شهید آبان ماه
شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۰
شهید سید جعفر موسوی فرزند عباس در سال 1346 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او در تاریخ 16/8/61 در منطقه عملیاتی عین خوش در نبرد با کافران بعثی شهد شهادت را نوشید و به وصال حق شتافت.

 
((من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا... علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر)) 

                                                                                     (قرآن کریم )

شهید سید جعفر موسوی روز 2 تیر سال 1346در خانواده متدین و مذهبی در شهر خون و قیام قم دیده به جهان گشود. در همان سنین کودکی تحت تاثیر اخلاقی و روحی خانواده (روحانی) تربیت یافت. دوران دبستان را در مدرسه اسلامی خویوی گذراند.

نجابت و حیا از طفولیت در او هویدا بود از نظر درسی شاگرد ممتاز و مورد تحسین معلمینش بود. با عبور از مقطع دبستان و ورود به سنین بالاتر مطالعه کتاب مذهبی را شروع کرد. اگر چه کتاب زیاد می خواند و زیاد فکر می کرد اما کمتر سخن می گفت.

با شروع انقلاب اسلامی با اینکه نوجوانی بیش نبود اما تلاش سخت و پیگیری داشت در راهپیمایی ها و تظاهرات و پخش اعلامیه ها در مساجد و خلاصه هر جا که شور انقلاب بود، این نوجوان هم شاهد بود. پس از پیروزی انقلاب سعی کرد در بعد اخلاقی رشد بیشتری یابد. قرآن زیاد می خواند و روایات را حفظ می کرد. نماز جمعه برایش کانون گرم عاشقان بود و دعای کمیل پناهگاه شبهای جمعه اش. در پیامهایش از جمعه دیگران را نیز دعوت به شرکت در این سنگرهای استوار می نمود در این باره چنین می گوید :

((در راهپیمایی ها ، تشییع جنازه شهدا و در نماز جمعه شرکت کنید. به مسایل سیاسی روز اهمیت بدهید و به دیدار خانواده شهدا بروید و آنها را دلگرم کنید.))

جنگ که شروع شد تب و تاب فراوان در وجودش شعله ور گشت. شعله ای درونش را می سوزاند. گمشده اش را فقط در جبهه می توانست پیدا کند. با تلاش فراوان توانست به آرزوی خود (که رفتن به جبهه بود) برسد. آن روز برای او روزی خاص بود گویی بال در آورده بود و به پرواز در آمده بود. شاید که می دانست که این پرواز آخرین است پروازی حقیقی بسی حقیقی...

برای آموزش به تهران رفت و سپس عازم جبهه جنوب و در تیپ علی ابن ابیطالب (ع) استقرار یافت. اینها همان خیل یاران حضرت امیر (ع) بودند که پس از 1400سال به یاری و آرمان او می شتافتند. اینها همان میثاق ها  حجرها و ابوذرها بودند که تاریخ را تکرار می کردند. در عملیات رمضان شرکت داشت. پس از عملیات با اینکه ماموریت سه ماهه اش تمام شده بود و باید برای شرکت در کلاس درس به قم باز می گشت اما شوق جبهه زندگی جبهه تلخی و شادی جبهه و از همه اینها مهمتر عرفان و انسان سازی جبهه همانند آهنربایی قوی او را به سوی خود می کشید. خود هدفش را به جبهه رفتن را اینگونه تشریح می کند :

شما بدانید که ما برای اسلام برای خاطر حفظ حیثیت اسلام ایران و انقلاب به جبهه رفتیم و امیدواریم که رفتنمان موثر واقع شود و باز امیدواریم که امام زمان (عج) را ملاقات کنیم اگر لیاقتش را داشته باشیم.

پس از استراحتی کوتاه که برای وداع آخر به منزل آمده بود به جبهه بازگشت.

او قبل از شهادتش در عالم رویا شهادت خود را دیده بود و شوق او برای رسیده به لقاءالله چندین برابر شده بود. یکی از دوستانش می گوید : جعفر به من گفت : در خواب دیدم که در آسمان در حال پرواز و تمام مناظر را تماشا می کنم و شاید به خاطر همین منظور تمام کارهای خود را مرتب کرده و وصیت نامه ای هم از خود به جا نگذاشته. البته خود نیز بر این مسئله به یکی از دوستانش نموده که من مالی و یا چیزی و .... ندارم که احتیاج به وصیت داشته باشد.

این عاشق مهدی(عج) و جانباز حسین(ع) این بار در لشکر علی ابن ابیطالب(ع) می رفت تا به آرزوی همیشگی اش که همانا شهادت بود و دیدار یار برسد.

یک شب قبل از عملیات مرحله سوم 16/8/61 برای ضربه زدن به دشمن یورش بردند در حالی که فریاد یا زینب(س) از اعماق وجودش بر می خواست و زمزمه الله اکبر و خمینی رهبر بر لبانش بود مهدی(عج) و حسین (ع) را به یاری خود خواند زیرا لحظه آخر فرا رسیده بود. او در خون خود غلطید و از خونش موجی ساخت برای نابودی هر چه کفر در زمین است و برای اتصال این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) به رهبری امام خمینی  .           والسلام
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده