نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / محمدتقی فخیمی / متن / زندگی‌نامه / زندگی نامه

سرنگونی دشمن

 از همان دوران کودکی کوله بارش را برای رفتن به جبهه جمع کرده بود ومی گفت به جبهه خواهم رفت ما مخالفت شدیدی می کردیم به دلیل این که سن کمی داشت اما محمد تقی با شجاعت خاصی می گفت من میروم ودشمن را سرنگون خواهم کرد.

رضایت خانواده

محمد تقی به مادرش می گفت اگر نگذارید به جبهه بروم گناهکار خواهی بود اگر به مسجد بروید ودر آنجا نماز بخوانید یا در خانه خودتان نماز بخوانید نمازتان قبول نیست چون که با رفتنم به جبهه راضی نیست باید من راضی باشم بالاخره رضایت خانواده را جلب کرد وبه جبهه  اعزام  شد.

نام پدر بزرگش

محمد تقی آخرین فرزند خانواده بود به خاطر اینکه نام پدر بزرگش محمد تقی نام داشت نام او را برای فرزندم انتخاب کردیم .

 کار های بزرگ

محمد تقی اهل کار و تلاش بود ودر کار خانه به من کمک می کرد .ما باغی داشتیم که می رفت سیب ها را از باغ می اورد ودر بازار  می فروخت کارهای بزرگ زیادی انجام می داد.

جواب دشمن شکن

زن داداش محمد تقی به وی گفته بود سن کمی داری ونمی خواهد به جبهه بروی در پاسخ گفته بود درست است سن کمی دارم اما به دشمنان جواب دشمن شکنی خواهم داد.

خبری ازمحمد تقی نداشت

در الهام رویا مشاهده نمودم که پسر بچه نورانی است ونزدیک جبل النور (شیر کوه ) عدهای سرباز به سمت شیر کوه در حال حرکت ستند در میان آنهافردی به نام غدیر که از نظر روحی وروانی شرایط خوبی نداشت بین بچه ها دیده دمی شود که نزد من آمد وگفت این سربازان دشمن را له می کنند به غدیر گفتم به محمد تقی بگوید بیاید واورا ببینم اما خبری از محمد تقی نشد.

غسل شهادت

محمد تقی اهل عصبانیت نبود وهیچ وقت از کسی ناراحت نمیشد به خواهرش گفته بوداین بار که به جبهه بروم شهید خواهم شد وی از دوستان شهید شنیده بود که محمد تقی از نحوه غسل شهادت از روحانی گردان سوال کرده بود ومی گفت قبل از شهادت غسل کرد نماز خواند وگریه کرد