شهید علیاصغر جلمبادانی، یادگار «عبداله» یکم مردادماه سال ۱۳۴۸ در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. به عنوان بسیجی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام پس از رشادتهای فراوان شانزدهم اسفندماه سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۹۴۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
«در سال چند باری هم مجلس زنانهای با حضور مبلغی به نام خانم مشتاقی که تبحر و تسلط وافری در مسائل مذهبی و اعتقاد داشت برگزار میشد. این مجالس به اندازهای مورد استقبال قرار میگرفت که در منزل ما جای سوزن انداختن نمیماند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانیها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۹۴۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۹
زندگینامه شهید «سیدشیرخدا موسوی»؛
به گفته همرزمان شهید «سید شیرخدا موسوی» در شب قبل از شهادتش با آب سرد غسل شهادت کرد.
کد خبر: ۵۶۹۳۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
شهید «اسداله حسنوند» در یادداشتی می نویسد: تقوی ملکه ایست که صاحب خود را از زیاده روی و هرج و مرج حفظ می کند.
کد خبر: ۵۶۹۳۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
«وقتی حاج آقای ابوترابی وارد مجلس شد، همه احترام کردند، به کناری رفتند و نه تنها او را بازرسی نکردند بلکه به ما هم که همراه ایشان بودیم هیچ کاری نداشتند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
خواهر شهید «محمدتقی اعرابیان» نقل میکند: «مادرم با نقل و شیرینی آمد. سرش میریخت و میگفت: خدا رو شکر! خدا داد و خدا گرفت. اشک میریختم و به این پیرزن و پیرمرد نگاه میکردم. توی دل گفتم: یا امام زمان! سرباز تو بود، سپردمش به خودت.»
کد خبر: ۵۶۹۲۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۷
«هدیه مادرم را از گردنم محکم کشید و گفت حرص خمینی و چندین فحاشی به من کرد دستمال را به ۴ قسمت تقسیم کرد و دستها و چشمهایم را با آن بست. سرباز با اسلحه زد توی دهانم و دندانم شکست گفتم مادرجان چه هدیهای دادی ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۰۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۵
گزارش تصویری؛
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان به همراه معاونت سلامت و رئیس بنیاد شهید شهرستان خرم آباد در راستای اجرای طرح سپاس با خانواده شهیدان والامقام «محمد حسن زینی وند»، «رازی صیفی بلمکی» و «محمد ولی احمدی» و جانبازان سرافراز «علی مردانی» و «کیومرث صالحی» دیدار و سرکشی کردند.
کد خبر: ۵۶۸۹۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۴
گزارش تصویری؛
دومین جلسه شورای ترویج و توسعه فرهنگ ایثار و شهادت با موضوع برگزاری « یادواره ۲۱ شهید میان کوه شرقی بخش الوار گرمسیری » در شهرستان معمولان با حضور مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران لرستان، امام جمعه شهرستان و به ریاست فرماندار شهرستان معمولان و مسئولین شورای اداری شهرستان روز دوشنبه چهارم تیرماه برگزار شد.
کد خبر: ۵۶۸۹۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۵
برگی از خاطرات؛
«کدام هویزه؟ چه بگویم که آبادترین محل آن قبرستان بود. هیچ خانهای نبود که پابرجا مانده باشد. هر کس به این شهر ویران شده نگاه میکرد خیال میکرد این شهر در تصرف لشگریان مغول درآمده است ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «دکتر پرویز لطفی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۹۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۳
فیلم؛
شهید «علیمردان آزادبخت» هشتم اسفند ۱۳۴۰، در روستای سه آسیابه از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. تا پایان دوران متوسطه درس خواند. بعنوان پاسدار به جبهه رفت. دوم اردیبهشت ۱۳۶۶، با سمت فرمانده گردان در شلمچه عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان کوهدشت واقع است.
کد خبر: ۵۶۸۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۳۰
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«گرد و خاک آنقدر زیاد بود که به هیچ وجه نمیتوانستیم یکدیگر را ببینیم. دوستم ترسیده بود و فکر میکرد که من مجروح شدهام و هر دو نگران حال هم بودیم، ولی شکر خدا هیچ کدام جراحتی ندیدیم و راه را ادامه دادیم. در حالی که همراه من دیگر از ترس، سر خود را از کانال بیرون نگرفت و بسیار با احتیاط بقیه مسیر را طی کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۳۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۷
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«حال فقط به تو ای والامقام، اطمینان میدهم که تا زندهام و نفس در بدنم هست آنچنان حرمت دوست را نگه خواهم داشت که هیچ دشمنی به تو و فکر مخدوش نمودن آرمانهای تو را در سر نپروراند ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۲۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
شجاعت آنان رعب و وحشت در دل دشمنان و ابرقدرتهای شرق و غرب می انداخت، زیرا شجاعتشان همراه با توکل به خدای متعال بود. متنی که خواندید قسمتی از خاطرات شهید "قنبر جعفرپور" بود که در ادامه تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
کد خبر: ۵۶۸۱۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
«از وی پرسیدم مهدی چه میکنی؟ گفت میدانی ترکش یعنی چه؟ پرسیدم یعنی چی؟ منتظر بودم بگوید یعنی تراشه آهنی که به قسمتی از جسم و بدن فرو رفته است. ایشان با کمال خونسردی و شوخطبعی گفت این باند کشی را که خیس نمایی و بکشی روی زخم میشود ترکش یا همان کش تر! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۸۰۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
«هیچوقت سرش خلوت نمیشد. همیشه یکی بود که باهاش کار داشته باشه. برای همین از قبل قرارمان را با حاجی هماهنگ میکردیم. یک بار یکی از بچهها که تعادل روحی هم نداشت میخواست حاجآقا را ببیند. او به عراق پناهنده شده بود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
«علی مثل همیشه نبود. خیلی نورانی شده بود. بعد از اینکه از چند موقعیت رزمندگان عکس و فیلم گرفت، ناگهان یک گلوله «خمپاره ۸۲» دشمن میان ما اصابت کرد و ایشان از ناحیه سینه و سر مجروح شد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی تاجاحمدیتبریزی» را در پایگاه اطلاعرسانی نویدشاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
برگی از خاطرات؛
«چند قدم از رودخانه دور نشده بودیم که گفتم علی جان تو میگویی شهید میشوی. اون کاغذ را بده پیش من بماند که در آخرت از تو مدرکی داشته باشم. شاید آن موقع دیگر مرا نشناسی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «محمود قنبری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۹۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
«از اتاق که بیرون میآید الهام به صورت الیاس نگاه میکند دوباره خندهای چاشنی حرفش میکند و میگوید رنگوروت باز شدهها! این شربت رو که بخوری، سرخ و سفید میشی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
«گفتم بچهها یک خواب خوب دیدم. دوستم که الان جانباز است گفت صبر کن اول من خوابم را تعریف کنم. دوستم گفت شما دیشب ازدواج کردید و من را دعوت کردید. گفتم من هم همین خواب را دیدم بچهها گفتند مواظب خودتان باشید بلایی سرتان میآید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲