعه و دارای شغلهای پایین مثل نفت فروشی ، رفتگری و غالباً فقیر بودند به من گفت مطب تو باید اینجا باشد. در بین این مردم فقیر ، هر چند زحمت می كشی اجر آن را هم از خدا می بری . این توصیه ایشان در حالی بود كه برخی از فامیل مرا به دلیل زدن مطب در این منطقه به شدت ملامت می كردند.
کد خبر: ۳۹۰۳۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
نوید شاهد از کرج : يكي از دوستان مصطفي براي پيدا كردن نشاني منزل از جيبش به سراغ او ميرود وقتي او را ميبيند متوجه ميشود كه او زنده است او را فوراً به بيمارستان منتقل ميكنند و اقدامات لازم براي بهوش آوردن او انجام ميگيرد
کد خبر: ۳۹۰۲۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
خواهرانم، با حجاب خود امام زمان (عج) را راضی و خشنود و دشمنان اسلام را خوار و مایوس نمایید.
کد خبر: ۳۹۰۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۶
سالروز شهادت
از آن اولي که انقلاب شروع شد کارخانه آلومينيوم سازي داشت، همان اول همه چيزرا ول کرد و رفت ، همه کارگرهایش را شبها برمي داشت و با خود به تظاهرات مي برد..
کد خبر: ۳۹۰۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۳
یک روز که به مرخصی شهری رفته بودیم ، هنگام بازگشت به پایگاه، یک ماشین سپاه دیدیم که در دره ای سقوط کرده بود. قابل ذکر است که محل خدمت ما استان کردستان ، منطقه کوهستانی پنجوین بود ، وقتی که توقف کردیم دیدیم که یک برادر سپاهی داخل ماشین گیر کرده است. کسی جرات پایین رفتن نداشت. زیرا مسیر صعب العبور بود و اگر کسی به پایین دره می رفت بالا آمدن او خیلی مشکل بود، اما شهید سالم زارعی داوطلبانه و با شجاعت و شهامت بسیار آماده رفتن به پایین دره شد.
کد خبر: ۳۹۰۱۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۳
ویژه نامه شهیدان رجایی و باهنر " مردان آسمانی"
در دوران نخست وزيري آقاي رجايي يك روز صبح زود كه از كوچه اي كه منزلشان در آن قرار دارد رد مي شدم ديدم منتظر ماشيني است كه بيايد و او را ببرد و از فرصت استفاده كرده و جلوي منزلش را آب و جارو مي كند . بعد از سلام و احوالپرسي ديدم كه ايشان حتي جلوي منزل همسايه ها را هم جارو مي كند
کد خبر: ۳۹۰۱۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۳
خاطره ای از شهید گرانقدر از زبان مادرش
گفت: من می خواهم بروم اگر من نروم ،برادرانم هم نمی روند ،آنها هم اگر نروند همسایه ها هم نمی روند و آنوقت هیچ کس نمی رود و دیگر هیچ! اما اگر من رفتم دیگران هم می روند .
کد خبر: ۳۹۰۱۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۲
راه اسلام، راه رهبر و راه امام هست. ،ممکنه برگشت توش نباشه .هر کی میترسه نیاد. اگه اینجا خجالت میکشه گوشه ای بهم بگه،اگه از گفتن خجالت می کشه برام بنویسه..دین،جون فدا می خواد، اسلام خون می خواد.
کد خبر: ۳۹۰۰۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۲
ویژه نامه شهید لطیف رنجبری
نوید شاهد: آمر به معروف و ناهي از منكر و در مراسم ماه محرم از عشاق و عزاداران واقعي سالار شهيدان بود
کد خبر: ۳۸۹۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
ویژه نامه شهید لطیف رنجبری
نوید شاهد: شهید لطيف عامل به انجام فرائض دینی بود و هميشه نمازش را در اول وقت ميخواند و...
کد خبر: ۳۸۹۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۰۱
یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: تمام دنيا مال من بود ، آن را براي رسيدن به نماز جماعت ميدادم . با ترمز اولين تاکسي ، خود را توي آن مياندازد . توي کوچة مسجد رسيده است که باران با دانههاي درشت شروع به باريدن ميکند. صداي مکبر بلند شده است . پا بند ميکند. توي حياط مسجد ، مردي چمباتمه زده و لرزان زير بالکن نشسته است .
کد خبر: ۳۸۹۹۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱
یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: غلامحسين جلو ميدود و مچ دست گروهبان را توي هوا ميقاپد. کاسة چشمان گروهبان از خون پر ميشود...
کد خبر: ۳۸۹۹۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱
یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: آقاي افشردي ، شما اينجا چه کار ميکنيد ؟ آمدهايد درس بخوانيد يا منبر برويد؟ اين کارها عاقبت خوشي ندارد. سرتان را بيندازيد پايين تا درستان تمام بشود. بعد از آن همه تذکر،اين ديگر دفعة آخر است که به شما ميگويم. در غيراين صورت ، پاي سازمان امنيت به ميان کشيده ميشود. غلامحسين در نيم ساعتي که پيش رئيس دانشکده بود، فقط نگاه کرد. تصميم نداشت يک قدم هم عقب نشيني کند.
کد خبر: ۳۸۹۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱
یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: اصغر هيچي نشده ،خود را از رفتن به بالاي دکل معاف ميکند . رسول ، کوله پشتي اش را يه ديوار سنگر تنگ و ترش تکيه ميدهد و دستش را روي شکمش مي گذارد . ديگر معلوم است که چه کسي بايد بالاي دکل درختي برود . با خودم دودو تا چهار تا ميکنم و بي حرف به طرف دکل راه مي افتم .
کد خبر: ۳۸۹۹۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱
یادمان شهید غلامحسین افشردی
نوید شاهد: سربازها در حالي که پا به زمين ميکوبند، با فرمان گروهبان به خود تکاني ميدهند. غلامحسين به لب و دهن گندةگروهبان نگاه مي کند. سلاحش را دوش فنگ ميکند و به طرف اسلحهخانه راه ميافتد. عليرضا چند قدم به دنبالش ميدود و صدايش ميکند: افشردي!
کد خبر: ۳۸۹۹۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۱
حسین، عاشق امام بود. بعد از خوردن غذا همیشه می گفت: جانم فدای روح الله.
کد خبر: ۳۸۹۸۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۰
بعثی ها یک سید روحانی به نام موسویان را گرفته اند و داد می زنند که بیائید یک خمینی بزرگ را گرفته ایم.
کد خبر: ۳۸۹۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۰
در حالی که عرق از سروصورتش جاری بود نمی خواست نارنجک را از زیر سینه خود جدا کند ....
کد خبر: ۳۸۹۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۰