زندگینامه شهید ولی الله اخروی محبی
الهى دلى ده كه جاى تو باشد لســانى كـه در آن ثناى تو باشد
الهى چنان كن كه اين عبد مسكين ز تو خواهد و از براى تو باشد
به نام آنكه در ذات يكتاست و در صفات بى همتاست ، به نام آنكه جان عاشقان را براى خود برگزيد و وجود آنها را سرشار از عشق به لقائش پر نموده و شمع وجودشان را از مشعل شناختش ، مشتعل نموده بطوريكه سر از پا نشناخته و براى او رفته ، سوى او جان را فدا مى كنند .
شهادت مى دهم به يكتايى پروردگار تبارك و تعالى و شهادت مى دهم كه پيامبر اكرم رسول او و حضرت على (ع) جانشين به حق رسول گرامى اسلام مى باشد .
شهید ولی الله اخروی محبی چنین آغاز می کند وصیت نامه اش را . نهم فروردین سال 1343 در محله طالار شهرستان فردوس دیده به جهان گشود . در خانواده ای متدین تربیت شد و دوران ابتدائی تا اخذ دیپلم علوم تجربی در سال 1361 را در زادگاهش به اتمام رساند . او فردی صبور وساکت بود و رفتارش با دیگران طوری بود که باعث آزار و اذیت نمی شد و همگی اقوام از او رضایت خاطر داشتند . در مسائل مذهبی مقید و شور انقلابی داشت ، بطوریکه حضور فعالش در راهپیمائیهای زمان انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب کاملاً مشهود بود . او که فردی انقلابی بود با گروهکها و افراد منافق بسیار مخالف و به همین سبب خدمت مقدس سربازیش را در سپاه پاسداران و به مدت 18 ماه در منطقه غرب کشور و در مبارزه با خود فروختگان کومله ومنافق گذراند . عشق او به مبارزه با دشمن و حضور در جبهه های حق علیه باطل موجب شده بود که در دوران خدمت مقدس سربازی ، علیرغم قبولی در دانشکده افسری ، تربیت معلم ودانشگاه ، فقط به جبهه وجنگ بیندیشد و به دنبال آرمانهای مقدسش باشد . پس از اتمام خدمت سربازی مجدداً از طریق بسیج ، چندین مرتبه به جبهه اعزام شد و در همان مناطق جنگی به عضویت رسمی سپاه در آمد . او حداقل 20 بار به جبهه اعزام و در 17 عملیات کوچک و بزرگ شرکت داشت ، که از آنجمله : عملیاتهای مختلف کردستان ، والفجر2 و4 ، کربلای 2 و4 ، خرمشهر و....... موقع آمدن به مرخصی ، بی قرار برای رفتن به جبهه بود . در جبهه با سمت نیروی اطلاعات وعملیات خدمت می کرد و یازده بار وصیت نامه نوشت که بالاخره اینطور با خدا گفتگو کرد : خدایا ! دیگر خسته شده ام از وصیت نامه نوشتن . مرا قبول بفرما . سرانجام حین عملیات کربلای4 ، به عنوان غواص ، پس از چهار سال تلاش در راه هدف و میهن اسلامی ، در منطقه شلمچه ، براثر اصابت ترکش ، به دیدار معبود شتافت . او که وصیت نامه اش ، برای شوق دیدار معبود تنظیم شده بود چنین می نویسد : ( الهم اغفرلى كل ذنب اذنبته و كل خطيئه اخطاتها ) (خدايا بيامرز هرگناهى كه مرتكب شده ام و هر خطائى كه گرفتارش بوده ام )
آرى ، بارها وصيت نامه نوشتم و به كرات آخرين كلماتم را بر روى كاغذ آوردم ولى سودى نداشت و با كمال شرمسارى بايد بعد از مدتى آن را پاره مى كردم و يكى ديگر مى نوشتم چون هنوز لايق پيوستن به خيل عظيم شهدا نبودم ، چون هنوز توبه واقعى نكرده بودم ، چون هنوز نيتم را خالص نكرده بودم و خدا نكند كسى بدون خلوص نيت و براى غير خداوند به جبهه برود كه اين موجب تباهى در هر دو جهان است . ولى اين بار كه اين كلمات را مى نويسم غير از دفعه هاى قبلى است ، اين بار قلبم چيز ديگرى را نويد مى دهد ، نويد پيروزى يا شهادت يا زيارت كه هر دو پيروزى است ، كه شهادت بهترين پيروزى است ، پيروزى بر دنيا با همه ظاهر فريبنده اش ( انشا الله اين آخرين بارى خواهد بود كه وصيتنامه مى نويسم )
آرى اى دنيا ، دور شو از من كه افسارت را بر پشت انداخته ام ، از چنگال هاى درنده تو خود را رهانيده ام ، و از دام هاى تو جسته ام ، دور شو. به خــــدا كه رام تو و ذليل تو ، نخـــواهم شد كه هر جا كه بخواهى مرا به دنبال خود بكشى و مهار خود را به دست تو ، نخواهم داد كه به هر سو مىخواهى ببرى .
خدايا اين پانزدهمين بارى است كه به سوى جبهه تو مى آيم .
بارالها از تو مى خواهم مثل گذشته با سرافكندگى مرا روانه مرخصى نكنى .
خدايا از تو مى خواهم اين بار مرا نااميد نكنى و به آرزويم كه همانا شهادت خونين در راه تومى باشد ، برسانى .
خونم بخوريد سرخ تر خواهد شد حلقم ببريد زنده تر خواهم شد
توصیه های زیبایش با مردم چنین است : و اما سخنى با شما برادرانى كه جنازه ام را بر روى دست هايتان به سوى مكان جاودانى اش مى بريد :
اول با كسانى كه تا به حال به جبهه نرفته ايد . تا كى مى خواهيد شاهد به خاك و خون غلتيدن جوانان و پيرانتان باشيد و همچنان برايتان عادى بگذرد و اصلا به فكر يارى و رفتن به جبهه نباشيد. اگر هيچ كار مثبتى از دستتان بر نمى آيد ، لااقل كارشكنى نكنيد ، بى خودى نق نزنيد ، گرانفروشى نكنيد و از پشت خنجر نزنيد .
و اما شما برادرانى كه تا بحال به جبهه رفته ايد ، 45 روز يا سه ماه ، درست است كه ماموريت شما تمام شده است ولى مگر جنگ تمام شده است ؟ مگر واجب بدون مساله را نمى دانيد ، مگر با چند وعده نماز خواندن ، خواندن نماز از انسان ساقط مى شود ، امروز جنگ به همين صورت است ، جنگ سهميه اى و نوبتى نيست . جنگ ، جنگ است و پيروزى انقلاب و سربلندى اسلام و قرآن در جهان در گرو پيروزى در جنگ است و امروز رفتن به جبهه و جنگ تا پيروزى نهايى بر همه اقشار نظامى و سپاهى و كارگر و كشاورز و بازارى و كارمند و همه كسانى كه توانايى دارند واجب است و اگر دير بجنبيد ، دشمن بر ما مسلط شده و خون تمامى شهدا از پانزده خرداد 42 تا به امروز هدر خواهد رفت و ما مسئول آن خواهيم بود . برادران همت كنند بيشتر از اين كه هست و با هم پيمان ببندند كــه اين بار به يك نفس تا سرزمين خونين كربلا به پيش تازند ، با هم پيمان ببندند كه تا كربلا را نگيرند از جبهه برنگردند و نگذارند جنگ بيشتر از اين به اين صـــــورت كه هست طول بكشد كه اين خـــواست دشمنان اسلام و انقلاب اسلامى است .
روحش شاد وراهش پر رهرو .
منبع : اداره اسناد وانتشارات اداره کل بنیاد شهید وامور ایثارگران خراسان جنوبی