به کوشش «نشر شاهد» منتشر شد
«ماشین در دستاندازهایی که چالههای بزرگی در اثر انفجارها درست شده بود بالا و پایین میشد. آن دو به میلههای ماشین چسبیده بودند. نگار میدانست در آن وضعیت خواندن نوشتههای دفتر نه تنها برای علی برای خودش هم سخت بود. با این حال چند خطی از نوشته را برای علی خواند. صدای باد نمیگذاشت علی درست بشنود. نگار دوباره تکرار کرد ....» بخشی از کتاب «خاطرات فراموش شده» را خواندید.