«مادر، من زندهام... ناراحت نباش»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «رضا آقاحسینی» سوم شهريور ،1340 درشهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش اسدالله، راننده بود و مادرش فاطمه (فوت1343) نام داشــت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. كابينتساز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. چهارم ارديبهشت 1361، در مريوان توسط نيروهای عراقی به شهادت رسيد. اثری از پيكرش به دست نيامد.
روایت مادرانه از یک زندگی کوتاه، اما پُربار
رضا در سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد و سپس به کار کابینتسازی مشغول شد. روزگار میگذشت تا اینکه زمان سربازی فرا رسید. با عشق و علاقه ثبتنام کرد و پس از گذراندن دوره آموزشی، به منطقه کردستان و مریوان اعزام شد.
حماسهسازی در سنگر دفاع
در طول چند ماه حضور در جبهه، رضا حماسهها آفرید. همرزمانش از شجاعت و ایمان راسخ او سخنها میگویند. تا اینکه در چهارم اردیبهشت ۱۳۶۱، در یکی از عملیاتها در مریوان، مفقودالاثر شد. از آن روز تاکنون، هیچ خبری از او به خانواده نرسیده است.
خاطرهای تلخ از آخرین عملیات
یکی از دوستانش تعریف میکند:
«چند بار به خاک عراق یورش بردیم. در آخرین عملیات، عراقیها کمین کرده بودند. به محض ورود ما، آتش توپهایشان را باز کردند. آنهایی که نزدیک مرز بودند توانستند برگردند، اما بقیه... رضا زخمی شده بود. صدایش میآمد که امام زمان (عج) را صدا میزد. صبح که شد، جنازهاش را کنار خاکریز پیدا کردیم، اما نتوانستیم آن را برگردانیم...»
خوابهای راستین مادر
مادرش با چشمانی اشکبار میگوید:
«هر وقت در خوابم را میزند، میگوید: "مادر، من زندهام. ناراحت نباش. " همیشه میگفت: "برایم دعا کن تا خدا مرا پیش خودش ببرد. " چقدر بیپیرایه بود؛ میگفت: "دوستانم شهید شدهاند، من لیاقت ندارم... "»
بلاتکلیفی که همچنان ادامه دارد
خانواده پس از سالها هنوز در بلاتکلیفی به سر میبرند. نه اثری از پیکر رضا، نه خبری. مادرش میگوید: «ما هنوز چشمبهراهیم؛ شاید روزی بازگردد...»
پایان سخن
این روایت، تنها یکی از صدها داستان مادران شهیدان مفقودالاثر است؛ زنانی که سالهاست در انتظار نشستهاند، اما امیدشان را از دست ندادهاند. یاد رضا و همه شهیدان مفقودالاثر گرامی باد.
انتهای پیام/