شهید "مهدی اسعدی" در نامه اش به خانواده اش در رابطه با ثبت لحظه ها چنین می نویسد: از رضا عمو بپرسید دوربین را آنجا گذاشته است. من اینجا تأسف از دست دادن فرصت ها را می خورم. اگر بدانید اینجا چقدر دوربین مورد احتیاج است؛ چه لحظه هایی بیخودی از یاد می رود. خود رضا عمو که بهتر می داند.
شهید "مهدی اسعدی" در نامه اش به خانواده، از عملیاتی که با پیروزی پشت سر گذاشتند نوشته است. وی در نامه اش می نویسد: عملیات ساعت 9 شب آغاز شد و با یاری خداوند بزرگ و امام زمان (عج) تا سحر ادامه داشت. تا سحر روز پنجشنبه توانستیم 15 کیلومتر از خاک دشمن را به تصرف نیروهای اسلام درآوریم و تا جمعه در خط بودیم.
شهید "مهدی اسعدی" در وصیت نامه اش خطاب به مادران این سرزمین نوشته است: برادران عزيزم اميدوارم كه راه شهيدان را ادامه دهيد و نگذاريد كه خون شهيدان پايمال گردد. پدر و مادرهاى عزيز جلوى فرزندان خود را نگيريد و بگذاريد فرزندانتان به جبهه ها بيايند كه جبهه مأواى ديگرى است.
شهید "مهدی آزاده خشتمال" در وصیت نامه خود خطاب به خانوادهاش می نویسد: هیچ وقت برای از دست دادن من غصه و افسوس نخورید، که شهادت حد نهایی تکامل یک انسان است و این را خداوند می فرماید.
به شهید "محمدجعفر احدی گرگانی" گفتند: در دفتر آموزش ضمن خدمت به وجود شما نیاز است و شاید فعلا رفتن شما به جبهه ضروری نباشد. لیکن وی که فرمان امام امت همچنان در گوشش بود، به هیچ وجه نپذیرفت و برای نبرد علیه کفر مشتاقانه به سوی جبهه شتافت.
شهید "محمدجعفر احدی گرگانی" در وصیت نامه اش توصیه کرده است تا پس از آنکه طلب هایش را دادند، از باقی مانده پولی که دارد به جنگ زئه ها ببخشند و به آن ها کمک کنند.
شهید در نامهای خطاب به خواهرش چنین می نویسد: خطری که باعث جنگ باشد مرا تهدید نمیکند به خاطر اینکه دشمن اصلا جرات این را ندارد که به حریم ما تجاوز کند؛ برای اینکه اگر لحظه ای در حریم ما قدم بگذارد، نیروهای اسلام چنان آتشی بر روی شان می بارد آرزوی صد بار مرگ بکنند.
شهید "حسن آبشناسان" فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء و فرمانده لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. وی در هشتم مهر ۱۳۶۴ در جریان درگیری مستقیم با دشمن در منطقه سرسول کلاشین عراق بر اثر برخورد ترکش موشکهای گراد شهید شد.
شهید "عباس آزادی" 2 بار به جبهه اعزام شد. بار اول در جبهه سومار ترکش خمپاره به شکمش اصابت کرد. بعد از بهبودی باز به جبهه رفت و این بار به درجه شهادت نایل گشت.
در سخت ترین شرایط، زمانی که در خون می غلتیدند اما زنده بودند، این امدادگر بود که بر بالین آن ها می رسید. گاهی کسی که برای درمان آمده است، خود هدف گلوله و ترکش قرار می گیرد و در زمره شهدا جای می ایستد. پایگاه خبری نوید شاهد به معرفی چند تن از امدادگران شهید پرداخته است.
مادر شهید "حسین آرم" نقل می کند که در بدرقه برای آخرین اعزام فرزندش به جبهه، زمانی که دلشوره داشت، فرزندش او را دلداری داد. سپس در پاسخ به دلداری او چنین گفت: نور چشمم به خدا سپردمت. انشاءالله خدا پشت و پناه همگي شما فرزندان باشد.
شب قبل از ورود امام به ایران، شهید "حسین آرم" به همراه دوستانش خیابان ها را گلکاری نمودند. از آزادی تا بهشت زهرا را برای دیدار امام پیاده طی کردند، که البته دیدار آن روز میسر نشد.
شهید "حسین آرم" در راه بازگشت به جبهه، در آخرین اعزامش با چشماني اشك آلود با خانواده اش وداع گفت و سوار قطار شد. رفت تا آخرين قطره خون خود را در راه انقلاب نثار كند.
شهید "مسعود آشوری" در وصیت نامه خود می نویسد: اينك با ياد خدا به جبهه مي روم. نه براى انتقام بلكه به منظور احياى دينم، تداوم انقلابم و امنيت ميهنم پاى در چكمه مى كنم. خدا را به يارى مي طلبم و از او مي خواهم كه به آنسو و آن راه كه خود صلاح داند هدايتم كند.
اقدامات شهید "حسن آب شناسان" در منطقه دشت عباس چنان دشمن را بر افروخته بود كه "صدام حسين" علناً براي سر او جايزه تعيين كرده بود و زبده ترين چريكی هايش را به مقابله او مي فرستاد.
دشت عباس شاهد حضور سرهنگ و ياران همراه وی بود. او راه نفوذ عراق را در آن منطقه كاملاً بسته بود. " شير صحرا" و " شهيد صحرا" لقبي بود كه مردم بومي دشت عباس به او داده بودند.
شهید "قدرت آقابراری" در وصیت نامه خود چنین می نویسد: پاسدار توحيد باشيد. اين را بدانيد هرجا كه توحيد به خطر بيفتد، مسلمان براي نجات او مي كوشد؛ چون توحيد عزيزترين حقيقت انساني است.
شهید "قدرت آقابراری" در وصیت نامه خود می نویسد: توحيد حقيقتي است كه وابسته به شخص معيني نيست؛ بلكه براي بشريت است، جزء فطرت انسان است و هيچ وقت فکر بشر را به سوي ضد توحيد راهنمایي نمي كند.