نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (49)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ما هم با او آمديم و در کنار جاده دهکده پياده شديم و سعيد هم با آنان رفت شوش، دعای کميل بود. آهنگران هم آمده بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (48)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «وقتی به چهره برادران نگاه می کردم، احساس کردم در برابر تک تک آنها مسؤل هستم. خيلی ها بودند از جنگ هنوز چيزی نمی دانستند. برای اولين بار بود که حتی تفنگ به دست می گرفتند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (47)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بچه های نگهبان به نقطه ای مشکوک شده بودند. بعد از کمی تفحص مشخص شد که سنگر برادران ارتش است. با ماشين به شوش رفتیم. از گرد و خاک قيافه ها عوض شده بود که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹

مادر شهید خراسانی؛
نوید شاهد - شهید «یزدان خراسانی» متولد شهرستان سمنان از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ مادر گرامی این شهید گرانقدر خاطرات فرزند شهیدش را روایت می‌کند. این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن این گفتگوی زیبا دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۱۹۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹

نوید شاهد - «منم شنیدم بعضیاشون، چون وضع مالی خوبی نداشتن رفتن که خلاصه به نون و نوایی برسن! به نظر منم جبهه جای اونایی بود که احساسی بودن، حالا یه موجی اومد و اونام رفتن دیگه! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سردار گمنام دانشجوی شهید "سید ناصر سیاه‌پوش" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۹۶۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - معصومه کوهی مادر شهید «سیدحسین مطهری‌مقدم» می‌گوید: «سیدحسین خیلی با خدا بود. با اینکه سنی نداشت، ولی برای خواندن نماز جماعت همیشه با دوچرخه کوچکی که داشت، به صحن امامزاده جعفر پیشوا می‌رفت تا نماز را به جماعت بخواند.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۱۹۶۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹

خاطره‌ای از زندگی شهید « منصور رنجبر نوری»
نوید شاهد - دختر شهید « منصور رنجبر نوری» در سالروز شهادت پدرش خاطره‌ای روایت می‌کند.
کد خبر: ۵۱۹۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰

نوید شاهد - خاطره ای کوتاه از شهید مدافع حرم «علی کنعانی» از زبان پسر عمویش که میگفت: علی همیشه عشق به شهادت در قلبش موج می زد، او عاشق حضرت عباس بود و او را الگویش در زندگی میدانست...
کد خبر: ۵۱۹۵۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸

گفتگوی تصویری با مادر شهید "رامین رضایی"؛
مادر شهید" رامین رضایی" می گوید: 6 ماه مانده بود که رامین فارغ التحصیل شود از دانشگاه به منزل برگشت و برای انجام کار اداری به منزل خاله اش که در تهران بود رفت منزل آنها مورد حمله بمباران هوایی دشمن قرار می گیرد و خواهر، خواهر زاده و برادرزاده و پسرم به شهادت می رسند.
کد خبر: ۵۱۹۵۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸

نوید شاهد - پدر شهید «عباسعلی صفی» نقل می‌کند: «نامه‌ای از عراق به در خانه ما آمد: فرستنده صيف. خیلی خوشحال شدیم. اولین خبر موثق را برای عباس از همین نامه کسب کردیم. ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطره‌ای از این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۱۹۵۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸

نوید شاهد – شهید «غلامعلی خالدی» از شهدای گرانقدر کردستان است که روز یکم فروردین ماه سال ۱۳۳۳ در روستای بالوانه از توابع شهرستان قروه به دنیا آمد و پس از سال‌ها مجاهد روز یکم آبان ماه حین درگیری با گروهک ضد انقلاب در شهر مریوان به شهادت رسید. در ادامه روایتی جذاب و خواندنی از سود پولی که وی قرض گرفته بود را مطالعه فرمایید.
کد خبر: ۵۱۹۵۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸

نوید شاهد - «اتوبوس‌های گل مالی شده و آمبولانس‌ها با سرعت می‌آمدند و مجروح‌ها را پیاده می‌کردند. هر طرف که می‌رفتم مجروح‌ها زمزمه یا الله بر لب داشتند، ولی چقدر آرام بودند و با قیافه‌های زیبا و چشمان جذاب به ما نگاه می‌کردند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۵۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - شهید احمد صالحی از شهدای دانش‌آموز دوران دفاع مقدس است. پدرش در خاطرات شفاهی این شهید بیان می کند: «احمد پسر خوبی بود. سال آخر دبیرستان بود که گفت برای دفاع از کشورم می‌خواهم به جبهه بروم. او ورزشکار دومیدانی بود جام هم گرفته بود. درس را رها کرد و به جبهه رفت.»
کد خبر: ۵۱۹۴۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۷

خاطراتی پیرامون شهید "حاج علی ژاله":؛
نوید شاهد - در منطقه‌ي عملياتي والفجر چهار هيچ كدام از واحدها حمام نداشتند. حاج علي با ابتكار عمل دو عدد بشكه يكي براي آب سرد و يكي براي آب گرم تهيّه كرد، شيري روي بشكه ها نصب كرد و بر روي بلندي قرار داد و با هيزم آب را گرم مي‌كرد. هر كس اين ابتكار او را مي‌ديد، دهان به تحسين مي‌گشود. حتي سردار سليماني
کد خبر: ۵۱۹۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۶

پدر شهید "سیدرضا موسوی" در خاطره ای می گوید: «آخرین باری که رضا را دیدم گفت: پدر جان اگر شهید شدم دیگر نگرانی ندارم زیرا تا اندازه ای که توانایی داشتم در راه اسلام جنگیدم تا دشمنان زبون را از بین ببرم و...»
کد خبر: ۵۱۹۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۶

نوید شاهد - «من که از او اینگونه بدقولی ندیده بودم، ناراحت شدم. اتاق را ترک کردم و سوار بر ماشین شدم و از روی ناراحتی و کنجکاوی به دنبالش حرکت کردم تا ببینم چه عاملی باعث شده که او قرارش را بر هم بزند؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرت‌الله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۹۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۶

یکی از دوستان شهید "ملک علی پاکنده" در خاطره ای روایت می کند: «با علی همکلاس و هم محله ای بودم و هر روز با هم به مدرسه می رفتیم. یک روز در هوای سرد زمستانی...»
کد خبر: ۵۱۹۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۵

خواهر شهید "رسول کشاورز" در خاطره ای روایت می کند: «رسول کشاورزی مومن و متدین بود. هرگاه که وارد خانه می شد یک حدیث از حضرت علی روایت می کرد. یک روز به او گفتم...»
کد خبر: ۵۱۹۳۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸

برگی از خاطرات سرباز شهید " عبدالحسن نامور"
نوید شاهد - برادر شهید نامور نقل می‌کند: « برادرم نسبت به واجبات شرعی حساس بود . خواب شهادتش را دیده بود و به برادر بزرگ‌ترم گفته بود که همیشه به خانواده احترام بگذارید .»
کد خبر: ۵۱۹۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۵

نوید شاهد - «وقتی تظاهراتی رخ می‌داد و تیراندازی می‌شد، عوامل شهربانی و ارتش، بیمارستان را قُرُق می‌کردند تا به قول خود اخلالگران زخمی را دستگیر نمایند و با ضرب و جرح با خود ببرند. البته ما هم رو دست نمی‌خوردیم و مجروحان تیرخورده را پنهان می‌کردیم یا مخفیانه فراری می‌دادیم ...» ادامه این خاطره از زبان "کبری چگینی" از نقش زنان امدادگر استان قزوین در مداوای مجروحان قبل از انقلاب را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۳۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۵