نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - نهاوند
زندگینامه پاسدار شهید "محمد مولوی"
پاسدار شهید "محمد مولوی"، پس از پیروزی انقلاب به نهاد نوپای بسیج مستضعفین پیوست و در سال‌های دفاع مقدس به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران درآمد و ملبس به لباس سبز پاسداری راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نماید.
کد خبر: ۴۶۶۳۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۳۰

وصیتنامه بسیجی شهید "محمد حسن ترکمان"
شهید "محمد حسن ترکمان": کسي که هدفش قرآن و مکتبش اسلام و راهش راه حسين(ع) باشد فردي لايق و شايسته براي وطنش و شايسته درگاه خداست، خواه کارمند باشد يا کشاورز یا رزمنده باشد يا بسيجي، تماما و کمالا در اختيار مکتب اسلام و قران قرار مي گيرد و در مکتب اسلام آداب هنرجويي را به اتمام مي رساند. جبهه دانشگاه است و هر کس از تعلقات خود دست بکشد توفيق شرکت در کنکور اين دانشگاه را نصيب خود مي کند. در اين راه بايد عمل در کار باشد.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵

زندگینامه بسیجی شهید "محمد حسن ترکمان"
شهید "محمد حسن ترکمان" در سال های انقلاب با دست های کوچک و کودکانه خود اما با همتی عالی و عزمی راسخ در مبارزات علیه حکومت طاغوت شرکت کرد و پس از اخذ مدرک دیپلم در رشته عمران و حضور فعال در جبهه علم و دانش، بار دیگر احساس تکلیف کرد و به عنوان بسیجی داوطلب روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵

وصيتنامه سرباز شهید "على گودرزى"
شهید "على گودرزى": امروز كفار آمريكا و عراق به دختران و خواهران شش ساله ما هجوم آورده و پس از سپرى شدن مدتى در بيمارستان آنها را به شهادت مى رسانند پس نبايد ساكت بود بلكه دندانها را روى هم فشار داده و تا آخرين نفس پيشرفت كنيم و كشته بشويم که سرانجام پيروزيم. هدف ما همان كلمه اول است كه در اول انقلاب تا به حال تكرارش كرده ايم يعنى (الله).
کد خبر: ۴۶۴۸۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۹

زندگینامه سرباز شهید "علی گودرزی"
شهید "علی گودرزی"، پس از پیروزی انقلاب و با آغاز سال های دفاع مقدس بنا بر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نماید.
کد خبر: ۴۶۴۸۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۹

وصیتنامه بسیجی شهید حسن ترکاشوند
شهید حسن ترکاشوند: من احساس کردم که باید در این راه قدم نهاد و به شهدا پیوست و راه شهدا را با شعار نمیشود عمل کرد. بلکه باید برخواست و آن را در میدان جنگ عملی کرد تا به دشمن کافر ثابت کنیم که ما هرگز دست از امام عزیز بر نخواهیم داشت و پرچم اسلام را تا پیروزی نهایی بر دست خواهیم گرفت تا ان شاء الله آن را بر کاخهای استکبار جهانی بخصوص کاخ صدام عفلقی به اهتزاز درآوریم.
کد خبر: ۴۶۳۶۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۰

زندگینامه بسیجی شهید حسن ترکاشوند
شهید حسن ترکاشوند، در مبازات انقلاب حضور فعال داشت؛ به عنوان نیروی فعال بسیجی در خدمت خانواده های محروم بود؛ فرزندی شایسته برای پدر و مادر و همسری مهربان برای خانواده اش بود و دلاورانه در جبهه های نبرد حق علیه باطل رشادت و پایمردی از خود نشان داد.
کد خبر: ۴۶۳۶۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۰

وصیتنامه شهید علی اصغر جامه بزرگ
شهید علی اصغر جامه بزرگ: چه معامله ای از این بهتر که خون بدهی و خونبهایت خدا باشد تا از آتش دوزخ رهایی یابی و فشار قبر نداشته باشی، در بهشت و در نعمتهای الهی غوطه ور باشی و همچنین با رسول الله و ائمه ی اطهار باشی و خداوند از سر تقصیراتت بگذرد و بتوانی دیگران را شفاعت کنی و نزد پروردگارت روزی بخوری. مگر این مقام را به غیر از راه شهادت میتوانی کسب کنی.
کد خبر: ۴۶۳۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۱۳

زندگینامه شهید علی اصغر جامه بزرگ
شهید علی اصغر جامه بزرگ با آغاز سال های دفاع مقدس لباس رزم به تن کرد و ضمن پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
کد خبر: ۴۶۳۱۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۱۳

مصاحبه با خانواده شهید غلامرضا قیاسی
غلامرضا(حسین) از همان کودکی اخلاق عجیبی داشت. بچه که بود جیب هایش را پر از شکلات می کرد و به بچه های یتیم محله می داد و میگفت ما بابا داریم ولی آنها ندارند. برای رفتن به جبهه لحظه شماری می کرد. دو سال و چند ماه در مناطق مختلف عملیاتی بود و با تمام توان در راه اسلام و انقلاب و برای سربلندی وطن جنگید.
کد خبر: ۴۶۱۸۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۳

وصيتنامه پاسدار شهید طهماسب وندالوند
شهادت ما براى آنها چقدر گران تمام مى شود و مسلما امام و ملت سكوت نمى كنند و اين ضد انقلابى ها را نابود مى كنند زيرا اين خون حسين است كه مى جوشد و خون همه ما را به جوش مى آورد.
کد خبر: ۴۶۱۵۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۶

زندگینامه پاسدار شهید طهماسب وندالوند
حضور در نماز جماعت و کسب فیض از محضر پدر، در کنار حضور در هیات های حسینی و مراسم های مذهبی، از او جوانی مذهبی و معتقد ساخت تا آنجا که با توسل به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به آرزوی دیرینش یعنی شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۴۶۱۵۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۶

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت سیزدهم
در آنجا پزشک مخصوص هر چند ساعت می آمد و خونش را آزمایش می کرد. حال پدر بسیار وخیم بود و گاهی بیهوش میشد و گاهی به هوش می آمد. غلظت خونش وضعیت عادی نداشت و این از همه بیشتر دکتر را نگران کرده بود.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۴

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دوازدهم
گفتم: بابا من نمی خوانم. شما احتیاج به روضه ندارید. از این به بعد هر وقت خواستم شما گریه کنید فقط می گویم امام حسین(ع).
کد خبر: ۴۶۱۴۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۳

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت یازدهم
اصلا اول ماه خیلی ها میدانستند که پدر قرار است حقوق بگیرد و می آمدند. به خیلی از خانواده ها کمک می کرد. بی جهت نبود که همه می گفتند که او پدر ما هم هست، فقط پدر شما نیست
کد خبر: ۴۶۱۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۲

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دهم
صوت زیبای قاری در فضای با طراوت حیاط پیچیده بود. همه دیدند حاج آقا طالبیان همان جایی که درست زیر پایش چاله ای آب جمع شده بود به سجده افتاد. هیچ کس جز حاجی به این مسئله توجه نکرده بود که آیه ای را که قاری می خواند سجده واجب دارد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۳۱

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت نهم
یک روز گفتم: باباجان تو پدر این پیکان را درآوردی و خرابش کردی. گفت: محمدحسین جان عیبی ندارد. مال دنیا است و ارزش غصه خوردن را ندارد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۹

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت هشتم
بعد از سلام و احوال پرسی، می گفت: محمدحسین چه کار می کنی؟ بابا! نمازت را می خوانی؟ پسرم! نکند نماز را سبک بشماری.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۷

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت هفتم
گفت که بیاوریدم پایین. آوردنش پایین و گفتند که خوب چه می‌خواهی بگویی؟ گفت: ای بابا داشتید خفه ام می کردید که. صدای خنده همه آن کتک خورده ها و مامورها در ماشین پیچیده بود.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۶

روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت ششم
از شدت درد بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم چشم هایم را در اتاقی تنگ و تاریک باز کردم. در حال دعا و نیایش به خواب رفتم. پدرم را در خواب دیدم. مرا در آغوش کشید و گفت: پسرم مقاومت کن این دوره هم با همه سختی هایش می گذرد.
کد خبر: ۴۶۱۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۴