شهیدی که باد خبر شهادتش را آورد
اول اسفند ماه 1344 در روستای دستجرد شهر لاله جین از
توابع استان همدان و در خانواده ای متدین و ساده زیست به دنیا آمد.
پدرش از اهالی خوش نام و با تقوای روستا بود و مادرش
به نجابت و درست کاری شهرت داشت. علی زیر نظر تربیت و تقوای واقعی پدر کشاورز خود
و مادر مهربانش دوران کودکی را گذراند و با تعالیم اسلام و شریعت آشنا شد.
وارد دبستان کوچک اما با صفای روستای دستجرد شد و
همراه با هم سن و سال های خود تحصیل را آغاز کرد.
از همان کودکی روح بلندش خودنمایی می کرد و عاشق کمک
کردن به دیگران بود. برای راحتی خانواده و اهل روستا از هیچ کمکی دریغ نمی کرد و
با وجود اینکه سن و سال کمی داشت در همه برنامه های روستا بخصوص عزاداری ها و
برپایی هیات های حسینی صف اول خادمین بود.
با آغاز مبارزات مردم ایران با رژیم پهلوی به صف مبارزان
پیوست و دوشادوش پدر در راهپیمایی ها و تظاهرات ها شرکت می کرد.
دوران نوجوانی علی مصادف بود با سال های پیروزی
انقلاب و پس از آن آغاز جنگ تحمیلی و دفاع 8 ساله ملت غیور ایران.
در همان سال ها همراه با دوستان خود به تنها پایگاه
بسیج روستا، پایگاه شهید تقی بهمنی پیوست و نگهبانی از جان و مال و ناموس مردم در
شب ها و روزهای سرد و گرم زمستان و تابستان در روستا تا جمع آوری کمک های مردمی
برای جبهه ها از ابتدایی ترین کارهای علی و دوستانش شد.
چند ماهی نگذشت که فراغ دوستان شهیدش را طاقت نیاورد
و خود نیز راهی جبهه ها و مناطق عملیاتی جنوب و غرب شد.
پس از طی دوره های آموزشی اولیه و تخصصی بارها از سوی
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شد و در عملیات های متعدد شرکت کرد. در
یکی از عملیات ها به شدت مجروح شد و برای مداوا به پشت جبهه اعزام و مدتی به همدان
برگشت تا بهبودی کامل یابد.
اما دل ماندن نداشت و به شوق جبهه و جهاد در راه خدا
بال بال می زد و با وجود اینکه به طور کامل سلامتی خود را به دست نیاورده بود
دوباره به جبهه برگشت.
از آخرین روز حضور علی در خانه و خداحافظی معنا دارش
و درخواست همیشگی از پدر و مادرش که دعا برای شهادت او بود مدتی می گذشت و از نامه
های محبت آمیز و پر از اخلاص علی خبری نبود.
بادی همراه با گرد و غبار وزیدن گرفت، درها و پنجره
های خانه را باز کرد، گرداگرد مادرش چرخید و گرد و غبار جبهه ها را بر روی صورت
مادر پاشید. دل بی قرار مادرش خبر شهادت علی را به خوبی شناخت و بوی خون ریخته شده
فرزندش بر خاک های جبهه را از لابه لای گرد و غبار پیچیده در اتاق استشمام کرد.
اولین خبر رسان شهادت علی پس از باد، مادرش بود که
بعد از بازگشت پدر از مزرعه بدون هیچ تردیدی گفت: حاج آقا علی شهید شده. پدرش
دلهره های پدرانه خود را پنهان کرد و بی هیچ گفتگویی به پایگاه روستا رفت و در بهت
و ناباوری همرزمان علی که با دستپاچگی خود را مهیای اعلام خبر شهادت علی به پدر و
مادرش می کردند، شهادت علی را تائید کردند.
علی عابدیان جوان سراپا ارادت به اسلام اهل بیت و
دوستدار جان بر کف امام خمینی (ره) بیست و ششم مردا ماه 1363 در منطقه عملیاتی
گیلانغرب مرغ جانش به پرواز درآمد و به یاران شهیدش پیوست.