شهید محمد حسین آینه دار
شهید محمد حسین آینه دار به تاریخ 20/4/1329 در شهرستان فردوس متولد ودر تاریخ 17/9/1360 به فیض شهادت نائل شد .

حماسه جاوید و خونین کربلا که پس از گذشت زمانی طولانی و ممتد به شکل یک صحنه پر ماجرا در بلندای تاریخ بر لوح زمان نقش بسته و به صورت تجلی نمایش واقعی عنصر ایمان در اردوگاه عاشقان نور و حقیقت ، به عنوان محور ارزش های حرکت و انگیزه فروریختن کاخ های ظلم و محور اتکاء نقبای جور و بیداد و خباثت و دیو سیرتی عفریتهای زمانه در جبهه هواخواهان کفر و عناد ، در جراید عالم ثبت گردید ، خروش احیاءگر شریعت نبوی و تجسم خشم و قیام خاندان علوی و رسواکننده های امویان غاصب بر تارک روزگار گشته و سراینده غزل در مسلخ عشق شده اند . آیا سوداگری را که در عطش عشق ، جان بر لب و آرزوی وصال در فرجام فردوس ، شهد شیرین شهادت در کام و پیمودن طریق سعادت در گذرگاه مرگ انتظار می کشد ، راهی به جز معراج می پیماید؟ هل من ناصر ینصرنی ؟ آن روز دم مسیحایی آن امام نور ،آن آموزگار شهادت که چنان سروشی در پهندشت خونرنگ نینوا بر قلب یارانش نگاشت که سر به تن نشناخته و مشتاقانه به معرکه وصال محبوب قدم نهادند . امروز بانگ تکبیر آیینه دارانش در عاشوراهای انقلاب اسلامیمان به قیادت ذریه حسین (ع) در دشت ها و تپه های سرخ گونه کربلای ایران در خطه جنوب و غرب , شاهدیست بر محرم ها . اینک بنگریم بر جانفشانی پیروان کوی او ، که رسم جانبازی را از حسین ویارانش به ارث بردند .

شهید محمد حسین آینه دار فرزند غلامرضا در تاریخ 20/4/1329 در شهرستان فردوس چشم به جهان گشود . دوران طفولیت و کودکی را با الم و سختی پشت سر گذاشت. در سال های نخستین حیات وی که از یک سو با قهر طبیعت ، چون خشکسالی و قحطی همراه و از طرف دیگر فقر خانوادگی که مولود اوضاع آشفته آن عصر بود و روح لطیف او را در معرض تصاریف و نوائب قرار می داد و اقتضای آن زمان بذرشکیبایی را در کانون وجودش افشاند تا به بار ایثار و مقاومت در فرداها و آینده های پر ماجرا نشیند و با توانمندی هر چه بیشتر سوی کعبه آمال به حرکت در آید از اینرو از همان ابتدا پیدا بود که در میان همگنانش انگشت نما خواهد بود به گونه ای که هر چه می بالید و پرورش می یافت ، آثار آن بیشتر نمودار می گشت . چند سال اولیه زندگی با یک سلسله تحولات در داخل خانواده توام بود . دارای طبع منیع و ذوقی سلیح بود و روح کنجکاوش دائما وادارش می کرد که هر چه بیشتر بداند ولی متاسفانه علیرغم اشتیاق زایدالوصف وی به فراگیری علم به جهت اوضاع نابسامان زندگی ، در این امر توفیق چندانی به دست نیاورد و تنها تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل نمود و از آن زمان بخاطر مشکلات مالی ترک تحصیل نمود . او در دامان مادری وارسته و پارسا پرورش یافت و همه این مسائل صبر و بردباری او را در مواجهه با صحنه های مختلف زندگی مضاعف می گرداند . آنچنانکه در نهایت از کوران حوادث دهر در پیچ و خم زندگی موفق و سربلند در آمد و همای سعادت را در آغوش کشید و به خیل رفتگان جاوید پیوست . از مدت ها قبل از دوران کودکی و نوجوانی ، شهید آینه دار ، با کار و تلاش طاقت فرسا به دلیل مشکلات و معضلات فوق العاده ای که با آن دست به گریبان بود بر آن شد تا به تأمین مایحتاج خود بپردازد . وی با وجود سواد کم ، روح و فکری بزرگ داشت . بسیار مهربان و خوش برخورد بود ومی توان گفت در قلوب مردم جای داشت . در انجام فرایض دینی کاملاً مقید بود . به مجالس و محافل مذهبی اهمیت زیادی می داد و در این مواقع پیشتاز بود . علاقه خاصی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت . از این جهت در مجالس و محافل مذهبی فعالانه شرکت می جست . گاه که مرثیه و ذکر مصیبتی از ائمه خوانده می شد از شدت گریه مدهوش می شد و تمامی شراره های وجودش با محبت اهل بیت عجین گشته بود . حتی نسبت به خدمتکاران صدیق اسلام و رهروان طریقت ائمه هدی نیز ارادت خاص داشت . در جریان انفجار دفتر نخست وزیری که منجر به شهادت مظلومانه شهید رجایی و شهید باهنر گشت , به محض شنیدن خبراز رادیو در ساعت 14 بعد از ظهر، به شدت گریست و به حال اغما افتاد و بلا فاصله به بیمارستان انتقال یافت و مقارن اذان صبح به هوش آمد و نفرت و انزجار خود را از عوامل منافق و سر سپرده اجنبی که دست به این جنایت هولناک زده بودند ابراز می کرد . تلاش اجتماعی خویش را با آرایشگری شروع کرد . از اینرو مدت زیادی را به کار آرایشگری اشتغال داشت و نیز چند سال کارگر حمام بود . علیرغم مشکلات مالی ، اقدام به اجرای سنت الهی یعنی ازدواج ، آنهم در خانواده ای با تقوا و زحمتکش نمود . ثمره این ازدواج که به سال 1347 صورت گرفت، سه پسر و یک دختر بود . شهید پس از مدتی کار در حمام ، شغل سومی برای خویش برگزید و آنهم ، کار در کارخانه نخ ریسی بود . وی چون انسانی مقاوم بود و در برابر رنجها و زحمتها همانند کوه استوار بود ، توانست به زندگی خویش سرو سامانی بخشد و همین تلاش و تحرک و بیداری وی سبب گردید که  از مدت ها قبل از انقلاب ، با امام آشنا شد و آن زمان که شعله های انقلاب و دامنه های آن به شهرستان فردوس کشانده شده بود وی در امر تبلیغ از انقلاب اسلامی و معرفی چهره رژیم سفاک و خونریز پهلوی ، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و در مسیر فعالیتهای انقلابی قدم گذاشت و یکبار هم بازداشت گردید . بعد از پیروزی انقلاب ، کارخانه نخ ریسی را رها کرد و با شوق فراوان لباس مقدس پاسداری را پوشید وتمام مأموریتهای محوله را با جان و دل انجام می داد، و در ضمن آموزشهای رزمی ، هیچ فشاری نتوانست او را دلسرد کند و تمام مشکلات را به خاطر رضای حق تحمل می کرد .سه مرتبه به جبهه اعزام گردید مرتبه اول به سقز ، مرتبه دوم به آبادان و دفعه آخر به چناره مریوان . زمانی که در آبادان مجروح شده بود ودر بیمارستان بستری بود ، درحالیکه به سخنان امام (ره ) گوش می کرد به شدت می گریست و می گفت : خدایا مگر من لیاقت شهادت نداشتم که مرا نپذیرفتی ؟ بعد از ترخیص از بیمارستان ، هنوز بهبودی کامل نیافته بود که مجدداً به جبهه بازگشت و سرانجام در ساعت 30/11 دقیقه روز 17/9/1360 در چناره مریوان بر اثر اصابت تیر مستقیم ضد انقلاب به کتف چپ ، به آرزوی دیرینه اش رسید و شهادت را در آغوش گرفت . روانش شاد و راهش پر رهروباد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده