خاطرات - صفحه 38

آخرین اخبار:
خاطرات
خاطرات صفر بساطی- برادر شهید مصطفی بساطی؛

دشت های خونین

ناگهان همه جا تاریک شد. آتش، سیاه چادرها را به خاکستر تبدیل کرده بود. وقتی که به خودم آمدم، پدرم را دیدم که جنازه مادر و برادرم را کنار هم گذاشت.قاصدک ها به آسمان رفتند تا قاصد استقامت باشند.
خاطرات منصور عبدی- همرزم شهید حبیب الله عزیزی؛

دلتنگ جبهه

" حبیب الله عزیزی " نیز در سوله ما اسیر بود. حال و هوای عجیبی داشت. همیشه می گفت کاش می توانستم به جبهه برگردم و آنجا شهید شوم. خیلی وقت بود از خانواده اش هم خبری نداشت.
شهید سید مسعود طاهری

خاطرات ی از شهید سید مسعود طاهری

بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و کسی از جا بلند نمی شود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه می کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت
خاطرات بانو علی میرزایی- خواهر شهید سلمان علی میرزایی؛

پیاده تا بهشت

زنان و کودکان زیادی پاهایشان به خاطر راه رفتن زخمی شده بودند شهید با دیدن این وضع همه ی همرزمانش را راضی می کند که حدود 15 کیلومتر را پیاده روی کنند و زنان و بچه های پیاده را سوار ما شین می کند خود نیز در این عملیات شیمیایی می شوند.
خاطرات محمد گودینی- همرزم شهید حسین پورحسابی؛

تشنه ی درد

به خاطر اصابت ترکش زیر جناق سینه اش پارگی به وجود آمده بود. روزهای اول من از این موضوع خبر نداشتم اما بعدها که دیدم گاهی از درد به خود می پیچید، متوجه شدم.
خاطرات فریده عبدالهی- فرزند شهید اسکندر عبدالهی؛

من روزه ام را نمی شکنم

پسرک خردسال می گفت : من روزه ام را نمی شکنم، حاضر به روزه خواری و ترک روزه نیستم. خدا شفا دهنده ی من است. اگر قرار است که در ماه رمضان بمیرم چه بهتر که با زبان روزه به حضور خداوند شرف یاب شوم. چه بهتر با شهیدان محشور شوم.
خاطرات برادر شهید فریبرز فیض بشی پور؛

امداد گر عاشق

به او گفتم که شوهرم در بیمارستان است و همراهی ندارد. پس از چند لحظه آن پسر گفت: مادر صبر کن من بروم به خانواده ام بگویم و برگردم. خلاصه رفت و برگشت. او مرا به بیمارستان رساند.
خاطرات حبیبه رمضانی-ایثارگر کرمانشاهی؛

جنگیدن همیشه پا نمی خواهد

پاهایم را خیلی وقت قبل، خدا برای فرشته ای امانت گرفته بود. من فلج مادر زاد بودم. برای همین نمی توانستم روی پاهایم بایستم و از کشورم دفاع کنم. برادر سهراب منوچهری همیشه صبح ها می آمد و وقتی می دید من نمی خندم و غمگین ام می گفت: " جنگیدن همیشه، پا نمی خواهد...عطر نان هایت را ببین. از حالا من لبخند رزمندگان و شادی شان را می بینم." نه جنگیدن همیشه...

زندگینامه و وصیت نامه شهید حیدر مغدانی

در ﺳﺎل۱۳۴۷ در ﺧﺎﻧﻮادﻩ اى ﻣﺘﺪین ﻣﺘﻮلد ﺷﺪ وتحصیلات ﺧﻮد را تا ﺳﺎل دوم راهنمایی اداﻣﻪ داد وى ﻓﺮدى ﻣﻨﻀﺒﻂ و ﺑﺎ هوش ﺑﻮد و ﺑﺮ ﻣﺴﺌﻠﻪ صله رﺣﻢ اهمیت ﺧﺎصی ﻗﺎﺋﻞ ﺑﻮد در کلیه ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺬهبی و دینی و ﻧﻴﺰ ﻓﻌﺎلیتهاى ﻓﺮهنگی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺷﺮکت ﻓﻌﺎل داﺷﺖ در ‫ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ و ﺑﺎ ﺷﺮوع ﺟﻨﮓ تحمیلی ﻣﺪرﺳﻪ را رها و ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ هاى ‫ﻧﺒﺮد اﻋﺰام ﺷﺪ و ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﭘﺲ از ﻓﺪاکاریهاى ﻓﺮاوان ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت رﺳﻴﺪ.

هفت سین در جبهه ها/ سین مثل سنگر

هر سال نوروز که می شود، یادمان می افتد که باید برای خرید سفره هفت سین دست به کار شویم و آن را تکمیل کنیم و می گوییم که عید بدون سفره صفا ندارداما ، در روز های جنگ وقتی که عید می رسید ، سفره با خلاقیت سربازان وسط آتش و خمپاره و توی سنگر گرامی داشته می شد.
16اسفندیادآور جریان رودخانه‌ای ازخون در پادگان ابوذر- خاطرات محمد طالبی؛

پیکر رزمنده ها زیر شنی تانک های عراقی له شدند

محمد طالبی فرمانده دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه می گوید: پیکر تعدادی از شهدای ما زیر شنی تانک های عراقی له شدند. به طوری که بعدها با زحمت و سختی توانستیم پیکر این شهدا را از روی زمین جمع کنیم. فردای آن روز عراقی ها عقب نشینی کردند.

شهید غلامرضا ساعدی کرمانی: انسان بايد از شكم و دنيا بگذرد تا به خدا برسد

من به او اعتراض كردم پسرم چرا غذايي بهتر تهيه نمي كني؟ مگر خرجي برايت نفرستاده ام؟ او در جواب من گفت: انسان بايد از شكم و دنيا بگذرد تا به خدا برسد.
مرصاد برگ زرین غرب/ خاطرات مولاداد رشیدی- از فرماندهان دوران هشت سال دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

صدای غرش هواپیماها بر فراز کرند و سراب

ساعت هشت صبح دوم مرداد در سپاه کرند تلفنی با سپاه چهارم در حال تماس بودم تا نیروها را از بلاتکلیفی در بیاورم که صدای غرش هواپیماها بر فراز کرند و سراب همه را به وحشت انداخت. عده ای به سمت سنگر و پناهگاه دویدند. صدای هواپیماها دورتر شنیده می شد و متعاقب آن صدای انفجارهای پیاپی. احساس بدی داشتم دچار دلشوره ی شدیدی شدم. مکالمه را تمام کردم و از اتاق بیرون آمدم. در محوطه ی سپاه بودم که یکی از همکاران سراسیمه با سر و وضع خونی به سمت من آمد و خبر بمباران تنگه را داد.
مرصاد برگ زرین غرب/ خاطرات سردار ناصر شعبانی- فرمانده دوران دفاع مقدس در استان کرمانشاه؛

روز دفن بعثی ها

در همان 24 ساعت اول حمله، اتفاق جالبی افتاد؛ پیامی از طرف امام بزرگوار مخابره شد که: " امروز روز دفن بعثی هاست. باید عراقی ها از کشور رانده شوند." با شنیدن این پیام نیروها به طور چشمگیری به جبهه ها رفتند.

صدای ماندگار/ خاطرات و مداحی شهید بخشعلی ژولیده

شهید بخشعلی ژولیده (امیر صادقی) در سال 1342 در روستای رازیان از توابع باختران دیده به جهان گشود. تا اینکه برای انجام مأموریتی در روز 22 رمضان 1359 عازم منطقه ای از مناطق توابع سقز شد که در بین راه با زبان روزه به علت طی مسافت بیش از حد قصد افطار روزه اش را در کنار چشمه آبی داشت که توسط ابن ملجمان زمان به جرم حمایت از اسلام و دوستی اهل بیت شربت شهادت نوشید.
معرفي و بازخواني واقعه ي روستاي دولاب

دولاب ديار مردان بزرگ

اگرچه دولاب تاریخی طولانی دارد،اما امروز همه این روستا را با صلابت مردانش می شناسند ، مردانی که در بحرانی ترین و سخت ترین شرایط ، برای دفاع از انقلاب اسلامی سینه سپر کردند، ایستادند، جان دادند و امنیت و آرامش و اقتدار رابرای ایران اسلامی به ارمغان آوردند. امروز هر وقت رهگذری وارد این روستا می شود، اولین مکانی را که می بیند، گلزار شهدای این روستاست، نقطه ای که از آن تصویر صلابت و بوی مردانگی به مشام می رسد،مکانی که زیارتگاه آزادگان واحرار است و شهامت و شهادت را در اذهان زوار تداعی می کند. ...
خاطرات فوزیه گودرزی و مرضیه گودرزی – پرستاران زمان جنگ؛

چشم پر خون بازی دراز

تن و جان این چشم همیشه بیدار بازی دراز یک کاسه خون شده بود.
معرفی کتاب

خاطرات یک گروگان از حادثه تروریستی تاسوکی

او شروع کرد به حرف زدن و به قول خودش استدلال کردن. یکی از هم قطارانش به او اشاره می کند که با ما صحبت نکند، اما او گوش نمی دهد. دلش نمی آمد ما را به حقیقت دعوت نکند، حقیقتی که درپناه آن می توانستی خون ۲۲ انسان بی گناه را بریزی و آن را ثواب بدانی».
خاطرات آقاي يعقوب ديلمقاني

شهید رضا صفری به روایت دوست و همرزم

آن زمان، اكثر طلبه ها تنها چيزي كه در بين آنها بود، مسئله انسانيت بود و آرزوي غير از انسانيت و انسان بودن نداشتند و بزرگترين آرزوها اين بود.
شهید حمید رضا صیاد

نماز در گودالی شبیه قبر / خاطرات ی از شهید حمید رضا صیاد

جایگاه حسینیه و مسجد به جای خودش اما بدنهامون باید به خاک عادت کنه. شاید... شاید این طوری بیشتر مواظب کارهامون باشیم
طراحی و تولید: ایران سامانه