خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (54)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بالاخره هوا تاريک شده بود که رسيديم ثارالله در منتهی اليه کانال حفر شده بر خاکريز شن مستقر شديم. آتش عراق بر موضع شروع شد و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (53)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « تمامی افراد دسته به دنبال هم به راه افتادند. چهره ها از خوشحالی می درخشيد. اين کاروان عاشقانی بود که مستانه وار به سوی وعده گاه عشق در حرکت بودند. و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (52)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «فرمانده ارتشی ها در گروه بود و می خواستند او را با نارنجک بکشند. يک مرتبه يک سرباز با لگد محکمی زير دست بعثی زد. نتيجه اين شد که بيش از یک هزار نفر از آنان کشته و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (51)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «من در دهکده در چالی، نزديکی خلف مسلم سمت چپ جاده اصلی شهيد فلاحی در يک اتاق گلی که بی شباهت به کلبه محرومان نبود خوابيده بودم. خستگی زيادی در من بود. هنوز چشم هايم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (48)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «وقتی به چهره برادران نگاه می کردم، احساس کردم در برابر تک تک آنها مسؤل هستم. خيلی ها بودند از جنگ هنوز چيزی نمی دانستند. برای اولين بار بود که حتی تفنگ به دست می گرفتند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
خاطرهای از زندگی شهید « منصور رنجبر نوری»
نوید شاهد - دختر شهید « منصور رنجبر نوری» در سالروز شهادت پدرش خاطرهای روایت میکند.
کد خبر: ۵۱۹۵۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
نوید شاهد - «اتوبوسهای گل مالی شده و آمبولانسها با سرعت میآمدند و مجروحها را پیاده میکردند. هر طرف که میرفتم مجروحها زمزمه یا الله بر لب داشتند، ولی چقدر آرام بودند و با قیافههای زیبا و چشمان جذاب به ما نگاه میکردند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸
پدر شهید "سیدرضا موسوی" در خاطره ای می گوید: «آخرین باری که رضا را دیدم گفت: پدر جان اگر شهید شدم دیگر نگرانی ندارم زیرا تا اندازه ای که توانایی داشتم در راه اسلام جنگیدم تا دشمنان زبون را از بین ببرم و...»
کد خبر: ۵۱۹۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۶
نوید شاهد - «من که از او اینگونه بدقولی ندیده بودم، ناراحت شدم. اتاق را ترک کردم و سوار بر ماشین شدم و از روی ناراحتی و کنجکاوی به دنبالش حرکت کردم تا ببینم چه عاملی باعث شده که او قرارش را بر هم بزند؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرتالله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۹۴۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۶
یکی از دوستان شهید "ملک علی پاکنده" در خاطره ای روایت می کند: «با علی همکلاس و هم محله ای بودم و هر روز با هم به مدرسه می رفتیم. یک روز در هوای سرد زمستانی...»
کد خبر: ۵۱۹۳۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۵
خواهر شهید "رسول کشاورز" در خاطره ای روایت می کند: «رسول کشاورزی مومن و متدین بود. هرگاه که وارد خانه می شد یک حدیث از حضرت علی روایت می کرد. یک روز به او گفتم...»
کد خبر: ۵۱۹۳۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸
نوید شاهد - «وقتی تظاهراتی رخ میداد و تیراندازی میشد، عوامل شهربانی و ارتش، بیمارستان را قُرُق میکردند تا به قول خود اخلالگران زخمی را دستگیر نمایند و با ضرب و جرح با خود ببرند. البته ما هم رو دست نمیخوردیم و مجروحان تیرخورده را پنهان میکردیم یا مخفیانه فراری میدادیم ...» ادامه این خاطره از زبان "کبری چگینی" از نقش زنان امدادگر استان قزوین در مداوای مجروحان قبل از انقلاب را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۳۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۵
نوید شاهد - علي را از پيش ما برداشتند و با خود بردند. تپه اي درپيش بود و راه باريكي داشت تا از تپه رد شود. با نگاه هاي گوناگون و با چشم اشك بار به ما نگاه مي كرد. هميشه و هرگز اين نگاه را از ياد نمي برم. متنی که خواندید قسمتی از خاطره برادر شهید «علی درویژه» بود که تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
کد خبر: ۵۱۹۱۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۴
همسر شهید سلامت امیر سرتیپ ستاد "قاسم جلیلوند":
نوید شاهد - «براى اولین بار در مراسم خواستگارى از نزدیک با ایشان روبرو شــدم نور ایمان و عمق مهربانى را در چهرهاش دیدم و مهرش بر دلم نشســت. به نظرم بنده بهترین انتخاب را در خصوص انتخاب همسر انجام دادهام ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع سلامت امیر سرتیپ ستاد "قاسم جلیلوند" از زبان همسر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۹۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۴
نوید شاهد - کتاب «بابانظر» به بیان دقیق خاطرات شفاهی سردار شهید محمد حسن نظرنژاد از زبان این شهید والامقام پرداخته است.
کد خبر: ۵۱۹۱۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۵
نوید شاهد - «"تاجاحمدیتبریزی" با دوربین عکاسیاش آمده بود تا از ما و اتفاقات منطقه عکس بگیرد. ایشان عکسهای زیادی گرفته بود. به ما که رسید دوست داشت با جمع ما عکس یادگاری داشته باشد ...» ادامه این خاطره از شهید "علی تاجاحمدیتبریزی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۰۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
نوید شاهد – قدم خیر دده جانی مادر شهید «حمیدرضا کاوه» این گونه روایت میکند: یه روز با خبر شدم حمید رضا به جای رفتن به مدرسه به پایگاه بسیج میرود و آنجا نگهبانی میدهد وقتی به خانه برگشت ازش پرسیدم حمید جان چرا اینکارو کردی؟ تو هنوز بچهای و باید درس بخوانی. گفت مادر جان این کاری که من الان میکنم از مدرسه مهمتر و واجبتر هست.
ادامه این روایت را در نوید شاهد مشاهده کنید.
کد خبر: ۵۱۹۰۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۱
نوید شاهد - «شهید جانباز "مجید نبیل" در همه امور از سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، مقید به رعایت انصاف، حقگرایی و حقطلبی بود؛ لذا از عمق جان و با بینش بالا نسبت به انقلاب اسلامی اعتقاد داشت و هرگاه احساس انحرافی میکرد، نسبت به آن حساسیت نشان میداد ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز "مجید نبیل" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۱
تاریخ شفاهی؛
نوید شاهد- آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "عبدالمجید قنبری باغستانی" و بیان خاطرات این مادر بزرگوار از دوران تولد فرزندش، تحصیل در حوزه علمیه، حضور در جبهه و علاقه و آرزوی شهادت وی است.
کد خبر: ۵۱۹۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۱
نوید شاهد- دوست شهید "امیرحسین علی اکبری" در خاطره ای از این شهید والامقام می گوید:«با شنیدن خبر يورش رژيم بعث به ايران، طاقت نیاورد و داوطلبانه جهت ثبت نام اقدام کرد. در راه بازگشت از پادگان هواپيماهاي دشمن اقدام به بمباران شهر کردند. امیرحسین مثل همیشه آماده کمک بود در راه چوپاني را دید كه براثر اين حادثه زخمي شده، طاقت نیاورد به سمت او دوید و تمام تلاشش را برای رساندن او به بيمارستان کرد...» ادامه متن خاطره این شهید والامقام را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۸۹۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۱