وصیت نامه شهید غلامحسین ایمانی
نام :غلامحسين
نام خانوادگى :ايمانى
نام پدر :مصطفى
تاريختولد :03/11/1342
ش.ش :340
محلصدورشناسنامه :فردوس
تاريخ شهادت :21/11/64
نوع حادثه :حوادثمربوطبهجنگتحميلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمندرجبهه
استان :بنيادشهيداستانخراسان جنوبی
شهر :ادارهبنيادشهيدفردوس
(( بسم رب الشهداء و الصديقين ))
هم اكنون كه لباس رزم پوشيدم و عازم جبهه هاى نبرد حق عليه باطل شدم ، لازم مى دانم چند كلمه اى را به عنوان يادگارى روى كاغذ بياورم كه اگر انشاء الله شهيد شدم ، با خواندن اين وصيتنامه عده اى تحت تاثير قرار گرفته و نگذارند اسلحه ام روى زمين بماند . لذا به اين ترتيب شروع مى كنم .
(( به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان ))
((ولاتقولوالمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء ولكن لاتشعرون))قرآن كريم (( نگوييد كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند مردگانند ، بلكه زنده اند و اما شما نمى فهميد ))
همه گلها و عشقها ، همه جام ها و بوسه ها ، فنا پذير و ميرا هستند . مرگ در كنار همه ذرات جهان ، به ويژه انسان اين معنا دهنده همه جام ها و عشق ها ايستاده است ، به همه چيز و همه كس با چشمانى ناشناس خيره مى نگرد . خوف انگيز و وحشت بار است و حضور مداومش جاى آرميدن را تلخ و ناگوار مى كند . گياهان نيز مى ميرند ، اما اميد حياتى دوباره را در دل دارند ، ليكن انسان بى آنكه هيچ اميدى به بازگشت داشته باشد از جهان گل و شراب و عشق خواهد رفت و در دل خاك تيره جاودانه خواهد خفت . آرى با اينكه هزاران هزار درد و آرزو داشتم ، تصميم گرفتم در اين موقعيت حساس كه جبهه ها احتياج به خون دارد ، اعزام شوم ، البته درد من درد دين و آرزويم ، آرزوى پيروزى اسلام بر كفر جهانى بود . آمدم تا عربده هاى مستانه استكبار كه از حلقوم شوم صداميان بيرون مى آيد ، خاموش كنم و صدايشان را در گلو خفه كنم ، آمدم كه مرهمى باشم براى پدران و مادران و تمامى بستگان شهدا و معلولين و مفقودين و اسرا الگويى باشم ، آمدم تا زمينه را براى ظهور حضرت مهدى (عج) آماده نمايم و مى خواهم دست كافران بعثى را از تمامى جهان كوتاه كرده ، آنها را در زبالهدانهاى تاريخ دفن نموده و از آنجا به اعماق مبهم و اسفل السافلين بفرستم انشا الله .........
چون اسم مظلوم بردم به ياد امام حسين (ع) افتادم كه روز عاشورا گفت :
(( اگر دين نداريد و مسلمان نيستيد ، لااقل آزادمرد باشيد )) كه اين حديث امام حسين (ع) انقلابى در ما ايجاد كرد و من با خود گفتم ، مسلمان هستم و آزادمرد ، پس ايستادن چرا ، اگر آب مدتى در يك جا بى حركت باشد ، مى گندد تا چه رسد به انسان . پس حركت مى كنم و دين خدا را يارى مى نمايم . آرى ديگر از مرگ نمى ترسيم شهـادت معشوق ماست ما را از معشوق نترسانيد . من راه خود را انتخاب كرده ام و به اين راه ادامه مى دهم ، مى خروشم و به پيش مى روم و هم اكنون كه مى روم مى خواهم سخنى با ملت ايران و مدرسين و همكاران و دوستان و همشهريان خود داشته باشم ، هر چند كوچكتر از آنم كه براى ملتى بپاخاسته پيام بدهم ولى سخنم با ملت اين است : اتحاد ، اتحاد ، اتحاد ، ملت عزيز همانگونه كه مستحضرند و مى دانند پيروزى اين انقلاب شكوهمند معلول سه 3 چيز است كه يكى از آنها اتحاد مردم است ، پس نگذاريد توطئه دشمن اتحاد شما را از بين ببرد و دومى رهبرى است كه مى بينيم در مراحل حساس با پيام اين رهبر بزرگوار تمامى مردم به صورت كاروانى عازم جبهه ها مى شوند و آبروى دشمن و حاميانش را بر باد مى دهند و ديگرى مكتب ماست كه دشمن با حيله هاى رنگارنگ خواسته دين ما را از ما بگيرد و براى ما دين مىسازد و دين مى تراشد ، ولى كورخوانده است ، ملت اتحاد را حفظ كرده و بدانيد كه هميشه در كمين است و از مدرسين محترم نيز مى خواهم از اين مدتى كه من از محضر آنها كسب فيض مى كرده ام ، اگر خداى نخواسته از من (خطائی) سرزده كه موجب كدورت خاطرشان شده است مرا ببخشند .
و اما اى دانشجويان عزيز! شما كه رهبران فرهنگى جامعه هستيد ، سعى كنيد جامعه را خوب رهبرى كرده و الگوى اجتماع باشيد كه اگر خداى نخواسته شما منحرف شويد كشور منحرف خواهد شد . پس سعى كنيد در مسير الهى حركت كرده كه شما به منزله ريلهاى يك قطار مى باشيد .
و اما دوستان و همشهريان محترم! اگر در مدت زندگى نكرده با شما برخوردى داشته ام و كدورتى از من داريد ، اميدوارم به بزرگوارى خودتان ببخشيد و هر كدام از من طلب و يا چيز ديگرى داريد به پدر و مادرم مراجعه و آن را بگيريد .
در آخر از اقوام و خويشان مى خواهم كه پدر و مادرم را تنها نگذارند و سعى كنند هميشه از حال و احوال آنها باخبر باشند .
و اما مادر و پدر و خواهران عزيزم ، پيام من به شما اين است كه بر مرگ من گريه نكنيد ، چون من خودم اين راه را انتخاب كردم و آگاهانه هم به اين راه رفتم و اگر مى خواهيد گريه كنيد به ياد على اكبر حسين (ع) و صحنه روز عاشورا گريه كنيد و نگذاريد دشمن شاد شود .
مادر و پدرم فكر نكنيد كه چون من يگانه پسر خانواده هستم ، با رفتن من زندگى شما متزلزل خواهد شد ، بلكه بايد استوار تر ؟؟؟گرديد. هر چند شما از چهار پسر همين يكى برايتان باقى مانده است و ممكن است برايتان سخت باشد ولى اين را بدانيد كه (خدا) يار و ياور مومنان است. خودتان مى دانيد من امانتى بودم در دست شما و شما امانت نگهدار بوديد و رحمت خداوند بر(شما) باد كه اين امانت الهى را به خوبى و نحو احسن نگهدارى كرديد و هر موقع خدا خواست تقديم مى كنيد .
و در آخر از خواهران و دامادهايمان مى خواهم كه نگذارند پدر و مادر پيرم تنها بمانند ، هر چند مهر شما از دلم بيرون نمى رود ولى اسلام مهم تر از آن است . به هر حال ؟؟؟ دارم مرا ببخشيد و از من راضى باشيد و اگر در مدت زندگى با شماها بدرفتارى داشتم ، زير پا بگذاريد و در آخر از خواهر كوچكم و ديگر خواهران مى خواهم كه حجاب خود را حفظ نموده و مسايل اسلامى را به خوبى انجام دهند و هميشه به جان رهبر دعا كنند تا ظهور امام زمان (عج) و از خانواده ام مى خواهم اگر شهيد شدم حدودا سه 3 ماه برايم روزه بگيرند و يك سال نماز بخوانند و جسدم را در بهشت اكبر دفن نمايند و از قرآن خواندن و ذكر و مناجات خداوند يادتان نرود و هميشه جهت پيروزى رزمندگان و طول عمر امام دعا كنيد ...............
در ضمن پدر و مادرم از خيرات و صدقه فراموش نكنيد و سعى كنيد تمام مسائل شرعيه اسلام را مو به مو اجرا كنيد .
مجددا يادآور مى شوم كه مبادا بر شهادت من گريه كنيد ، بلكه به ياد على اكبر حسين و صحنه كربلا گريه كنيد . در آخر از همه معذرت مىخواهم اگر وصيتنامه طولانى شد و اميدوارم مرا ببخشند ، چون طولانى بودن آن بدست خودم نبود بلكه فكر مى كردم بايد هر آنچه در دل دارم به گوش اين ملت بيدار برسانم .
به اميد پيروزى و به اميد زيارت كربلاى امام حسين (ع) اجر كم عند الله والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته و اما اگر مفقود شدم اين قسمت را به خانواده ام بدهيد .
چند قطعه شعر هم در اينجا يادداشت مى كنم :
نمازت نغمه هاى آشنا داشت دل پاكت اميد كربلا داشت
نكردى مهر حق از سينه بيرون گل سجاده ات بوى خدا داشت
قدم در كوى سرخ لاله بنهاد كه شايد باشد در لاله زاران
بيفروزد چراغ صبح را در شبستان سياه روزگاران
*************************
اى كاش كه جاى آرميدن بودى يا اين ره دور را رسيدن بودى
كاش از پس صد هزار سال از دل خاك چون سبزه اميد بردميدن بودى
*************************
بر شاخ اميد اگر برى يافتمى هم رشته خويش را سرى يافتمى
هر چند ز تنگناى زندان وجود اى كاش سوى عدم درى يافتمى
************************
برخيز بيا بتاز بهر دل ما حل كن به جمال خويشتن مشكل ما
اى دوست بيا تا غم فردا نخوريم و اين يكدم عمر را غنيمت شمريم
زيرا
كه از اين دير فنا در گذريم با
هفت هزار سالگان سر ببريم
************************
« انتظار » آسمان آبى است با آفتابى كه طلوع جاودانه را پلك گشوده است .
مادر بر پلكان سنگى انتظار مى نشيند و كلاف روشن آوازش را مى گشايد ، شقايقى خونين در گلو دارم و پرنده اى زخمى در دل .
آسمان آبىست با آفتابى كه طلوعى جاودانه را پلك گشوده است . مادر بر پلكان سنگى انتظار مى نشيند و چشم انداز هاى دوردست را مىنگرد .
پرنده اى زخمى بر خاك مى افتد و شقايقى خونين سر بر مى آورد آرى مادر جان آنگاه كه انديشه بال مى گيرد تا پرواز را ناميرا ترين تعبير عشق سازد و گامها روح حركت را در خويشتن مى پيچانند تا طنين رفتن را بر سينه هاى خاك سرود كنند ، هيچ حصارى پرواز را گرفتن نتواند و هيچ زنجيرى رفتن را .
و مادر جان اگر از من ناراحتى مرا ببخش ، چون آمدن بدست خودم نبود و خدا خواست كه بيايم .
مورخه 15/11/1364ساعت 12 ظهر حسين ايمانى
منبع: اداره اسناد وانتشارات اداره کل بنیادشهید وامور ایثارگران خراسان جنوبی