نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شفاهی
خاطرات شفاهی خانواده‌های شهدا
شهید «علی گارگر» از رزمندگان دفاع مقدس استان ایلام است که پس از رشادت‌های فراوان، آذرماه ۱۳۷۲ در درگیری با ضد انقلاب در اطراف رودخانه میمه دهلران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید می‌گوید: وظیفه جوانان ماست که شهدا را بشناسند و راه آنان را ادامه دهند، آن‌ها هم جوانانی بودند که جان خود را فدای این نظام کردند. فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۶۵۷۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

شهید «جعفر دارشی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که فروردین 1367 در حلبچه عراق عملیات والفجر 10 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. برادر شهید می گوید: فاصله سنی من و برادرم جعفر یکسال است او بسیار خجالتی بود و حتی آخرین باری که به جبهه رفت پشت تریلی حامل پدافند قایم شده بود چون خجالت می کشید از پدر و مادرم خداحافظی کند و این آخرین دیدار ما با شهید بود.
کد خبر: ۵۶۵۷۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

خاطرات شفاهی جانبازان؛
«حسین شهسواری گوغری» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: «اوایل می‌خواستم معافیت کفالت پدر و مادرم را بگیرم ولی به خودم گفتم دنبال این نباشم و به سربازی رفتم. بعد از آموزشی من را به توپخانه اصفهان اعزام کردند و بعد از چند روز به جبهه اعزام شدم. یک شب به ما پاتک زدند و در آن شب ترکش خمسه خمسه به بدنم اصابت کرد و ...»
کد خبر: ۵۶۵۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۱

خاطرات شفاهی جانبازان؛
«مراد حسن‌زاده دهستانی» جانباز 30 درصد جنگ تحمیلی می‌گوید: «زمانی که جنگ شروع شد من و تعدادی از مردم روستا تمام وسایلمان را جمع کردیم و به حاجی‌‌آباد رفتیم تا در جبهه‌های حق علیه باطل شرکت کنیم. جلو دفتر امام جمعه تجمع کردیم و گفتیم ما آمادگی این را داریم که به جبهه برویم...»
کد خبر: ۵۶۵۳۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «درمحمد ناصری» می‌گوید: «شهید اخلاق بسیار خوبی داشت و با همسایه‌ها و خانواده‌اش خیلی خوب بود. شهید بسیجی بود و برای شیفت مدام به سندرک می‌رفت. شهید 22 سال در بسیج خدمت کرد تا زمانی که به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۶۵۳۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «خوبیار عاشوری» می‌گوید: «شهید اخلاق بسیار خوبی داشت. همیشه می‌گفت دوست دارم در جبهه شهید شوم. هر چه به شهید گفتم که به جبهه نرود قبول نکرد. همراه با پسر دائی‌اش به جبهه رفت و هر دو به شهادت رسیدند.»
کد خبر: ۵۶۵۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳

گفتگوی تصویری با همسر شهید «حیدر نظری»
«فردوس ایوانی» می گوید: یک روز حاضر شده بود و می خواست برود که مادرش گفت: چرا داری می روی؟ در جواب گفت: مادر جان مگر می شود صدای آهنگران را بشنوم و به جبهه نروم.
کد خبر: ۵۶۵۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۲

گفتگوی تصویری با همسر شهید «عباس شمس وندی»
«زهره خجسته» می گوید:همسرم بر اثر انفجار مین در منطقه کوره موش به شهادت رسید. او بسیار مهربان و دل رحم بود طوری که هر فرد ناتوانی را در خیابان می دید به او کمک می کرد.
کد خبر: ۵۶۵۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «نریمان کارگر سیاه سیاهی»
جانباز و آزاده «نریمان کارگر سیاه سیاهی»، می گوید: 21 تیر ماه 1367 در منطقه موسویان، دهلران اسیر شدم. هیچ تصوری از اسارت نداشتیم و بر ما شکنجه‌های سخت و طاقت فرسایی پیاده می کردند. بعثی ها به هیچ کس رحم نمی کردند.
کد خبر: ۵۶۵۱۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی»
جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی» می‌گوید: وظیفه هر انسانی است که از آب و خاک خود دفاع کند و من تا آخرین قطره خونم پای حفظ میهنم می‌ایستم.
کد خبر: ۵۶۵۰۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «منصور میرزاده کوهشاهی» می‌گوید: «شهید اخلاق خیلی خوبی داشت و بسیار مهربان و باخدا بود. ساعت 5 عصر بود و شهید رفته بود که کارهای مربوط به بسیجش را انجام دهد که با اشرار درگیر می‌شود و به شهادت می‌رسد. در آن‌جا اشرار زیاد بود و شهید برای امنیت مردم جانش را فدا کرد.»
کد خبر: ۵۶۵۰۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۹

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید "احمدرضا ولاشجردی فراهانی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «رفتار و اخلاق بسیار خوبی داشت و با تمام هم سن های خود متفاوت بود. نماز و روزه اش قضا نمی شد. سحرها خودش از خواب بیدار و قبل از سحر خوان به عبادت مشغول می شد.»
کد خبر: ۵۶۴۹۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۹

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
صفرعلی پدر شهید "احمدعلی فتحی" در بیان تاثیر نحوه تربیت قرآنی همسرش در ایجاد ایمان قوی در فرزندانش گفت: « مادر درس زندگی واقعی را به آنها آموخت.»
کد خبر: ۵۶۴۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید "اصغر محمدی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «بسیار فرد فداکاری بود و به دین و ایمانش اهمیت می داد. پدرش تازه از دنیا رفته بود که عزم رفتن به جبهه کرد و وقتی به او گفتم یتیم های پدرت را چگونه بزرگ کنم؛ پاسخ داد آنها هم خدایی دارند و نگران نباش. »
کد خبر: ۵۶۴۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
زهرا فرخی مادر شهید "افشین عبدی" در خاطراتی از فرزند شهیدش با بغض در گلو گفت: «پسری بسیار مهربان و دلسوز بود به هر نیازمندی که می‌رسید کمکش می‌کرد. هدفش این بود که بعد از سربازی به دانشگاه برود که قسمت و تقدیرش شهادت بود.» اما در حین مأموریت بر اثر انفجار مین‌هایی که یادگار جنگ تحمیلی بود به قافله شهدای این سرزمین پیوست.
کد خبر: ۵۶۴۹۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «اکبر انصاری» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «همیشه می گفت نماز و روزه خود را انجام دهید و خدا را لحظه ای فراموش نکنید. در هر حالتی تا صدای اذان را می شنید دست از کار می کشید و به سمت نماز می رفت.»
کد خبر: ۵۶۴۹۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
صدیقه صوفی مادر شهید "امین الله جانباز" گفت: «امین الله 9 سال بعد از شهادتش گمنام بود و بعد از آن چند تکه استخوانش را برایم آوردند. به من می گویید گریه نکن! ، جز گریه بر داغ فرزندم که غریبانه شهید شد کار دیگری هم مگر دارم.»
کد خبر: ۵۶۴۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید "امین الله دریا بیگیان" در وصف لحظه شهادت فرزند شهیدش گفت:«مادر برایش بمیرد که اینگونه غریبانه و مظلوم در سرما و زیر برف در سنگرش به شهادت رسید. لحظه ای که من در خانه گرم بودم ، پسرم زیر برف جان داد. خدایا از من این فدایی دل داغ دار زینب(س)را قبول کن»
کد خبر: ۵۶۴۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «امین کاظمی» با بیان اینکه ما هرچه داریم از صلوات بر محمد و آل محمد است، گفت: «از آنجا که هم پدرم در خدمت روحانیت بود و هم خودم اینگونه بودم و ما بسیار مقید به لقمه حلال بودیم. اتفاق عجیبی نبود که امین هم در خدمت مسجد و منبر باشد و در تقوا و دیانت فردی شود که لایق شهادت شد.»
کد خبر: ۵۶۴۹۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «براتعلی شیرازی» در خاطراتی از نحوه اعزامش گفت: «براتعلی روزی آمد گفت مادر من می‌خواهم به جبهه بروم ولی می‌دانم بابا نمی‌گذارد. من می‌روم و بعد تو رضایتش را به دست آورید سه ماه بود که هرچه نامه می‌دادیم جوابی نمی‌آمد تا اینکه خبر شهادتش را برایم آوردند.»
کد خبر: ۵۶۴۹۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۶