یادی از جانباز فقید «حاج خلیل محمودی»، پدر شهیدان محمودی
چهارشنبه, ۱۴ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۵۰
حاج «محمود خلیلی» در بمباران روستای «پیربازار» رشت، 4 فرزند و همسرش را از دست داد و پس از تحمل 31 سال رنج فراق، به خانواده شهیدش پیوست. نوید شاهد این گزارش را تقدیم مرحوم «حاج خلیل محمودی» می کند.

خانواده محمودی، ساکن روستای «پیربازار» رشت از شهدای بمباران های دوران جنگ تحمیلی است که هفدهم اسفندماه سال 1366 پس از بمباران شهر رشت، 5 تن از خانواده حاج خلیل محمودی به شهادت رسیدند. حاج محمود، هنگام بمباران خانه نبود و زمانی که به خانه آمد، پیکر 4 فرزند و همسرش را از زیر آوار بیرون می آورند.

با داغ 5 شهید پَر گشود/ شهادت نوزاد شیرخواره تا دختر 9 ساله

حاج خلیل متولد سال 1339 در روستای «خاتون آباد» میانه استان آذربایجان شرقی بود. پس از ازدواج با «رحیله کریمی» صاحب دو فرزند به نام های «رقیه» و «جهانگیر» شد. «رقیه» 25/10/ 1357 و «جهانگیر» 12/6/ 1360 به دنیا آمدند. بعد از آن حاج خلیل و همسرش برای زندگی بهتر راهی روستای «پیربازار» رشت شدند. پس از مهاجرت به «پیربازار» «جهانبخش» (متولد 24/4/1362) و «جهان آرا» (13/8/1366) به دنیا آمدند.

اواخر سال 1366 بود و اهالی روستا برای عید نوروز آماده می شدند. در خانه حاج خلیل نیز همه چیز به خوبی پیش می رفت. «رقیه» کلاس سوم دبستان و «جهانگیر» و «جهانبخش» با برادر 4 ماهه شان مشغول بازی بودند و روزها را برای آغاز سال جدید می شمردند.

حاج خلیل برای انجام کاری از خانه بیرون رفت. زندگی ریتم آرام خود را می نواخت و اگرچه مردم در التهاب جنگ تحمیلی بودند اما در روستای «پیربازار» زندگی جریان همیشگی خود را داشت. این آرامش و خوشی در هفدهمین روز اسفند دیری نپایید. هواپیماهای رژیم بعث «رشت» را بمباران کردند و خانه حاج خلیل هم از این حمله در امان نماند؛ همسر و 4 فرزندش در خاک و خون غلتیدند و به شهادت رسیدند.

پیکر شهدا در گلزار شهدای روستای «پیربازار» به خاک سپرده شد. بعد از این فاجعه حاج خلیل، گمنام و بی نشان به زندگی ادامه داد تا این که چند روز پیش در تاریخ نهم شهریورماه 1397به خانواده شهیدش پیوست و در گلزار «مومنین» شهرستان میانه به خاک سپرده شد و پدری به بچه های شهیدش پیوست. نوشتن از «حاج خلیل» و خانواده اش بسیار دشوار است زیرا اطلاعات زیادی درباره این خانواه به ویژه حاج خلیل در دسترس نیست.

براساس اسنادی که همکارمان در اداره کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید در اختیارمان قرار داد، بنیاد شهید سال ها پس از شهادت این خانواده با مرحوم حاج «محمود خلیلی» مصاحبه ای انجام داده و ایشان با زبانی ساده درباره همسر و فرزندان شهیدش سخن گفته است.

باعشق ازدواج کردیم

حاج خلیل درباره همسرش، شهیده «رحیله کریمی» گفته است:

« با عشق ازدواج کردیم. او زنی بود که با تمامی مشکلات و سختی زندگی من ساخت و هرگز ندیدم گلایه ای داشته باشد. به خاطر آرامش بیشتر به شهر رشت رفتیم و کارم طوری بود که در روستای پیربازار خانه ای داشتیم و او فرزندانش را بزرگ می کرد.

او قرآن را در بچگی خود فراگرفته و در روستا با همه اهالی مسجد و یا در منزل قرائت قرآن می کردند و فرزندانش را با قرآن آشنا می کرد. چون دخترم رقیه 9 ساله بود، علاوه بر این که درسش را خوب می خواند، قرآن را هم خوب یاد گرفته بود. دخترم را با حجاب اسلامی تربیت کرده بود.

روزی دیدم با رقیه صحبت می کند. با خنده گفتم رحیله او هنوز کوچک است. به او درس زندگی کردن یا می داد. به او اخلاق و ادب خانه داری و علاقه به زندگی را یاد می داد. در جواب من گفت: «از الان باید یاد بگیرد که چگونه روی پای خودش بیستد و به تدریج زندگی را بیاموزد تا در آینده خانم شایسته و با اخلاق خوب در جامعه باشد.

علاقه عجیبی به خانه و زندگی مان داشت ولی نگذاشتند. گلهای مرا پر پر شدند و همسر مهربان و فرزندانم را به شهادت رسیدند.»


با داغ 5 شهید پَر گشود/ شهادت نوزاد شیرخواره تا دختر 9 ساله

«رقیه» را مادر خودم صدا می کردم

شهیده «رقیه محمودی» تنها دختر مرحوم حاج «خلیل محمودی» بود که هنگام شهادت 9 سال بیشتر نداشت. پدر در وصف دخترش گفته است:

« من شهید نشدم، ماندم تا غم و غصه آن ها را به دوش بکشم و حرف ها و خاطرات آن ها را بگویم و آه و ناله سر کنم. او را مادر خودم صدا می کردم.

روزی که برای اولین بار به مدرسه رفت چنان شادی می کرد که کمتر بچه ای را دیده بودم که در اولین روز این قدر شادمان به مدرسه برود... دخترم فهمیده و آزاد اندیش بود.

وقتی به روستای «پیرباز» رشت حمله شد و آنجا بمباران نمودند، زندگی مرا خراب کردند.


با داغ 5 شهید پَر گشود/ شهادت نوزاد شیرخواره تا دختر 9 ساله

پسرم دلش می خواست مهندس شود

شهید«جهانگیر محمودی» هنگام شهادت 6 ساله بود. پدر درباره او گفته است:

«جهانگیر فرزند دوم من بود. او خیلی پسر زیرک و باهوشی بود. خیلی به من وابسته بود و هرکجا می رفتم بلافاصله از من می پرسید «بابا کجا بودی، دیر آمدی؟ دلم برایت تنگ شده.» وقتی برای مدرسه ثبت نام کردیم، چنان با شوق و اشتیاق کتابهایش را بغل گرفته بود که به مادرش گفتم چقدر به درس خواند علاقه دارد. نگاهی به من کرد و گفت: «بابا جان درست برای انسان درس زندگی کردن را می آموزد و معلممان امروز گفت اگر درس بخوانید انسان بزرگی در آینده می شوید.»

می گفت معلم به من گفت «محمودی دوست داری در آینده چه کاره شوی، گفتم مهندس آقا گفت چرا مهندس؟ گفتم می خواهم خانه ای محکم برای همه شهرها و روستاها بسازم تا مردم در زمان زلزله در امان باشند.» چون از زلزله صحبت کرده بودند، می ترسید.


با داغ 5 شهید پَر گشود/ شهادت نوزاد شیرخواره تا دختر 9 ساله

برای «جهانبخش» جشن گرفتیم

شهید «جهانبخش محمودی» فرزند سوم خانواده بود که در هنگام شهادت چند ماه مانده بود که 5 ساله شود. مرحوم «حاج خلیل» درباره این فرزند دلبندش گفته است:

«جهانبخش فرزند سوم من بود. خدا می داند که وقتی به دنیا آمد شادی عجیبی در خانه ما حاکم شد و همه اهالی روستا در جشن ما شرکت داشتند و من چقدر شکرگزار خداوند بودم که فرزندی سالم به خانوده ما اهدا کرد.

جهانبخش نیز با همان شرایط بزرگ و 4 ساله شده. چه آرزوهایی برایش داشتم ولی ارازل و اوباش صدام و دشمنانی که با جهل و جهالت که هنوز از صدر اسلام در عراق و بعضی در عربستان باقی مانده اند، او را به شهادت رساندند.»

شهادت نوزاد 4 ماهه

شهید «جهان آرا محمودی» شیرخواره حاج خلیل بود و هنگام شهادت در آغوش مادر پناه گرفت. پدر در وصف طفل شهیدش گفته است:

«وقتی آن فرزند به دنیا آمد، نامش را جهان آرا گذاشتم. در بغل مادرش جانش را نثار طفل شیرخواره امام حسین (ع) کرد.

من هرچند که همسر و فرزندانم را تقدیم اسلام نمودم اما خدا شاهد است حاضرم خودم و دیگر بچه هایم را قربانی اسلام کنم تا دین زنده بماند و راه سیدالشهدا آقا ابا عبدالله الحسین ادامه پیدا کند.

یادشان گرامی.

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
فردین محمودی فرزند خلیل محمودی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۱۳ - ۱۳۹۷/۱۱/۲۳
0
1
پدرم ازجمله شخصیت های مظلوم ،ساده و بی ادعای تاریخ بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده