خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان
سه‌شنبه, ۲۶ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۳۳
متعجب نگاهش کردم. گفتم تبریک برای چه؟ در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود گفت امروز پسرت به آرزویش رسیده و امام زمانش را ملاقات کرده.

روزها گذشت. مراسم تشییع جنازه سرهنگ خلبان شهید نوژه و سرباز شهید موسوی بود. چون پایگاه از طرف دموکرات‌ها و ضد انقلاب ها تهدید می شد من با تعدادی از همکاران در گروه ضربت مشغول پاسداری بودیم به همین دلیل نتوانستیم در مراسم شرکت نماییم. شب هم در سوباشی و جاده های اطراف پایگاه انجام وظیفه می کردیم.

وقتی سحر برای صرف سحری به پایگاه و منزل مراجعه کردم تا در را باز کردم همسرم با عجله جلوی درآمد بدون هیچ مقدمه گفت تبریک می‌گویم

متعجب نگاهش کردم. گفتم تبریک برای چه؟ در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود گفت امروز پسرت به آرزویش رسیده و امام زمانش را ملاقات کرده.

خوشحال شدم. به حالش غبطه میخوردم. دوست داشتم امیر زودتر از خواب بیدار می شد تا از زبان خودش بشنوم. گفتم خیر است ان شاء الله.

احمد امیرگان: پدر شهید امیر امیرگان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده