نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
یک دست لباس نوزاد، سوغاتی و نبات...اینها همه هدیه ی تبرک شهادت او برای من بود
کد خبر: ۳۹۱۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۳۰

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید شیخ مهدی شرعیات در سال 1323 هجری شمسی در نجف اشرف چشم به جهان گشود. او در 23/6/1384 طی یک اقدام تروریستی در راه بغداد به فیض شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۳۹۱۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۳۰

خاطره ای از زبان همسر شهید محمد کهدوئی/شهید شاخص فارس
زمانيکه که ما به گلزار شهداء مي رفتيم مي ديدم که خيلي سر خاک مي نشيند و صحبت ميکند هر چه به او مي گفتم تو اينقدر مي نشيني چي مي گي مي گفت بعداٌ مي فهمي که بعد از شهادت متوجه شدم که او براي اينکه شهيد شود از برادرم مي خواست که پيش خدا او را وساطت کند...
کد خبر: ۳۹۱۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۸

حاج احمد می گفت و بچه ها اشک می ریختند، غوغایی به پا شده بود.
کد خبر: ۳۹۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۷

سه نفری چندین مرتبه طواف به جا آوردیم تا شاید بار دیگر او را ببینیم، اما هر چه گشتیم او را نیافتیم.
کد خبر: ۳۹۰۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۷

یک سال بعد خوابم تعبیر شد و رضا به جمع شهدای آرمیده در گلزار پیوست .
کد خبر: ۳۹۰۹۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۵

مدتي است به صرافت افتاده ام خاطرات م را پاکسازي کنم و گويي زمان مناسبي پيش آمده. وقتي صفحات انبوه دفترچه ي خاطرات م را يکي يکي ورق مي زنم و خاطرات شيرين، تلخ، تکان دهنده و خاطره انگيز را مرور مي کنم، دلم مي گيرد. حتي خاطرات شيرين و خنده دار هم آن قدر سينه ام را مي فشارد که نه تنها بغضم، که وجودم مي خواهد بترکد
کد خبر: ۳۹۰۹۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۴

در خواب دیدم که یک زن از سر تا پا مشکی پوش به خوابم آمد و گفت برخیز... جزیره مجنون 70 نفر شهید داده که یکی از آنها برادر شما بود.
کد خبر: ۳۹۰۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۳

ما تکالیف‌مان را انجام می‌دهیم و خدا مشق‌هایمان را خط می‌زند.
کد خبر: ۳۹۰۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۳

برگفته از خاطرات پدر شهید
خاطرات شهید والامقام ابوالفضل نیکذات
کد خبر: ۳۹۰۹۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۳

ویژه نامه شهید لطیف رنجبری
برادرم لطيف برای والدین و خانواده خود ارزش و احترام زيادي قائل بود به همین جهت همیشه مقيد بود علی رغم تمام مشکلات، همانند دوری راه، مشغله های شغلی، هر ساله در لحظه تحویل سال نو در کنار والدین و خانواده باشد.
کد خبر: ۳۹۰۸۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۱

ویژه نامه شهید لطیف رنجبری
ایشان از ایام نوجوانی در همه مراسم مذهبی روستای محل تولدش شرکت داشت
کد خبر: ۳۹۰۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۱

ویژه نامه شهید لطیف رنجبری
در خاطرم هست كه ايشان چه در زمان قبل از استخدام در ارتش و چه در زمان دوري از خانواده سعي فراوان داشتند تا از احوال تك تك افراد خانواده غافل نمانند
کد خبر: ۳۹۰۸۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۱

حاج قاسم چون فهمید اشتباهی رخ داده حتی سرش را بلند نکرد. پس از این ماجرا شهید حمدالله تا چند روز از خجالت حاجی آفتابی نمی‌شد تا چه رسد به اینکه بخواهد معذرت خواهی کند.
کد خبر: ۳۹۰۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۹

خاطرات شهید رجبعلی احمدیان
وظیفه، وظیفه است، آشنا و فامیل نمیشناسه!
کد خبر: ۳۹۰۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۷

ویژه نامه سردار جانباز شهید حاج داوود کریمی
داود دوره دبستان را در محله نازي‌آباد خواند؛ اما وضع خانواده مجبورش كرد به سراغ كار برود. در نوجواني شاگرد كارگاه تراشكاري شد و همين پيشه را تا پايان عمر ادامه داد. زمان انقلاب و جنگ براي مدتي دست از تراشكاري كشيد و وارد سپاه شد؛ اما همين كه جنگ تمام شد، دوباره سر كال اول خود برگشت...
کد خبر: ۳۹۰۷۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶

ویژه نامه سردار جانباز شهید حاج داوود کریمی
كوچكترين كارگر كارگاه تراشكاري حاج داود پسري است يتيم. حاج داود هميشه با ديدن او به ياد خودش ميافتاد. داود هم، سن او را داشت كه به كارگاه تراشكاري آمد و اين حرفه را ياد گرفت. بيشتر شاگردان مغازهاش نانآور خانوادهاند. پسرك كه تنها چند ماه از كارش ميگذرد، هنوز يك محصل است.
کد خبر: ۳۹۰۷۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶

سردار شهيد داوود كريمي از چهر‌ه‌هاي شناخته شده عرصه مبارزه و دفاع مقدس بود. خاطرات وي در مورد چگونگي تشكيل گروه مسلحانه فجر اسلام و شكل‌گيري سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و اقدامات اوليه سپاه در ابتداي شكل‌گيري نظام جمهوري اسلامي ايران در دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران ثبت و ضبط است.
کد خبر: ۳۹۰۷۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶

نوید شاهد: همين طور خمپاره بود كه مى آمد. حسين عين خيالش نبود. همين طور آرام، يكى يكى دست مى كشيد روى سر و صورتشان. خاكها را پاك مى كرد، حال و احوال مى كرد، مى رفت سنگر بعد; آنها حرص مى خوردند حسين اين قدر آرام بين سنگرها راه مى رود.
کد خبر: ۳۹۰۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶

نوید شاهد: دور تا دور نشسته بوديم. نقشه آن وسط پهن بود. حسين گفت «تا يادم نرفته اينو بگم، اون جا كه رفته بوديم براى مانور; يه تيكه زمين بود. گندم كاشته بودن. يه مقدار از گندم ها از بين رفته. بگيد بچّه ها ببينن چقدر از بين رفته، پولشو به صاحبش بدين».
کد خبر: ۳۹۰۷۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶