شهید باب‌الله کریمی

شهید باب‌الله کریمی
برگی از خاطرات شهید «باب‌الله کریمی»؛

خنده از لب‌هایش دور نمی‌شد!

«خنده از لب‌هایش دور نمی‌شد. وقتی از در خانه رفت بیرون سعی می‌کرد برنگردد که دلش با دیدن مادر بلرزد، اما سر پیچ کوچهٔ بعدی نیم نگاهی کرد و بر جان من و مادرم آتش زد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «باب‌الله کریمی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید «باب‌الله کریمی»؛

شهید کریمی با تغییر نام و تولدش در شناسنامه به سربازی نرفت!

« شهید کریمی برای اینکه در زمان رژیم پهلوی به خدمت سربازی نرود با کمک پدر به اداره ثبت و اسناد رفتند و با اظهار به اینکه شناسنامه‌اش گم شده است، شناسنامه جدیدی گرفتند که در این شناسنامه هم نامش را عوض کرد و هم سال تولدش را تغییر داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «باب‌الله کریمی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید «باب‌الله کریمی»؛

آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی به جهاد بدهی!

وقتی شهید «باب‌الله کریمی» این چند کلمه («طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!) را در دفترچه‌اش نوشت، من خنده‌ام گرفته بود. گفتم: آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی در وصیت نامه‌ات آن را به جهاد بدهی؟ و او در کمال صداقت و سادگی گفت: اتفاقا ماله‌اش خیلی خوب است. از این ماله‌های معمولی نیست!

روایتی از شهادت «باب‌الله کریمی»

«باب‌الله در کنار یک کامیون که در حاشیهٔ خیابان پارک شده بود سنگر گرفت تا از پشت سر، مراقب ما باشد و ما به جلو رفته و ضمن دور کردن ضد انقلاب، بچه‌هایی که شهید و یا مجروح شده بودند را به مقر برگرداندیم ...» ادامه این خاطره از شهید «باب‌الله کریمی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
فرازی از وصیت‌نامه شهید «باب‌الله کریمی»؛

تیشه و ماله‌ام را به جهاد سازندگی بدهید

شهید «باب‌الله کریمی» در وصیت‌نامه‌اش آورده است: «طلبکاری‌هایم را بخشیدم! از مال دنیا هم یک تیشه و ماله دارم؛ آن را به جهاد سازندگی بدهید ...»

شهید «باب‌الله کریمی» با هدف دفاع از خاک کشور لباس رزم را به تن کرد

شهید «باب‌الله کریمی» با رسیدن به سن سربازی، لباس رزم را به تن کرد و با هدف دفاع از خاک کشور و کمک به انقلاب اسلامی از سوی بسیج به جبهه اعزام شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه