نویدشاهد - صفحه 130

آخرین اخبار:
نویدشاهد

زندگی نامه شهید علی اکبر حسین پور برزشی

على ‏اكبر حسين ‏پور برزشى - فرزند حسين - در دوّم خرداد ماه سال 1335 در شهرستان مشهد متولّد شد. مادرش مى ‏گويد: «قبل از تولّدش خواب ديدم كه سيّدى به نزد من آمدند و گفتند: فرزندت پسر است، سرش علامتى دارد، شخص بزرگى مى‏ شود، نامش را على ‏اكبر بگذاريد. ما آن موقع نمى ‏دانستيم كه شهيد يعنى چه؟ از شهيد چه كسى بزرگ ‏تر مى ‏تواند باشد؟»

زندگی نامه شهید محمد اسماعیل زاده بهابادی

محمّد اسماعيل‏ زاده - فرزند على - در اوّل شهريور ماه سال 1339 در روستاى بهاباد از توابع شهرستان گناباد به دنيا آمد.

به شاعران سوختگان وصال

شعرتان،حاصل بي تابي و بيداري بود/ در رگ شعر شما، خون سحر، جاري بود/ مي شنيديم، ولي شعر پر از كشف شما/ آنچنان روشن و شفاف،كه"ديداري" بود

به جاي سرفه، از حلقش، گل و لبخند مي‌باريد....

جواد، آهسته سر برداشت از بالين/ شروع قصه‌اي شيرين/ صداي سرفه‌هاي سهمگينش را، نمي‌شد ديد

تو خيمه گاه سوخته ي قلب زينبي...

بر سفره ي تو،هر چه كه ماتم مي آورند/ در هفت خوان صابري ات،كم مي آورند/ دل داده اي به منطق نازكترين خيال

باز هم عشق

نشسته در برابر،باز هم،عشق/ شكوهي نامصور،باز هم،عشق/ دلي سرشار هستي،خوانده ي مرگ/ چه از اين سهمگين تر؟باز هم عشق

باز ميل سوختن داري...

در سكوتت كرده اي پنهان،باز،با لبخند،حالت را/ من كه مي دانم دلت تنگ است،اين قفس بسته است بالت را/ شهر را امروز از چشمت،آفتاب تازه مي بخشي

باز تنها شده ام با يادت...

به برادر شهيدم،سعيد دانشي اصل/ امشب از خويش،كمي دور ترم/ بكن از حال خرابم،خبرم/ باز تنها شدهام با يادت

باران ، باران ، باران

چشم بستم و /خدا را شاهد گرفتم/ كاش يد بيضاء و عصاي معجزه/ فرعون زمانه را

با شعله اي در جان...

پايان ندارد عشق،تا گرم آغازيد/ هر لحظه خورشيديد،هر لحظه آوازيد /با شعله اي در جان،چون شمع در هستي/ آرام مي سوزيد،آهسته مي سازيد
گفتگوی نوید شاهد با همسر شهید مدافع حرم

روحیه شهادت طلبی داشت

همسر شهید مدافع حرم "فیروز حمیدی زاده " در گفتگو با نوید شاهد می گوید: از همان اول روحیه ای شهادت طلبی و فداکاری داشت . همیشه می گفت : آرزوی شهادت در دلم مانده است .

اين زخم‌ها، كه سرد و كبودند...

پاداش دست‌هايِ تو، بودند/ اين زخم‌ها، كه سرد و كبودند /گفتي كه دست‌هايِ نجيبت/ عمري، رفيق پنجره بودند

او شمع شد و آب شد و...

تا ماه پريشان شده، در بركه نظر كرد/ شاكي شد و از كوچه ي آيينه، گذر كرد/ مظلوم تر از باد، به پس كوچه، گرفتار/ چون شير اسير، از زدن نعره، حذر كرد

آميزه تهوع و طاعون

گلدسته هاي مسجد جامع شكافت / و مرگ منفجر/ تيغ از نيام كهنه برآهيخت:

آلاله‌هاي سركش...

چنان چون، لاله‌هايِ واژگون /يا نه/ آلاله‌هاي سركشند / كه تاول زنان
در کتاب «گمشده دره سبز»:

خاطرات رزمنده ۱۶ ساله‌ خیبر منتشر شد

کتاب «گمشده دره سبز» خاطرات محمدعلی کاظمی رزمنده ۱۶ ساله‌ای که در عملیات خیبر به اسارت نیروهای عراقی در می‌آید، منتشر شد.

مردی زبانه می کشد،از پشت خاکریز...

تنها دو پله مانده،به دیدار آفتاب/قد می کشد به روی تو،دیوار آفتاب/ رفتند همرهان و دلم،خاک می خورد

اين ستاره ها كه قطره قطره آب مي شوند...

فتوت / اين ستاره ها كه قطره قطره آب مي شوند / جمع مي شوند و قرص آفتاب مي شوند / بعد مي روند در تمام آسمان شهر

آسمان،وصل ترا،لحظه شماري مي كرد...

تنت از تاول جانسوز شهادت،پر بود / سينه ات،از عطش سرخ زيارت،پر بود / سالها،رنج تو در گوشه ي غربت،طي شد / بدن خسته ات از زخم وجراحت،پر بود

ازلابلاي دود و آتش خردل...

خاموش كن! / شعله‌ي فسفري‌اش را /بگذار فراموش كنم / كه تو، با دو جشم
طراحی و تولید: ایران سامانه