خاضعانه در مقابل پدر، عاجزانه در محضر مادر
به گزارش نوید شاهد خراسان جنوبی، شهید "غلامرضا دستى گردى" روز دهم فروردین ماه 1344 در روستای دستی گرد از توابع شهرستان بیرجند متولد و در یکم خرداد ماه 1361 در ایستگاه حسینیه به فیض شهادت نایل شد.
در ادامه فرازی از وصیت نامه شهید بزرگوار و قهرمان غلامرضا دستی گردی تقدیم علاقه مندان می شود.
وصيتنامه شهید غلامرضا دستى گردى
....... همه ما ميدانيم كه خدا هر كس را دوست دارد او را از اين دنياى فانى و بى ارزش مى گيرد ، يعنى خدا عاشق هر كسى شد او را به بهترين مقام كه همان شهادت است مى رساند . هر چند كه ما لايق اين مقام نيستيم ولى اگر خدا زمانى اين مقام را نصيب ما هم كرد چه خوشبختيم .
آرزوى موفقيت در تمام كارها و شئون زندگى را براى همه شما دارم و از خدا مى خواهم كه كمى از نور خودش را بر قلبهاى تاريك ما بتاباند .
خاضعانه در مقابل پدر
پدر، از طرف من ناراحت نباشيد كه يك فرزند از دست داده ايد، بلكه خوشحال باشيد كه شما هم در اين پيروزى سهم بزرگى داريد و شما هستيد كه من را براى رضاى خدا به جبهه فرستاديد.
پدرجانم، مى دانم كه در تمام اوقات زندگى براى تو كارى نكرده ام بجز اينكه هميشه برايت اسباب درد و رنج بوده ام، اگر سرپيچى از حرف تو كرده ام از روى قصد و غرض نبود، بلكه از روى جهل و نادانى من بوده است. هميشه دلم مى خواسته كه زندگى با صفا و با مهر و محبت داشته باشيم .
پدر عزيزم، تو براى فرزندت خيلى رنجها كشيده اى ولى خدا است كه پاداش آن را خواهد داد. پدرم، از تو تقاضا دارم كه من را ببخشى.
طلب حلالیت از خانواده
برادرانم و خواهران، اگر خداى ناكرده شما را اذيت كرده ام و يا به شما حرفى زده ام و يا هم شما را گاهى اوقات از خودم رنجانده ام خيلى پشيمان هستم. در اين مدتى كه افتخار برادرى را با شما داشته ام، اگر بعضى اوقات بجاى اينكه بارى از دوش شما بكاهم و بر دوشم بيفزايم، برعكس عمل كرده ام، در هر صورت از همه شما طلب حلالیت دارم .
اميدوارم كه شماها بعد از شهادتم هيچ گريه نكنيد.
عاجزانه در محضر مادر
مادرم ، مى دانم تو همچون مادرى هستى كه سر فرزندش را به او دادند ، گفت من چيزى كه در راه خدا داده ام پس نمى گيرم و هرگز پشيمان هم نمى شوم و بعد سر را به سوى ميدان پرتاب كرد .
مادر عزيزم ، هيچ دوست ندارم كه بعد از شهادتم گريه كنى . مادرم، تو خيلى براى من رنج كشيده اى و خيلى از من ناراحت بوده اى، هرگز من تو را از خودم خشنود نكرده ام . اميدوارم كه با اين رفتن به ميدانم، شيرت را بر من حلال كنى. از تو تقاضا مى كنم كه با اين حالى كه در تمام دوران زندگى برايت كارى نكرده ام و تو را اذيت هم كرده ام در مقابل زحمات تو چطور مى توانم تو را از خودم راضى كنم؟
مادرم، مى دانى كه من از بيرجند كه حركت كرده ام به قصد كشته شدن حركت نكرده ام ، بلكه به قصد پيروزى بر دشمن اسلام و متجاوز يعنى صدام لعين به جبهه رفته ام، چون در دين ما اين فلسفه است كه مى گويد اگر شما به قصد جهاد در راه خدا به ميدان رفتيد چه كشته شويد و چه كشته نشويد باز هم پيروزيد. پس چه بهتر كه بر دشمن غلبه كنيم و پيروز شويم ، بدون اينكه به شهادت برسيم و سپس بعد از پيروزى به كمك كشورهاى ديگر برويم .
يك وقت خيال نكنيد كه منظور من از اينكه اين جملات را نوشته ام ترس از كشته شدن است، نه، بلكه من بدلخواه خودم و با عشق و علاقه اى كه به الله داشته ام به جبهه رفته ام .......
وصيتنامه اى از غلامرضا دستگردى در سال 1360
منبع : اداره اسناد و انتشارات اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی