«به یکباره شهید جعفری را دیدم که خیلی مصمم، با قدم های محکم و به کندی به سمت من می آید ، وقتی با من مواجه شد، اولین جمله ای که گفت این بود که: "محکم بایست". این حرف آنقدر بر من تأثیر گذاشت که ناخودآگاه از تیر برق جدا شدم و محکم ایستادم؛ بعد به بنده فرمودند: "مگر تو نمی خواهی شهید بشوی؟ تو شهادت را برای خودت می خواهی؛ اما برای برادرانت نمی خواهی؟! چقدر خودخواهی!" بعد هم مرا در آغوش گرفتند و جمله ای را 2- 3 بار در گوشم گفتند: "همة ما خواهیم رفت، همین گونه هم خواهیم رفت؛ با شهادت"... »