برای وصال به معبود مثل ابر بهار اشک می ریخت
جریان خون حسین(ع) و یاران با وفایش در روز عاشورا، تبلورشگفت انگیزی داشته و تا زمانی که دنیا دنیا باشد، خون امام مظلوم و اصحابش می جوشد و همه صحنه های بشری را در برمی گیرد. او تبلور خون خدا در زمین است. این جریان خونین، آمیخته با عشق و شهادت و پرواز به سمت ملکوت، همچنان توفنده چون موجهای عظیم دریای بیکران بی هراس از هر مانعی، از کربلای حسین(ع) تا کربلای ایران پیش آمده است و برای همیشه حرکت خود را حفظ خواهد کرد. خون خدا در زمین و در کالبد یک یک آزادگان و احرار می جوشد و زنجیره شهادت را هر روز حلقه های تازه می افزاید.
آری ! حسین (ع) تنها نیست. شاگردان خوب او همچون شهدا، لحظه لحظه عمرشان را به عشق خدا سپری می کنند و بند بند وجودشان گویی که از شوق دیدار محبوب، طاقت تحمل جسم خاکی شان را ندارد و هرآن در انتظار عروج به بیکران وجود و شرفیابی در ضیافت حضرت باریتعالی، تحمل را از کف داده است.
ازاین پس هم شاگردان مکتب حسین(ع)، این راه را
ادامه خواهند داد...... و اینک همه ما خوب می دانیم، خون خدا شدن روحیه ای بس سترگ
و عزمی سخت استوار می خواهد. عشق خدا را طلبیدن، عاشقی می خواهد و راه حسین(ع) را
طلبیدن صدق دل و خلوص می خواهد. مخلصین و راستگویان این طریقت کسانی اند که خود در
جبهه، طعم این مبارزه را چشیده و در این
مسیر آبدیده شده اند. درس شهادت را از سرور و سالار دین آموخته و با شوق و صفای
درون، گام در این مسیر گذاشته اند.
شهید حسن چمن آرا، شهیدی از این تبار، به تاریخ
5/10/1344 در روستای ارسک از توابع شهرستان بشرویه متولد شد. از سن 5 سالگی عاشق
نماز شد. عشق به نماز، نشانه تسلیم بنده در برابر خالق یکتا، در همان دوران کودکی
در وجودش شکوفا گردید تا اینکه در سالیان بعد، او را برای دیداری بس عظیم با
پروردگارش آماده سازد. تحصیلاتش را از سن 6 سالگی در زادگاهش آغاز نموده و تا دوم
راهنمایی ادامه داد. آن روزها مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. شهید علاقه
زایدالوصفی را برای مبارزه با صدامیان کافر در خود احساس می کرد. تصمیم گرفت برای
رفتن به جبهه اقدام کند ولی علیرغم علاقه شدید وی برای حضور در جبهه، به علت سن
کم، نتوانست در این مسیر موفق شود. لذا برای تأمین دخل و خرج خانواده به مشهد مقدس
رفته و مدتی را در آنجا مشغول به کار شد. پس از چند صباحی، به ارسک برگشت و دوباره
برای ملحق شدن به لشکر کفرستیزسپاه اسلام، به مرکز اعزام به جبهه مراجعه نمود ولی
متأسفانه این بارهم موفق نشد. این بار به سبزوار رفت و در حرفه یخچال سازی مشغول به کار شد. برای
دفعه سوم به عشق حضور در جبهه، به مشهد رفته
و تصمیم گرفت اعزام شود. اما به او گفتند باید از طریق شهرستان زادگاهش
اقدام کند. همین کار را نیز انجام داد و بالاخره موفق شد. او خوب می دانست که برای
ملحق شدن به کاروان شهدا، بایست روحیه ای سترگ و عزمی استوار داشته باشد. به همین
دلیل به دری زد تا اینکه توفیق حضور در جبهه اسلام را نصیب خود کرد.
از خصوصیات اخلاقی این شهید می توان گفت که عاشق خدا بود. هیچ موقع نماز شبش ترک نمی شد. دعایش همیشه این بود که خداوند شهادت را نصیبش کند. به قدری در شوق وصال محبوب غرق شده بود که درعباداتش مثل ابر بهار اشک می ریخت و گریه امانش نمی داد.
به هرحال پس از اینکه موفق به ثبت نام و اعزام
به جبهه شد، آموزشهای لازم را گذراند و دو ماه به جبهه کردستان اعزام و مبارزه با
بعثیون و دشمنان دین را آغاز کرد. بعد از اتمام این دوره به ارسک بازگشت و هنوز 5
روز از آمدنش نگذشته بود که مجدداً به والدینش گفت می خواهد به جبهه برود. دراین
نوبت به جبهه سوماراعزام وسرانجام در تاریخ 26/7/1361 به ملاقات پروردگارش شتافت و
جام نوشین شهادت را سرکشید.
ای اسلحه ها، شاهد باشید و به آیندگان بگوئید که چه دستهای آشنا با نیایش خدا شما را در برگرفت و چه تکبیرهایی در سنگر سردادند و چه خونهایی که سر و روی شما را عطرآگین ساخت.
ای سنگرها، به نسلهای آینده بگوئید که چه نیایشها درنیمه های شب شنیدید و چه جبینهای پاکی که بر روی خاکتان قرار گرفت و اشکهایی که از شوق وصال به معبود، شما را نمناک کرد.
روحش شاد و یادش گرامی.
منبع : اداره اسناد و انتشارات اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی