با مناسبت سالروز «شهادت» منتشر شد
شهيد حسن محرابی در دوازدهم اسفند سال 1339 در خانواده اي مؤمن و معتقد و مطيع به دين مبين اسلام به دنيا آمد . ايشان در آغاز تولد شخصي بسيار ضعيف و دائماْ مريض بود . يك ماه بعد از تولد در حدود سه روز بيهوش بود كه با تلاش چند دكتر و بخواست خداي بزرگ دوباره بهوش آمده و او را از مرگ حتمي نجات داد.
حیات طیبه شهيد حسن محرابي/ 8 فروردین منتشر شود

نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛

از تولد تا شهادت

شهيد حسن محرابی در دوازدهم اسفند سال 1339 در خانواده اي مؤمن و معتقد و مطيع به دين مبين اسلام به دنيا آمد . ايشان در آغاز تولد شخصي بسيار ضعيف و دائماْ مريض بود . يك ماه بعد از تولد در حدود سه روز بيهوش بود كه با تلاش چند دكتر و بخواست خداي بزرگ دوباره بهوش آمده و او را از مرگ حتمي نجات داد.

زيرا كه او مي بايست سرنوشتي بس با شكوه تر و با عظمتر داشته باشد.حسن در دوران كودكي و نوجواني گرايش و علاقه وافري به مساجد و تكايا نشان مي داد و براي نماز خواندن اغلب به مسجد مي رفت تا جايي كه از اقوام لقب شيخ حسن اخذ كرده بود . دوران تحصيل ابتدايي خود را در مدرسه رحيم گذراند.

حیات طیبه شهيد حسن محرابي/ 8 فروردین منتشر شود

و به علت تغيير مكان دوران راهنمايي را در مدرسه هاشمي پشت سر گذاشت و تا كلاس دهم ادامه داد اما به خاطر تنگدستي و امرار معاش ترك تحصيل كردند و ايشان هميشه روحي متلاطم داشتند و يك جا بند نبودند .با همه مهربان بودند. با بچه ها رفتاري مشابه و با بزرگان نيز مانند خودشان بود .هميشه سربزير و آرام بود .

به علت تنگدستي پدر و خانواده و امرار معاش مشغول به كار شد تا اين كه انقلاب با شكوه جمهوري اسلامي برپا شد و شهيد حسن گويي روح ديگري در كالبدش دميده شد.

بلافاصله در صف مبارزان قرار گرفت و در تظاهرات و راهپيمايي ها بر عليه رژيم طاغوت شركت مي كرد و فعاليت خود را به نحو احسن انجام مي داد تا زماني كه انقلاب به پيروزي رسيد و او گرايش به اركان و نهادهاي انقلابي پيدا كرد.

حیات طیبه شهيد حسن محرابي/ 8 فروردین منتشر شود

و مدتي در يكي از نهادهاي انقلابي تهران خدمت مي كردند تا اين كه به شهريار نقل مكان كرديم و ايشان در بنياد مستضعفان شهريار به انجام وظيفه مشغول شد .زماني كه در بنياد خدمت مي كرد 2 بار به جبهه حق عليه باطل اعزام شد كه هر دو بار در محور عملياتي جنوب قرار داشت.

و يك بار در گروه و دسته جنگ هاي نامنظم دكتر شهيد چمران شركت داشتند و در مدت 3 ماهي كه افتخار نبرد در دسته جنگ هاي نامنظم را داشت زخمي و به پشت جبهه انتقال يافت.

بعد از بهبودي يافتن دوباره به خدمت در كميته انقلاب اسلامي شهريار در آمد و روزها در كميته فعاليت داشت و شب ها نيز به طور متفرقه ادامه تحصيل دادند تا اين كه موفق به اخذ ديپلم از دبيرستان خدمات شهريار شدند.

بعد از مدتي نيز دفترچه آماده به خدمت گرفت و تا زماني كه در خانه بود به بيمارستان ها مي رفت و از مجروحين عيادت مي كرد و به آنها خون اهداء مي كرد و از سه بيمارستان كارت مخصوص اهداء خون دريافت كرد .اين شهيد از نظر حسن اخلاقي چنان بود كه همه را به شگفتي واداشته بود.

با وجود كمبود مالي هميشه به مستمندان كمك مي كرد و غمخوار مردم مظلوم و ستمديده بود .با آنان محبت مي كرد و دلداريشان مي داد و به صبر تشويقشان مي كرد و در منزل با پدر و مادر و خواهران و برادران خود با محبت رفتار مي كرد و اگر ناراحتي براي يكي از افراد خانواده پيش مي آمد تا آن را از پيش پا بر نمي داشت از پا نمي نشست.

و هميشه مي گفت اگر روزي من شهيد شدم ناراحت نشويد مرگ حق است و چه بهتر كه انسان با سربلندي و افتخار بميرد يك ماه قبل از شهادتش كه به مرخصي آمده بود به مادر خود گفته بود مادر خود را براي شهادت آماده كن كلمه شهيد و شهادت ورد زبان او بود و هميشه دعا مي كرد كه خدايا اگر من لياقت شهيد شدن را دارم شهادت را نصيب من گردان .

اين شهيد در طي مدت زندگي دلبستگي عميقي به دختري داشت و اين دو موجود يكديگر را به سر حد جنون دوست داشتند اما پدر دختر با شغل شهيد كه يك پاسدار بود مخالفت ورزيد و شرط ازدواج را تغيير شغل شهيد حسن قرار داده بود تا اين كه ايشان حاضر به تغيير شغل نشد و به خدمت مقدس سربازي رفتند و قرار بر اين شد كه در تاريخ دهم اردیبهشت 1363 دختر را به عقد ايشان در بياورند.

اما از جايي كه سرنوشت به صورت ديگري ورق زده شده بود در تاريخ نهم فروردین 1363 در جاده اهواز ـ خرمشهر به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

حیات طیبه شهيد حسن محرابی/ هشتم فروردین منتشر شود

پدر شهيد يك هفته بعد از عيد (چند روز قبل از شهادت) خواب ديده بود كه ايشان براي دست بوسي و سپاس از زحمات بي شائبه ايشان نزد وي آمده بودند و بعد از بوسيدن دست ايشان به يك باره ناپديد شده بود و ديده بودند كه برادران و خواهران شهيد در محل برنج تقسيم مي كنند.

تا چند روز يك گوشه مي نشست و فكر مي كرد و چيزي نمي گفت و دائماْ منتظر خبري از حسن بود تا اين كه در شب بیست فروردین 1363خبر شهادت ايشان را آوردند.

____«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»____

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده