نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
نگاهی به زندگی شهید سرلشکرخلبان علیرضا یاسینی
هنوز ساعتی از بازگشت دسته پروازی که صبح برای عملیات رفته بود، نگذشته بد، ماموریت دیگری به ما ابلاغ شد. در این ماموریت سه فروند هواپیما در یک دسته پروازی برای زدن تاسیسات برق بغداد آماده شدند.
کد خبر: ۴۰۸۲۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۸

خاطرات آقاي ملا احمد دارلكي
بزرگترين آرزوي شهيد برقراري حكومت اسلامي و ايجاد عدالت در جامعه بود و چون زمان طاغوت كساني را مي خواستند كه مخالف اسلام بودند، در این رابطه چندین بار عبدالکریم کرمی را هم خواسته بودند امام ایشان قبول نمی کردند و بدین جهت مورد آزار و اذیت قرار می گرفت.
کد خبر: ۴۰۸۱۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۶

دست نوشته شهید احمدرضا احدی
... راننده با عجله سوار ماشین آمبولانس شده و به سوی جاده کمر سیاه به حرکت درآمد. یکی از بچه های ما هم برای کمک، همراه راننده رفت. دل ها همه مضطرب بود که، خدایا کدامشان؟
کد خبر: ۴۰۸۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۵

برگی از خاطرات شهید سیدمجتبی هاشمی
س از تماشای صحنه های رقت بار آوارگان و جنگ زدگان در اهواز، اشتیاقمان برای رسیدن به خرمشهر دوچندان شد. هر کسی مظلومیت مردم را در آن جا می دید، با خدا عهد می بست که تا آخرین قطره ی خونش با متجاوزین بجنگد.
کد خبر: ۴۰۷۶۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۸

حاشیه ی اردوگاه را که نگاه می کردی سنگری کوچک در قاب چشمانت شکل می گرفت.هر بیننده ای توجهش به آن سنگر کوچک جلب می شد و اگر به سمت آن سنگر می رفتی و به داخل آن سرک می کشیدی ، علیرضا را می دیدی که با خدای خودش خلوت کرده.
کد خبر: ۴۰۷۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۷

غریبانه های شهدای آزاده (23)
محمدرضا شفیعی چهارده ساله بود که عزم جبهه کرد، ولی چون سنّش کم بود قبولش نم یکردند. بالأخره خودش دست به کار شد و شناسنام هاش را یک سال بزر گتر کرد.
کد خبر: ۴۰۷۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۶

غریبانه های شهدای آزاده (22)
اسارت سخت گذشت. روزهای سخت و تلخی كه هر روزش با دغدغه های شهید فرخی راد برای تعلیم و آموزش سواد به اسرا به همراه شكنجه های وحشیانه و غیر انسانی سربازان بعثی می گذشت. او در عملیات رمضان در تاریخ 26 / 4/ 61 در غرب خرمشهر به اسارت نیروهای بعثی درآمد.
کد خبر: ۴۰۷۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۶

سيدحميد فرمانده بود ولي قبل از عمليات براي شناسايي، خودش مي‌رفت و طوري برنامه‌ريزي مي‌كرد كه گردان كمترين تلفات را داشته باشد. می‌گفت: «اين رزمندگان امانت مردم هستند در دست ما و خدا كند كمتر تلفات داشته باشيم.»
کد خبر: ۴۰۷۳۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۵

یکبار حسین رادر خواب دید م به من گفت :حا ج یو نس و قتی شهید شد پو تین در پا یش نبو د و با کفش د مپا یی بو دمد تی بعد که حاج یو نس ز نگی آبادی به شهادت رسید ما برای مراسم چهلم ایشا ن به زنگی آباد ر فتیم از مادر حاج یو نس که قمرنام دارد و الان به رحمت خداوند رفته پرسید م که وقتی جنازه حاج یو نس را د ید ید پو تین در پا یش بود ایشان گفتند :نه کفش دمپا یی در پایش بو د و من فهمیدم شهدا از احوال هم با خبرند .
کد خبر: ۴۰۷۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۱

در همین حین، تلویزیون سخنرانی مقام معظم رهبری (مدظله العالی) را پخش کرد، غلامرضا و رحمان، بر زانوی ادب نشستند و عاشقانه به سخنان ایشان گوش دادند.
کد خبر: ۴۰۷۱۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۰۱

زندگینامه شهید عبدالله معدنی پور در سالروز ولادت
او همیشه مشتاق نماز جماعت بود و در محل خدمتش نماز جماعت بر پا می کرد زیرا که مکتبش و عقیده اش بود و همیشه در متن نامه هایش سخنان امام امت را می نوشت و ما را توصیه به خواندن نماز و گفتار نیک و کردار نیک می کرد و در بیشتر نامه هایش و صحبت هایش سخن از شهادت بود...
کد خبر: ۴۰۷۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۰

خاطرات شهیدسرلشکر خلبان علیرضا یاسینی
خبرنگاران در بغداد: خلبانان ایرانی چنان مانوری از لابه لای ساختمان ها انجام می دادند که مات و حیران مانده بودیم
کد خبر: ۴۰۶۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۸

خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی
فرماندهی شهید هاشمی در منطقه ی آبادان، زبانزد خاص و عام بود. طوری که مسوولان درجه اول مملکتی برای بازدید از فدائیان اسلام و دیدار و گفت و گو با ایشان به آبادان و هتل کاروانسرا می آمدند.
کد خبر: ۴۰۶۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴

یک سال از قضیه ی این خواب گذشت. درست در شب تولد امام رضا (ع) او با پیوستن به خیل شهدای کربلای پنج، شفا یافت .
کد خبر: ۴۰۶۷۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴

اکبر را ديدم که با صداي بلند و خاکي از عصبانيت داده مي زند شليک کنيد با هر چه داريد بجنگيد تا شرف و حيثيت خود را بازيابيد.
کد خبر: ۴۰۶۷۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴

تازه مرا عمل کرده و روی تخت بیمارستان موصل بستری بودم. سرشب علی مرا صدا زد. درد می کشید. آهسته آهسته خود را به او رساندم و کنار تختش قرار گرفتم.
کد خبر: ۴۰۶۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۰

جشن تموز بود؛ جشن پیروزی دار و دستۀ صدام، در کودتای بعثی ها. ما را جمع کردند وسط اردوگاه. رضا را تهدید کردند. به او گفتند: «باید آواز بخوانی! »
کد خبر: ۴۰۶۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲

مي خواستم خبر فوت پسرش را بدهم، ولي گريه امانم را بريد. گفتم: من تحمل دادن خبرهاي تلخ را ندارم ، تا آمدم حرف بزنم، مهدي گفت : يک چيز ديگر هم بگو ... بگو پشت مهدي از اين خبر شكست ولي خم به ابرو نياورد تا دشمن دل شاد نشود !
کد خبر: ۴۰۶۵۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۱

پدر روی تابوت را باز کرد، وقتی چهره ی آرام محمد را میان تابوت دید، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:«خدایا ! این قربانی را از من قبول کن.»
کد خبر: ۴۰۶۴۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۱

به دوستانش گفته بود باید منزلمان را عوض کنیم، چون امکان دارد به گناه کشیده شویم.
کد خبر: ۴۰۶۳۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۹