خاطرات شهید تقی فدائی اسلام

خاطرات شهید تقی فدائی اسلام
قسمت سوم خاطرات شهید «تقی فدائی‌اسلام»

 رویای شهید گمنام به انتظارم پایان داد

همسر شهید «تقی فدائی‌اسلام» نقل می‌کند: «برادر شوهرم گفت: بلند شو یک کم بخواب تا بهتر بشی. خوابیدم و ملحفه را کشیدم روی سرم. دو سه نفر مرا بردند سر قبری. روی سنگ قبر نوشته بود: «شهید گمنام» خانمی با چادر مشکی، کنار مزار آن شهید نشسته بود. بعد آن خواب، آرام بودم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه