خاطره ی از شهید اسداله خیری

خاطره ی از شهید اسداله خیری
یادها و خاطره ها

کبوتران مهاجر / خاطره ای از شهید اسداله خیری ، راوی همرزم شهید

روزی از روزها، وقتی که از خواب بیدار شدم، کسی در سنگر نبود. از سنگر بیرون رفتم شهید خیری را دیدم که نگران بود. گفتم: چه خبره؟ گفت: نورمحمد قربانی همراه چند نفر از دیگر از برادران برای شناسایی رفته اند، ولی هنوز از آنها خبری نشده است...
طراحی و تولید: ایران سامانه