شهید
احمد جعفرنژاد فرزند حسین درتاریخ 6/9/1338درروستای فخرآباد استان گیلان در
خانواده ای مومن ومانوس با قرآن به دنیا آمد پدرش کشاورزی ساده وبا ایمان بود که
اهالی روستا از او بعنوان مردی خیر واهل کمک به مستمندان و فقرا یاد می کنند، احمد
ششمین وآخرین فرزند خانواده بود . تولد احمد شور وحال خاصی به زندگی آنها بخشیده
بود درآن زمان که او هنوز کودکی خردسال بود با کارهای خود جای خاصی درخانواده
بخصوص نزد پدر باز کرده بود بطوری که شادی پدرشادی احمد بود.هنوزنه سال بیشتر
نداشت که پدرش را از دست داد و دوسال بعد هم مادرش فوت می کند و محبت مادر را از
دست می دهد و تقدیر الهی برآن می شود که احمد در کودکی طعم یتیمی وبی مادری را
بچشد اما همانطور که خدا می خواست او از تربیت اسلامی برخوردار شود سرپرستی اورا
برادر بزرگش محمد بدست می گیرد واو را به تهران نزد خانواده خود می آورد وهمانند
دیگر فرزندانش از نزدیک به تعلیم و تربیت او می پردازد، و بدینسان احمد زندگی جدیدی را در
تهران آغاز می کند.بعد ازگذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی ،که هنوز هم کارتهای
صدآفرین آن در اخلاق و درس در لابه لای اوراق به جا مانده در وسایلش مشاهده می
شود.
در دبیرستان فلسفی تحصیلات
خود را ادامه داد وبرای کسب تعلیمات دینی سرپا شور و شوق بود. رفتار نیک و پسندیده
احمد در دبیرستان او را جزء یکی از بهترین شاگردان فلسفی قرار میداد. درسال
های56-57که مدارس به حالت نیمه تعطیل درآمده بود.شهید احمد جعفرنژاد با روحیه
انقلابی درصف اول تظاهرات و فعالیت های انقلاب پیشتاز بود.
پس از پیروزی انقلاب
اسلامی، او پس از گذراندن تحصیل و اخذ مدرک دیپلم در
رشته ریاضی،مشغول به کارومطالعه بود،و درمساجد محل حضوری فعال داشت.
او
روحی بلند وفکری آزاد داشت. شهید جعفرنژاد با پشتوانه ای که از محیط مذهبی
دبیرستان فلسفی و خانواده خود داشت در سه جبهه همواره حاضر ومبارزه می کرد. یکی با
منافقین بود وحرکات آنان را بخوبی تشخیص می داد ودوم کمونیستها و سوم گروه لیبرال
ها بودند زیرا او اهل سازش نبود و همواره با باطل سازش نمی کرد.
این خصوصیت ها رفته رفته او را از دیگران متمایز می ساخت،او
خود را در آینه حقیقت می دید و حقیقت را امام می دانست .احمد بحق مقلد امام بود، از دوران
انقلاب با گوش دادن به فرامین امام و شرکت در راهپیمایی ها با آوای بلند تکبیرش
نحوه تقلید را برهمه می آموخت.
درمقابل علاقه وافری نسبت
به امام،شهید بهشتی و شهید رجائی و دیگر یاران امام در دل داشت. . وی می گفت ما سرباز امام زمانیم زیرا مملکت ما
مملکت اسلامی است رهبرما اسلامی است،قانون ما قانون خداست.
در زمان جنگ تحمیلی با صدور
فرمان امام ، خودرا برای خدمت و رفتن به جبهه معرفی کرد و وارد نیروی زمینی ارتش شد.
در22تیرماه وارد شهر حمیدیه اهوازو خط مقدم جبهه می شود و با چندتن از دوستان و
فرمانده شان بنام شهید علیرضا صادقی وارد منطقه کرخه نور شدند ودرآن زمان بود که
نبرد مستقیم با مزدوران بعثی آغاز می شود.
به گفته همسنگران او احمد
وهمرزمانش سریعا اقدام به ساخت حسینیه ای در منطقه کرخه نور می کنند تا نمازهای
جماعت و مراسمات دعای کمیل و توسل برای رزمندگان اسلام مهیاتر باشد.
شهید احمد
جعفرنژاد کمک وآرپی جی زن بود خوب آموزش دیده بود و خوب دیده بانی می کرد ودر
لشکر16زرهی قزوین نیروی زمینی ارتش بسیار خوب درخشید و در اولین عملیات که بنام عمليات رمضان(محدود) بود در محور عملياتي حميديه و كرخه نور در خط مقدم جبهه او و
همرزمانش مقاومت جانانه ای را انجام دادند که به گفته دوستانش ضربات مهلکی به
صدامیان وارد شد.
بعد از عملیات رمضان شهید احمد جعفرنژاد به همراه همرزمانش
وارد منطقه کرانه
جنوبی رودخانه کرخه برای انجام «عملیات طراح» می شوند که در این زمان حملات رژیم
بعثی و آتشبار آنان بسیار سنگین می شود که احمد و بچه های رزمنده مقاومت طاقت
فرسایی راداشتند. دراین عملیات شهید جعفرنژاد و طلایی وشهید صادقی کارهای ایضایی می
کردند و یکی از دوستان صمیمی احمد بنام علیرضا ربانی شهید می شود.
جعفرنژاد با حضوردرعملیات
شهید مدنی نقش ارزنده ای در رویارویی مستقیم با نیروهای بعثی داشت و کمک های
فراوانی در ساخت سنگر برای رزمندگان داشت .
بعد از این عملیات بود که دیگر حال و هوای احمد عوض می شود و به گفته مرتضی طلایی شهیری(همرزم
شهید) همیشه آرزوی شهادت داشت. در آخرین دیدارش با خانواده،
می گفت این آخرین باری است که من در کنار شما هستم و قدم می زد و حتی خوابی که از
شهادتش دیده بود را برای برادرزده اش تعریف کرده بود. برای رفتن به جبهه آرام و قرار
نداشت حتی هنوز مرخصی اش تمام نشده بود که زودتر از موعد دوباره به جبهه برگشت.
سرانجام شهید احمد جعفرنژاد در نیروی زمینی ارتش یگان اعزامی لشکر21 حمزه- لشکر16زرهی قزوین گروهان جانبازان در نهم آذرماه 1360 عملیات طریق القدس
در فتح بستان به درجه رفیع شهادت نائل شد.
پیکر مطهرش در منطقه درگیری
میان رزمندگان اسلام و صدامیان حدود25 روز می ماند که پس از پیروزی کامل رزمندگان
اسلام درجبهه بستان پیکرش به عقب بازمی گردد درتاریخ پنج دی ماه 1360 در قطعه 24 شهدای بهشت زهرای تهران به
خاک سپرده می شود.